گنجور

شمارهٔ ۴۹

ساقی بیا که موسم عیش آمد و طرب
پرکن قدح که میگذرد فرصت عجب
مستم کن آنچنان که ندانم سر از قدم
تا وار هم ز غصه دوران پر تعب
خواهی که حق شناس شوی خویشتن شناس
عارف بخود نگشته شناسا نه به رب
خود را چنانچه بود بآدم عیان نمود
انسان شدست دیده عالم ازین سبب
تا سنبل و بنفشه بگرد سمن دمید
جانم میان ظلمت و نورست روز و شب
هر کو بفقر نسبت خود را درست کرد
ننگ آیدش دگر که کند فخر برنسب
هر سو اسیریا چه طلب میکنی بیا
چون یار با منست چه حاجت بدین طلب

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساقی بیا که موسم عیش آمد و طرب
پرکن قدح که میگذرد فرصت عجب
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیا و خوشی و شادی را شروع کن، زیرا زمان لذت و خوشگذرانی فرا رسیده است. لیوان را پر کن، چرا که فرصت بی‌نظیر می‌گذرد.
مستم کن آنچنان که ندانم سر از قدم
تا وار هم ز غصه دوران پر تعب
هوش مصنوعی: مرا به اندازه‌ای بزن که فراموش کنم، طوری که از ابتدای وجودم تا انتها، هیچ چیز از غصه‌های پر زحمت این دوران را حس نکنم.
خواهی که حق شناس شوی خویشتن شناس
عارف بخود نگشته شناسا نه به رب
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی که ارزش‌های حقیقی را بشناسی، ابتدا باید خودت را بشناسی. کسی که به خودآگاهی نرسیده، نمی‌تواند به درک درستی از پروردگار برسد.
خود را چنانچه بود بآدم عیان نمود
انسان شدست دیده عالم ازین سبب
هوش مصنوعی: انسان، خود را همان‌طور که هست به نمایش گذاشته و به همین دلیل، چشم‌ بینای عالم به او دوخته شده است.
تا سنبل و بنفشه بگرد سمن دمید
جانم میان ظلمت و نورست روز و شب
هوش مصنوعی: در میان روز و شب، جان من در حال پرورش است، همان‌گونه که گل‌های زیبای سنبل و بنفشه به دور سمن می‌چرخند. این لحظه‌ها پر از تضاد نور و تاریکی هستند.
هر کو بفقر نسبت خود را درست کرد
ننگ آیدش دگر که کند فخر برنسب
هوش مصنوعی: هر کسی که با فقر خود سازگاری پیدا کند، دیگر برایش ننگ نیست که بر نسب و خانواده‌اش فخر کند.
هر سو اسیریا چه طلب میکنی بیا
چون یار با منست چه حاجت بدین طلب
هوش مصنوعی: هر طرفی که به دنبال اسیری یا درخواست کمک هستی، بیا که یار من با من است و نیازی به این خواسته‌ها نیست.