گنجور

شمارهٔ ۲۰۴

دوش جانم در هوای آن خط و رخسار بود
شب همه شب در سرم سودای زلف یار بود
با وجود روی جان افروز و قددلربات
عاشقان را از بهشت و حور و طوبی عار بود
مونس دردت نه تنها این زمانم کز ازل
از غم عشق تو جان مجروح و دل افگار بود
چشم جادویت بغمزه می رباید دین و دل
در فسون و مکر این جادو عجب عیار بود
در شب تاریک هجران جان غم فرسوده را
هم خیال وصل جانان مونس و غمخوار بود
زاهد افسرده دل را نیست اقراری بعشق
زان سبب با عاشقانش دایما انکار بود
تا بتابید از جهان مهر جمال نوربخش
هرکه دیدم چون اسیری غرقه انوار بود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش جانم در هوای آن خط و رخسار بود
شب همه شب در سرم سودای زلف یار بود
هوش مصنوعی: دیشب جانم در فکر چهره و زیبایی آن محبوب بود و تمام شب در ذهنم خیال موهای یار می‌گذشت.
با وجود روی جان افروز و قددلربات
عاشقان را از بهشت و حور و طوبی عار بود
هوش مصنوعی: عاشقان به خاطر زیبایی و جذابیت عشق محبوبشان، از بهشت و نعمت‌های آن بی‌نیاز و عار دارند.
مونس دردت نه تنها این زمانم کز ازل
از غم عشق تو جان مجروح و دل افگار بود
هوش مصنوعی: دوست درماندگی و غم تو تنها متعلق به این زمان نیست، بلکه از آغاز وجودم به خاطر عشق تو، جانم زخم خورده و دلم داغدار است.
چشم جادویت بغمزه می رباید دین و دل
در فسون و مکر این جادو عجب عیار بود
هوش مصنوعی: چشمان سحرآمیز تو با ناز و عشوه، ایمان و دل را در دام فریب و فتن می‌برد. این جادو واقعاً حیرت‌انگیز است.
در شب تاریک هجران جان غم فرسوده را
هم خیال وصل جانان مونس و غمخوار بود
هوش مصنوعی: در شب‌های تاریک جدایی، حتی دل رنج‌دیده نیز با فکر وصال معشوق، آرامش و همدمی پیدا می‌کند.
زاهد افسرده دل را نیست اقراری بعشق
زان سبب با عاشقانش دایما انکار بود
هوش مصنوعی: زاهدی که دلش غمگین است، هیچ اعترافی به عشق ندارد و به همین دلیل همیشه نسبت به عاشقانش انکار و بی‌اعتنایی می‌کند.
تا بتابید از جهان مهر جمال نوربخش
هرکه دیدم چون اسیری غرقه انوار بود
هوش مصنوعی: هرکس که جمال تابناک و نورانی را دید، مانند اسیری شد که در درخشش و نور آن غرق شده است.