شمارهٔ ۱۶۵
ای صنم سمن بران دست منست و دامنت
مونس جان بیدلان دست منست و دامنت
ای مه خوش لقای من دلبر جان فزای من
درد من و دوای من دست منست و دامنت
کعبه ماست کوی تو، قبله ماست روی تو
میل دلم بسوی تو، دست منست و دامنت
ای بت گلعذار من ای غم و غمگسار من
شادی جان زار من دست منست و دامنت
مرهم جان ریش من همدم و یارو خویش من
مذهب و دین و کیش من دست منست و دامنت
خوان کرم نهاده، پرده ز رخ گشاده
مژده وصل داده، دست منست و دامنت
دل ز اسیری می بری، هیچ غمش نمی خوری
تا بکی این ستمگری دست منست و دامنت
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای صنم سمن بران دست منست و دامنت
مونس جان بیدلان دست منست و دامنت
هوش مصنوعی: ای معشوقهی دلربا، دست من به دامنت گره خورده و وجود تو آرامش جانهای بیقراری است که در عشق تو سرگردانند.
ای مه خوش لقای من دلبر جان فزای من
درد من و دوای من دست منست و دامنت
هوش مصنوعی: ای ماه زیبا که دیدارت برای من دلپذیر است، تو معشوقی هستی که جانم را فدای تو کردهام. تو هم درد منی و هم داروی من؛ تو در دست من هستی و دامنات نزد من است.
کعبه ماست کوی تو، قبله ماست روی تو
میل دلم بسوی تو، دست منست و دامنت
هوش مصنوعی: محل عبادت و عشق ما همان کوی توست، و چهرهات مرکز توجه و هدف دلباختهام است. تمام شوق و اشتیاق من به سمت تو معطوف شده و دستان من به دامان تو گرهخورده است.
ای بت گلعذار من ای غم و غمگسار من
شادی جان زار من دست منست و دامنت
هوش مصنوعی: ای محبوب خوشصورت من، ای ناراحتی و مایه تسکین من، شادی من در حال زاری و غم است و دست من به دامن توست.
مرهم جان ریش من همدم و یارو خویش من
مذهب و دین و کیش من دست منست و دامنت
هوش مصنوعی: درد و غم من فقط با تو تسکین مییابد. تو همیار و همراه من هستی و باورها و عقاید من به تو وابسته است. تو در زندگیام مانند دستی هستی که مرا حمایت میکند و من به تو نیاز دارم.
خوان کرم نهاده، پرده ز رخ گشاده
مژده وصل داده، دست منست و دامنت
هوش مصنوعی: میزبان با لطف و سخاوت خود سفرهای گسترانده و پردهای را کنار زده تا زیبایی خود را نشان دهد. بشارت به وصال و نزدیکی را داده و اکنون در این لحظه، همهچیز در دستان من و تحت دست توست.
دل ز اسیری می بری، هیچ غمش نمی خوری
تا بکی این ستمگری دست منست و دامنت
هوش مصنوعی: دل تو را از بندگی رها میکنم و تو هم هیچ نگرانی از این موضوع نداری. تا کی این ظلم و ستمی که در دست من است، ادامه خواهد داشت؟