شمارهٔ ۱۱
می نماید هر زمان حسن دگر دلدار ما
تا نباشد جز طلبکاری بعالم کار ما
در حقیقت شد بهشت عاشقان دیدار دوست
جز وصال و فرقت او نیست نور و نارما
حسن او پیداست ما محجوب هستی خودیم
شد حجاب روی جانان پرده پندار ما
در لباس هر چه بینی آن پری رورو نمود
نیست عالم غیر مرآت جمال یار ما
دیده ام در پرده هر ذره مهر روی دوست
عارفی کو تا که گردد واقف اسرار ما
بی من و مایی بود اقبال بخت عاشقان
شد براه عشق او ما و منی ادبار ما
آنچه بیند جان جمله سالکان در خواب خوش
آن به بیداری عیان بیند دل بیدار ما
فخر و ناموس طریقت هست عجز و نیستی
در حقیقت کبر و هستی نیست غیر از عارما
گفتمش مطلوب جانم زین طلب دانی که چیست
گفت مطلوب اسیری نیست جز دیدار ما
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
می نماید هر زمان حسن دگر دلدار ما
تا نباشد جز طلبکاری بعالم کار ما
هوش مصنوعی: هر زمانی که معشوق ما جلوه میکند، زیبایی جدیدی از خود نشان میدهد. تا وقتی که تنها در پی خواستههای خود هستیم، نمیتوانیم به درستی به زندگی بپردازیم.
در حقیقت شد بهشت عاشقان دیدار دوست
جز وصال و فرقت او نیست نور و نارما
هوش مصنوعی: بهشتی که عاشقان در آن قرار دارند، تنها در دیدار محبوبشان تجلی پیدا میکند و جز وصال و جدایی او چیز دیگری وجود ندارد، نه روشنایی و نه تاریکی.
حسن او پیداست ما محجوب هستی خودیم
شد حجاب روی جانان پرده پندار ما
هوش مصنوعی: زیبایی او آشکار است، اما ما به خاطر محدودیتهای وجود خود نمیتوانیم او را کاملاً درک کنیم. حجاب وجود ما، پردهای میشود که میان ما و زیباییهای محبوبمان فاصله میاندازد.
در لباس هر چه بینی آن پری رورو نمود
نیست عالم غیر مرآت جمال یار ما
هوش مصنوعی: در هر چیزی که مشاهده میکنی، آن زیبای دلخواه نشان نمیدهد. این جهان جز آینهای از زیبایی معشوق ما نیست.
دیده ام در پرده هر ذره مهر روی دوست
عارفی کو تا که گردد واقف اسرار ما
هوش مصنوعی: در پرده چشم خود دیدهام که هر ذرهای از وجودم عشق و محبت دوست را منعکس میکند. آیا عارفی هست که بتواند به عمق اسرار و رازهای ما پی ببرد؟
بی من و مایی بود اقبال بخت عاشقان
شد براه عشق او ما و منی ادبار ما
هوش مصنوعی: در دورانی که عشق و شوق در دل عاشقان بود، شانس و روزگار به گونهای رقم خورد که ما و منی وجود نداشت و همه چیز به سمت عشق او پیش میرفت.
آنچه بیند جان جمله سالکان در خواب خوش
آن به بیداری عیان بیند دل بیدار ما
هوش مصنوعی: هر آنچه که جان سالکان در خواب خوش میبیند، در بیداری به روشنی دل بیدار ما مشاهده میکند.
فخر و ناموس طریقت هست عجز و نیستی
در حقیقت کبر و هستی نیست غیر از عارما
هوش مصنوعی: فخر و شرف در مسیر سلوک به قبول کردن ناتوانی و عدم وجود واقعی انسان برمیگردد، و خودبزرگبینی و ادعای وجود تنها از نادانان ناشی میشود.
گفتمش مطلوب جانم زین طلب دانی که چیست
گفت مطلوب اسیری نیست جز دیدار ما
هوش مصنوعی: گفتم آیا میدانی خواستهام چیست؟ او پاسخ داد: خواستهی جانم تنها دیدار ماست و هیچ چیز دیگری نیست.