گنجور

بخش ۵۵ - حکایت

یک جوانی دلربایی ماهرو
مشت می زد سخت بر روی دو تو
هر زمان می زد طپانچه بر رخش
دم نمی زد پیر اندر پاسخش
منع کردندش بسی سودی نداشت
گفتن بسیار بهبودی نداشت
هر یکی گفتی جوان شرمیت نیست
باز گو کآخر گناه پیر چیست
گفت او دارد گناهی بس عظیم
نیست جای رحم ای مرد سلیم
می کند دعوی عشقم بیخرد
نیست او را هیچ سوز و هیچ درد
عاشق زارم همی گوید به ما
شد سه روزی کو ندیدستی مرا
اندرین دعوی اگر صادق بدی
یک دمش بی ما میسر کی شدی؟
عاشق دیوانه بی دیدار یار
یکنفس کی در جهان گیرد قرار
اینچنین عاشق به عالم کس شنید
کو سه روزی روی یاد خود ندید
دعوی عشقش اگر بودی صواب
جنتش بی ما شدی عین عذاب
زین بتر آخر چه باشد جرم پیر
کآنچه گوید آن نباشد در ضمیر
گفت بیکردار دان عار عظیم
چیست قول بیعمل ، فعل لئیم
هست صبر و عشق ضد یکدگر
عاشق صابر چه باشد درنگر
صبر محمودست در احکام هو
لیک مذمومست در دیدار او
لشکر عشقش چو آمد در نبرد
خوش برآرد از قرار و صبر گرد
زاشتیاقش صبر را دل خون شود
صبر با شوقش مقابل چون شود
گر دمی ننمایدم جانان جمال
کی ز صبرم ماند آثار و خیال
عاشق دیوانه ام عالم بهم
بر زنم از اشتیاقش دمبدم
عاشقان را چارۀ وصلی نما
از قرار و صبر کم گو پیش ما
کی تواند عاشق بیدین و دل
صبر از دیدار آن ماه چگل
یار بیصبری چو بیند لاجرم
رو نپوشاند ز عاشق از کرم
اندرین معنی بگویم وصف حال
تا بدانی شوق حال با کمال
در دلم چون بحر عشقش موج زد
فارغم کرد از خیال نیک و بد
شوق او از من قرار و صبر برد
گر د عشقش هوش و عقلم خورد و مرد
بی جمالش طاقت من طاق شد
جان ما را زهر چون تریاق شد
چون نظر بر حال زار من فکند
دید جانم ناتوان و مستمند
رحمش آمد پرده از رخ دور کرد
از تجلی جان و دل مسرور کرد
باز از روی کرم رویم نمود
چون بدیدم جمله عالم دوست بود
نقش عالم در میان آورده است
روی خود در پرده پنهان کرده است
مهر رخسارش ز ذرات جهان
گشته ت ا بان دیدم از عین العیان
این زمان در هر چه افکندم نظر
بینم اندر روی رخش چون ماه و خور
اینکه می گویم بیان حال ماست
گر گمان بد بری بی شک خطاست
گر درین معنی همی گویم دلیل
بهره کی یابد ز دیدار خلیل
دیدۀ بینا دلیل ره بس س ت
این بس س ت ار زانکه در خانه ک سست
چشم بینا و دل بینا طلب
تا که گردی عارف اسرار رب
هر چه گوید عارف صاحبنظر
می دهد بی شک ز دید خود خبر
مرد حق بین هر چه گفت از دیده گفت
پیش تو گر فاش گردد گر نهفت
قول عارف نیست از تقلید و ظن
محض تحقیق و یقین است این سخن
کیست عارف هر که حق بیند عیان
از درون پردۀ کون و مکان
جمله اشیا بیند او قایم به حق
گشته نقش غیر عین متفق
نقطه ای در دور چون شد سایره
می نماید پیش چشمش دایره
وهم را بگذار کاینجا غیر نیست
اندرین دوران بجز یک نقطه چیست
هر که او بگذش از وهم و خیال
نزد وی عقل وی آمد در ضلال
کثرت اشیا وجود هستی است
جز خدا موجود در عالم کی است
گر یکی صد بار بشماری یکیست
عارفان را کی د رین معنی شکیست
از هزار ار زانکه برداری یکی
پس هزار آنجا نماند بیشکی
این تعین ها نمودی بیش نیست
گر صد و گر صد هزار و گر یکی است
واحد از تکرار کی گردد کثیر
کی بگوید این سخن مرد خبیر
کشف این معنی اگر خواهی بیا
تیغ لا زن بر سر غیر خدا
بعد نفی خلق کن اثبات حق
تا که گردی غرق بحر ذات حق
از میان برخیزد این ما و منی
پس گدا گردد بحق شاه و غنی
عقل رنگ عشق گیرد در روش
پس رسد از جانب جانان کشش
رنگ بیرنگی نگیرد رنگها
دور گردد از رهت فرسنگها
زین همه آلودگی پاکت کند
آتش اندر خرمن هستی زند
پاک سوزاند همه خاشاک و خار
پس نماند غیر یار اندر دیار
عالم توحید رخ بنمایدت
هر چه گفتم جمله باور آیدت
پای در نه اندرین وادی درآ
ترک جان کن شو به جانان آشنا
گر نه ای در خورد وصل یار بین
جمله طاعاتت گناه آمد یقین
هستی تو هست جرم بس عظیم
ترک خود کن بازجو وصل کریم
خویش را ایثار راه عشق کن
گر تو مردی عاشقی بشنو سخن
دامن پیر مغان آور به دست
تا ز قید خود توانی باز رست
هر که دارد آرزوی راه راست
گو بیا کاین راه تجرید و فناست
هر کرا لطفی الهی رهبر است
نیستی هستی شد و از خود برست
چون ز خود فانی شدی باقی به حق
گر همی گویی انا الحق هست حق

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک جوانی دلربایی ماهرو
مشت می زد سخت بر روی دو تو
هوش مصنوعی: یک جوان زیبا و دلنشین به شدت به چهره تو مشت می‌زد.
هر زمان می زد طپانچه بر رخش
دم نمی زد پیر اندر پاسخش
هوش مصنوعی: هر بار که او به او ضربه‌ای می‌زد، پیر هیچ‌گاه در پاسخ چیزی نمی‌گفت.
منع کردندش بسی سودی نداشت
گفتن بسیار بهبودی نداشت
هوش مصنوعی: ممنوعیت‌های تحمیل شده هیچ فایده‌ای نداشت و صحبت کردن زیاد هم کمکی نکرد.
هر یکی گفتی جوان شرمیت نیست
باز گو کآخر گناه پیر چیست
هوش مصنوعی: هر کسی که از تو می‌پرسد، جوانی و شرمی نداری، پس بگو که در نهایت، گناه سالخوردگان چیست؟
گفت او دارد گناهی بس عظیم
نیست جای رحم ای مرد سلیم
هوش مصنوعی: او گفت که گناهی بزرگ دارد، پس ای مرد نیکوکار، جای رحم و بخشش نیست.
می کند دعوی عشقم بیخرد
نیست او را هیچ سوز و هیچ درد
هوش مصنوعی: عشق من ادعایی دارد، اما او بی‌خود است و هیچ دردی را احساس نمی‌کند.
عاشق زارم همی گوید به ما
شد سه روزی کو ندیدستی مرا
هوش مصنوعی: عاشق غمگینی می‌گوید که به ما سه روز گذشت که تو مرا ندیدی.
اندرین دعوی اگر صادق بدی
یک دمش بی ما میسر کی شدی؟
هوش مصنوعی: اگر در این موضوع راستگو بودی، یک لحظه هم نمی‌توانستی بدون ما زندگی کنی.
عاشق دیوانه بی دیدار یار
یکنفس کی در جهان گیرد قرار
هوش مصنوعی: عاشق دیوانه بدون دیدن محبوبش چگونه می‌تواند در این دنیا آرامش داشته باشد؟
اینچنین عاشق به عالم کس شنید
کو سه روزی روی یاد خود ندید
هوش مصنوعی: عاشق به قدری غمگین و دلشکسته است که نمی‌تواند به کسی اعتماد کند، زیرا سه روز است که روی محبوبش را ندیده و به شدت دلتنگ اوست.
دعوی عشقش اگر بودی صواب
جنتش بی ما شدی عین عذاب
هوش مصنوعی: اگر ادعای عشق او درست بود، بهشت او بدون ما به عذاب تبدیل شد.
زین بتر آخر چه باشد جرم پیر
کآنچه گوید آن نباشد در ضمیر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که پیر و حکیم هر چه بگوید، در واقع چیزی جز حقیقت نیست و او هیچ گناهی نمی‌تواند داشته باشد. در واقع، آنچه او بیان می‌کند، از عمق دل و حقیقت وجودش نشأت می‌گیرد و نمی‌تواند نادرست یا ناپاک باشد. پس نمی‌توان انتظار داشت که آنچه او می‌گوید، برآمده از دلی آلوده باشد.
گفت بیکردار دان عار عظیم
چیست قول بیعمل ، فعل لئیم
هوش مصنوعی: کسی گفت: با عمل نکردن، سخن گفتن عیب بزرگی است. حرف بدون عمل، نشان‌دهنده‌ی ناپاکی است.
هست صبر و عشق ضد یکدگر
عاشق صابر چه باشد درنگر
هوش مصنوعی: صبر و عشق ویژگی‌های مخالفی هستند. حالا اگر کسی عاشق باشد، در چنین وضعیتی چه باید بکند؟
صبر محمودست در احکام هو
لیک مذمومست در دیدار او
هوش مصنوعی: صبر در مسائل و قوانین کاری خوب و پسندیده است، اما در ملاقات و دیدار او، صبر توصیه نمی‌شود و نکوهیده است.
لشکر عشقش چو آمد در نبرد
خوش برآرد از قرار و صبر گرد
هوش مصنوعی: وقتی لشکر عشقش به میدان جنگ می‌آید، تمام قرار و صبر را به راحتی از بین می‌برد.
زاشتیاقش صبر را دل خون شود
صبر با شوقش مقابل چون شود
هوش مصنوعی: از شدت اشتیاق، دل پر از خون می‌شود و صبر در برابر این شوق چگونه می‌تواند دوام آورد؟
گر دمی ننمایدم جانان جمال
کی ز صبرم ماند آثار و خیال
هوش مصنوعی: اگر لحظه‌ای محبوبم را به من نشان ندهی، دیگر اثر و نشانه‌ای از صبر در من باقی نمی‌ماند و تنها تصویر او در ذهنم می‌ماند.
عاشق دیوانه ام عالم بهم
بر زنم از اشتیاقش دمبدم
هوش مصنوعی: من دیوانه‌ی عشق هستم و از شدت اشتیاقم هر لحظه دنیا را به هم می‌زنم.
عاشقان را چارۀ وصلی نما
از قرار و صبر کم گو پیش ما
هوش مصنوعی: عاشقان را برای رسیدن به وصال، راهی نشان بده و از قرار و صبر چندان صحبت نکنید نزد ما.
کی تواند عاشق بیدین و دل
صبر از دیدار آن ماه چگل
هوش مصنوعی: کیست که بتواند عاشق غیر از خداوند باشد و از دیدار آن ماه زیبا صبر و حوصله داشته باشد؟
یار بیصبری چو بیند لاجرم
رو نپوشاند ز عاشق از کرم
هوش مصنوعی: یار بی‌صبری که وقتی عاشق را می‌بیند، به لطف و مهربانی‌اش چهره‌اش را نمی‌پوشاند.
اندرین معنی بگویم وصف حال
تا بدانی شوق حال با کمال
هوش مصنوعی: در اینجا می‌خواهم حال و احوال خود را بیان کنم تا تو بدانی که احساس شوق و اشتیاق به کمال چگونه است.
در دلم چون بحر عشقش موج زد
فارغم کرد از خیال نیک و بد
هوش مصنوعی: وقتی عشق او در دل من به جوش و خروش افتاد، من از اندیشه‌های خوب و بد رها شدم.
شوق او از من قرار و صبر برد
گر د عشقش هوش و عقلم خورد و مرد
هوش مصنوعی: علاقه و محبت او باعث شده که آرامش و صبرم از بین برود. عشقش به قدری قوی است که هوش و عقل مرا گرفته و به نوعی مرا از پا درآورده است.
بی جمالش طاقت من طاق شد
جان ما را زهر چون تریاق شد
هوش مصنوعی: بی زیبایی او، تحمل من تمام شده و جان ما مانند زهر، به وسیله او مانند تریاق شده است.
چون نظر بر حال زار من فکند
دید جانم ناتوان و مستمند
هوش مصنوعی: وقتی به وضعیت بد من نگاه کرد، متوجه شد که جانم ضعیف و نیازمند است.
رحمش آمد پرده از رخ دور کرد
از تجلی جان و دل مسرور کرد
هوش مصنوعی: رحمت او باعث شد که پرده‌ها کنار برود و تاخیرها از چهره دور شود و جان و دل را شاد کند.
باز از روی کرم رویم نمود
چون بدیدم جمله عالم دوست بود
هوش مصنوعی: او دوباره به خاطر سعه صدر و بخشندگی‌اش، چهره‌اش را به من نشان داد، چون دیدم که تمام عالم دوستانه و مهربان است.
نقش عالم در میان آورده است
روی خود در پرده پنهان کرده است
هوش مصنوعی: عالم در حضور خود نمایان است، اما چهره‌اش را از دید دیگران پوشانده است.
مهر رخسارش ز ذرات جهان
گشته ت ا بان دیدم از عین العیان
هوش مصنوعی: محبت چهره‌اش از ذرات جهان بیشتر می‌درخشد و من با چشمان خودم این زیبایی را دیدم.
این زمان در هر چه افکندم نظر
بینم اندر روی رخش چون ماه و خور
هوش مصنوعی: این روزها هر چیزی که به آن نگاه می‌کنم، چهره‌ات را می‌بینم که مانند ماه و خورشید درخشان است.
اینکه می گویم بیان حال ماست
گر گمان بد بری بی شک خطاست
هوش مصنوعی: من آنچه می‌گویم خلاصه‌ی وضعیت ماست؛ اگر برداشت‌تان منفی باشد، بدون شک در اشتباهید.
گر درین معنی همی گویم دلیل
بهره کی یابد ز دیدار خلیل
هوش مصنوعی: اگر در این موضوع صحبت می‌کنم، دلیل آن این است که چه کسی می‌تواند از دیدار خلیل بهره‌مند شود.
دیدۀ بینا دلیل ره بس س ت
این بس س ت ار زانکه در خانه ک سست
هوش مصنوعی: چشم بصیرت، راه را به خوبی می‌شناسد، و این کافی است چون در خانه کسی امکان سستی وجود ندارد.
چشم بینا و دل بینا طلب
تا که گردی عارف اسرار رب
هوش مصنوعی: چشم و دل آگاه و پاکت را جستجو کن تا به جایی برسی که رازهای خداوند را بشناسی.
هر چه گوید عارف صاحبنظر
می دهد بی شک ز دید خود خبر
هوش مصنوعی: هر آنچه که عارف با دانش می‌گوید، بی‌تردید از نگاه و آگاهی خود او نشأت می‌گیرد.
مرد حق بین هر چه گفت از دیده گفت
پیش تو گر فاش گردد گر نهفت
هوش مصنوعی: مردی که حقیقت را می‌بیند، هر چه بگوید، از درون دلش برمی‌آید و آنچه که به زبان می‌آورد، از عمق وجودش است. اگر چه سخنانش روشن و آشکار باشد یا در خفا بماند، باز هم حقیقت را بیان کرده است.
قول عارف نیست از تقلید و ظن
محض تحقیق و یقین است این سخن
هوش مصنوعی: سخن عارفانه بر اساس تقلید و گمان نیست، بلکه ناشی از تحقیق و یقین واقعی است.
کیست عارف هر که حق بیند عیان
از درون پردۀ کون و مکان
هوش مصنوعی: کیست که واقعاً عارف است و حقیقت را به وضوح از داخل پرده‌های عالم وجود می‌بیند؟
جمله اشیا بیند او قایم به حق
گشته نقش غیر عین متفق
هوش مصنوعی: او همه اشیاء را می‌بیند و در حقیقت، همه چیز را به صورت نقش‌هایی از غیر خود می‌شناسد.
نقطه ای در دور چون شد سایره
می نماید پیش چشمش دایره
هوش مصنوعی: وقتی که یک نقطه در دور به وجود می‌آید، دایره‌ای در برابر چشمانش نمایان می‌شود.
وهم را بگذار کاینجا غیر نیست
اندرین دوران بجز یک نقطه چیست
هوش مصنوعی: در این دنیا، ترس و خیال را کنار بگذارید، زیرا در این زمان غیر از یک حقیقت وجود ندارد.
هر که او بگذش از وهم و خیال
نزد وی عقل وی آمد در ضلال
هوش مصنوعی: هر کس که از تخیلات و خیال‌ها گذر کند، عقل او به حقیقت و واقعیت نزدیک می‌شود و از گمراهی دور می‌گردد.
کثرت اشیا وجود هستی است
جز خدا موجود در عالم کی است
هوش مصنوعی: جز خداوند، هر آنچه که در عالم وجود دارد، نتیجه ی کثرت اشیاء است و هیچ موجودی به جز او حقیقتا وجود ندارد.
گر یکی صد بار بشماری یکیست
عارفان را کی د رین معنی شکیست
هوش مصنوعی: اگر یک نفر را صد بار هم بشماری، باز هم در ذات خود یکی است. عارفان در این معنا هیچ شکی ندارند.
از هزار ار زانکه برداری یکی
پس هزار آنجا نماند بیشکی
هوش مصنوعی: اگر از میان هزار، یکی را برداری، دیگر چیزی از آن هزار در آنجا باقی نخواهد ماند.
این تعین ها نمودی بیش نیست
گر صد و گر صد هزار و گر یکی است
هوش مصنوعی: این تعین‌ها تنها یک ظاهر و نمایش هستند، چه به تعداد یک، چه صد یا حتی صد هزار؛ در حقیقت، همه بر یک حقیقت دلالت دارند.
واحد از تکرار کی گردد کثیر
کی بگوید این سخن مرد خبیر
هوش مصنوعی: اگر چیزی واحد و یگانه بارها تکرار شود، آیا می‌تواند به تعداد زیادی تبدیل شود؟ این سوال را کسی می‌پرسد که دانا و باخبر است.
کشف این معنی اگر خواهی بیا
تیغ لا زن بر سر غیر خدا
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی حقیقت این موضوع را بفهمی، باید با شجاعت و جسارت بر هر آنچه غیر از خداست، حمله کنی.
بعد نفی خلق کن اثبات حق
تا که گردی غرق بحر ذات حق
هوش مصنوعی: ابتدا هر آنچه که غیر از خداست را نفی کن و سپس به اثبات حقیقت بپرداز. آن‌گاه خواهی دید که در دریای هستی خدا غرق خواهی شد.
از میان برخیزد این ما و منی
پس گدا گردد بحق شاه و غنی
هوش مصنوعی: این متن به این معناست که اگر ما و خودخواهی‌های ما کنار برود، در آن صورت حقیقتاً آن شاه و ثروتمند واقعی تبدیل به فردی بی‌نیاز و مستقل می‌شود. به عبارت دیگر، با کنار گذاشتن Ego و خودپرستی، می‌توان به یک وجود حقیقی و غنی دست یافت.
عقل رنگ عشق گیرد در روش
پس رسد از جانب جانان کشش
هوش مصنوعی: عقل تحت تأثیر عشق قرار می‌گیرد و پس از آن، از طرف معشوق جاذبه‌ای به وجود می‌آید.
رنگ بیرنگی نگیرد رنگها
دور گردد از رهت فرسنگها
هوش مصنوعی: در اینجا به این معنا اشاره می‌شود که رنگ‌ها و تنوع‌ها نمی‌توانند تأثیرگذار باشند و نمی‌توانند شما را از راه خود دور کنند، حتی اگر فاصله‌ها زیاد شوند. به عبارتی، اگر هدف و مسیر مشخصی دارید، عوامل حاشیه‌ای نمی‌توانند شما را منحرف کنند.
زین همه آلودگی پاکت کند
آتش اندر خرمن هستی زند
هوش مصنوعی: آتش بر خرمن زندگی‌ات می‌سوزد و تو را از تمام آلودگی‌ها پاک می‌کند.
پاک سوزاند همه خاشاک و خار
پس نماند غیر یار اندر دیار
هوش مصنوعی: طبیعتی پاک و زلال، تمامی زباله‌ها و خارها را می‌سوزاند و در نتیجه، جز محبوب و یار، چیزی در این دنیا باقی نمی‌ماند.
عالم توحید رخ بنمایدت
هر چه گفتم جمله باور آیدت
هوش مصنوعی: هرچه در مورد توحید بگویم، پس از شناخت آن، برایت قابل پذیرش و واقعی خواهد شد.
پای در نه اندرین وادی درآ
ترک جان کن شو به جانان آشنا
هوش مصنوعی: به این دنیا قدم نگذار و به عمق این مسیر نرو، ابتدا از خودت خداحافظی کن و سپس به معشوق خود نزدیک شو.
گر نه ای در خورد وصل یار بین
جمله طاعاتت گناه آمد یقین
هوش مصنوعی: اگر به عشق وصال یار نرسی، تمام کارهای نیک تو به یقین گناه حساب خواهد شد.
هستی تو هست جرم بس عظیم
ترک خود کن بازجو وصل کریم
هوش مصنوعی: وجود تو دارای وزن و اهمیتی بسیار بزرگ است. خود را رها کن و به دنبال پیوند با خالق بزرگ برو.
خویش را ایثار راه عشق کن
گر تو مردی عاشقی بشنو سخن
هوش مصنوعی: خود را در راه عشق فدای آن کن، اگر واقعاً عاشق هستی این سخن را بشنو.
دامن پیر مغان آور به دست
تا ز قید خود توانی باز رست
هوش مصنوعی: دامن پیر مغان را به دست بگیر تا بتوانی از قید و بند خود رهایی یابی.
هر که دارد آرزوی راه راست
گو بیا کاین راه تجرید و فناست
هوش مصنوعی: هر کسی که خواهان سیر در مسیر درست و حقیقت است، بیاید که این مسیری است که به آزادی و پاکی روح می‌انجامد.
هر کرا لطفی الهی رهبر است
نیستی هستی شد و از خود برست
هوش مصنوعی: هر کسی که مورد لطف الهی قرار گیرد، به راه راست هدایت می‌شود. در این حالت، خود را فراموش کرده و به وجود حقیقی خود نائل می‌شود.
چون ز خود فانی شدی باقی به حق
گر همی گویی انا الحق هست حق
هوش مصنوعی: زمانی که از خود رهایی یابی و به خداوند نزدیک شوی، اگر هم بگویی "من حقیقت هستم"، در واقع تنها اوست که حقیقت واقعی است.