شمارهٔ ۹۹
میان ما و تو الفت حکایتی است عجیب
که تو به عهد شبابی و من به نوبت شبیب
اگر تو مرکب تازی به خاک من تازی
چو گرد روح روان خیزدت ز سم رکیب
صلیب بستن اگر کار بتپرستان است
بت من از چه فکنده ز زلف عود صلیب
همین نه هندوی خال تو ذوق از آن لب یافت
بهشتیان همه دارند از این شراب نصیب
مگر که بر دل مجروح عاشقان زد دست
که خون چو سیل روانست زآستین طبیب
من از عتاب تو شکوه کنم غلطا حاشا
بیار هرچه تو داری برای دوست عتیب
نه عاشقست که خود مدعی و کذابست
محب اگر که شکایت کند ز جور حبیب
به چنگ غیر بود زلف یارم آشفته
فغان که رشته عمرم بود به دست رقیب
اگرچه نامه سیاهم ولی خوشم با این
که داوری نبود جز علی به روز حسیب
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
میان ما و تو الفت حکایتی است عجیب
که تو به عهد شبابی و من به نوبت شبیب
هوش مصنوعی: میان ما رابطهای ناشناخته و جالب وجود دارد. تو در دوران جوانیات هستی و من در مرحلهای از سالهای جوانی.
اگر تو مرکب تازی به خاک من تازی
چو گرد روح روان خیزدت ز سم رکیب
هوش مصنوعی: اگر تو اسب عربی را به سرزمین من برسانی، مانند گرد و غبار روح و زندگی از سم نعلش برمیخیزد.
صلیب بستن اگر کار بتپرستان است
بت من از چه فکنده ز زلف عود صلیب
هوش مصنوعی: اگر بوسیدن صلیب کار بتپرستان است، پس دلیل اینکه بت من از زلف عود صلیب فرو افتاده چیست؟
همین نه هندوی خال تو ذوق از آن لب یافت
بهشتیان همه دارند از این شراب نصیب
هوش مصنوعی: خودِ خال تو باعث خوشنودی است و از آن لب، بهشتیان نیز بهرهمند شدهاند و از این شراب لذت میبرند.
مگر که بر دل مجروح عاشقان زد دست
که خون چو سیل روانست زآستین طبیب
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که دست طبیب به دل زخمی عاشقان برسد، چون خون آنها مانند سیل از آستین او میریزد؟
من از عتاب تو شکوه کنم غلطا حاشا
بیار هرچه تو داری برای دوست عتیب
هوش مصنوعی: من از سرزنشهای تو ناراحت نمیشوم، هرگز نمیتوانم کمی شکایت کنم. بیا هرچه را که برای دوست داری آماده کردهای، به من هم بده.
نه عاشقست که خود مدعی و کذابست
محب اگر که شکایت کند ز جور حبیب
هوش مصنوعی: عاشق واقعی کسی نیست که فقط ادعای عشق کند و دروغ بگوید؛ زیرا اگر کسی واقعا عاشق باشد، هرگز از ظلم معشوق شکایت نمیکند.
به چنگ غیر بود زلف یارم آشفته
فغان که رشته عمرم بود به دست رقیب
هوش مصنوعی: زلف یارم به دست غیر افتاده و این ماجرا برایم دردناک است، زیرا زندگیام در اختیار یک رقیب قرار گرفته است.
اگرچه نامه سیاهم ولی خوشم با این
که داوری نبود جز علی به روز حسیب
هوش مصنوعی: با وجود اینکه نامهام پر از غم و سیاهی است، باز هم خوشحالم که در روز حسابرسی، تنها داوری که برای من وجود دارد، علی است.

آشفتهٔ شیرازی