گنجور

شمارهٔ ۸۷۸

چه‌ای ای عشق که دیدار تو نتوان دیدن
وصل چون نیست بسازیم به هجران دیدن
من همان روز که دل شد گرو مهر بتان
شدم آماده بجان داغ فراوان دیدن
ایدل از سر سر زلف بتانت چه گشود
بجز از سلسله ها بی سر و سامان دیدن
چشم آن تاب ندارد که ببیند رخ تو
راستی چشمه خورشیدی و نتوان دیدن
غیر جوید قد موزن تو از چشم ترم
بر لب جوی تو آن سرو خرامان دیدن
من چو مستسقیم ای خضر علاجم چه بود
که عطش خیزدم از چشمه حیوان دیدن
ناگزیر است دل از صدمه آنزلف سیاه
گوی لابد بود از لطمه چوگان دیدن
جز توکل که بود راهبر باغ خلیل
خوش در آتش شدن و لاله و ریحان دیدن
چاره هجر چه و وصل کدام است بگوی
دل و دین و سرو جان دادن و جانان دیدن
تا خیال خم زلفت همه شب همره اوست
رهد آشفته از این خواب پریشان دیدن
اصل ایمان علی آن آینه مظهر حق
که توان در رخ او شاهد پنهان دیدن
دایره وار بگرد در میخانه بگرد
تا توانی اثر از مرکز ایمان دیدن

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه‌ای ای عشق که دیدار تو نتوان دیدن
وصل چون نیست بسازیم به هجران دیدن
هوش مصنوعی: ای عشق، چه چیزی هستی که نمی‌توان ملاقاتت را دید؟ وقتی وصل امکان‌پذیر نیست، بیایید در غم دوری تو ساختارمان را بسازیم.
من همان روز که دل شد گرو مهر بتان
شدم آماده بجان داغ فراوان دیدن
هوش مصنوعی: در روزی که قلبم تحت تاثیر محبت معشوقان قرار گرفت، خود را برای تحمل داغ و درد فراوان دیدن آماده کردم.
ایدل از سر سر زلف بتانت چه گشود
بجز از سلسله ها بی سر و سامان دیدن
هوش مصنوعی: ای دل، از پیچ و تاب موهای معشوقت چه چیزی به دست آوردی جز دیدن زنجیرهایی بی‌نظم و بی‌هدفی؟
چشم آن تاب ندارد که ببیند رخ تو
راستی چشمه خورشیدی و نتوان دیدن
هوش مصنوعی: چشم هیچ‌کس نمی‌تواند زیبایی و درخشش چهره‌ات را تحمل کند، درست مثل چشمه‌ای از نور خورشید که غیرممکن است آن را نادیده گرفت.
غیر جوید قد موزن تو از چشم ترم
بر لب جوی تو آن سرو خرامان دیدن
هوش مصنوعی: جز تو، کسی را نمی‌خواهم و اگر قطره‌ای اشک از چشمم بیفتد، فقط به خاطر دیدن تو در کنار جوی آبی است که آن سرو خوش‌قد و قامت در آن خرامان است.
من چو مستسقیم ای خضر علاجم چه بود
که عطش خیزدم از چشمه حیوان دیدن
هوش مصنوعی: من مانند کسی هستم که در جستجوی آب است و از تو می‌پرسم که چگونه می‌توانم از این عطش رهایی یابم، در حالی که به لطف زندگی جاویدان نگاه می‌کنم.
ناگزیر است دل از صدمه آنزلف سیاه
گوی لابد بود از لطمه چوگان دیدن
هوش مصنوعی: دل ناچار از آسیب زلف سیاه می‌سوزد، گویا باید به خاطر ضربه‌های بازی چوگان، احساس درد کند.
جز توکل که بود راهبر باغ خلیل
خوش در آتش شدن و لاله و ریحان دیدن
هوش مصنوعی: تنها اعتماد به خداست که می‌تواند انسان را در مسیر درست هدایت کند، مانند ابراهیم خلیل که با ایمان خود به آتش رفت و در عوض زیبایی‌ها و نعمت‌های بهشتی را مشاهده کرد.
چاره هجر چه و وصل کدام است بگوی
دل و دین و سرو جان دادن و جانان دیدن
هوش مصنوعی: راستش نمی‌دانم چه کنم، نه راه جدایی را می‌شناسم و نه راه وصال را. دل و دینم را بگو، به خاطر معشوق و زیبایی‌اش آماده‌ام جان بگذارم و او را ببینم.
تا خیال خم زلفت همه شب همره اوست
رهد آشفته از این خواب پریشان دیدن
هوش مصنوعی: تمام شب، فکر کردن به خم زلفت همراهم است، ولی از دیدن خواب‌های آشفته و پریشان، رها شده‌ام.
اصل ایمان علی آن آینه مظهر حق
که توان در رخ او شاهد پنهان دیدن
هوش مصنوعی: ایمان واقعی علی مانند آینه‌ای است که به طور کامل جلوه‌گر حقیقت است و انسان می‌تواند در چهره او، نشانه‌های پنهان حق را ببیند.
دایره وار بگرد در میخانه بگرد
تا توانی اثر از مرکز ایمان دیدن
هوش مصنوعی: به دور میخانه بچرخ و تلاش کن تا بتوانی نشانه‌ای از مرکز ایمان را ببینی.