گنجور

شمارهٔ ۸۷۳

نیمه شب ای برق آه من شرری زن
شعله ببالا و پست و خشک و تری زن
از تو چو پروانه شمع چهره نهان کرد
جهد کن و خویش را تو بر شرری زن
تا بکی ایجان به بند جسم اسیری
از قفس ای مرغ بسته بال پری زن
عقرب جراره تو ای خم گیسو
تکیه که گفته تو را که بر قمری زن
ای خم مو خون بناف آهوی چین کن
طعنه ای ای لب به بسته شکری زن
آن لب شکرفشان بکام رقیب است
همچو مگس دست حسرتی بسری زن
با لب او گفت دل که هیچ کدام است
گفت برو این لطیفه بر دگری زن
حالت یوسف مگو مگر بر یعقوب
شکوه برو از پسر تو بر پدری زن
حاجت تیر و کمان بکشتن من نیست
بسمل خود را بناوک نظری کن
عاشق بی سیم و زر بهیچ نیرزد
جهد کن آشفته خود بسیم و زری زن
گر زر و سیمت بود نثار کن و خیز
دست بدامان سرو سیمبری زن
سیم تنان گر کشند سر زتو آنگاه
شکوه از ایشان برو بدادگری زن
شاه ولایت علی وصی پیمبر
بر در او چهره ای بسای سری زن

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیمه شب ای برق آه من شرری زن
شعله ببالا و پست و خشک و تری زن
هوش مصنوعی: نیمه شب، ای روشنایی، ناله‌ی من را به آتش تبدیل کن و شعله‌ای قوی به وجود بیاور که هم به سوی بالا برود و هم به سمت پایین، در هر دو حالت، چه در موارد خشک و چه در موارد تر.
از تو چو پروانه شمع چهره نهان کرد
جهد کن و خویش را تو بر شرری زن
هوش مصنوعی: وقتی که تو مانند پروانه‌ای در برابر شمع، چهره‌ات را پنهان کردی، تلاش کن و خودت را به شعله‌ای نزدیک کن.
تا بکی ایجان به بند جسم اسیری
از قفس ای مرغ بسته بال پری زن
هوش مصنوعی: ای پرنده، تا کی می‌خواهی در قفس این بدن اسیر بمانی؟ پرواز کن و بال و پر خود را آزاد کن.
عقرب جراره تو ای خم گیسو
تکیه که گفته تو را که بر قمری زن
هوش مصنوعی: ای گیسوی تابدار، تو مانند عقرب هستی که به طرز خاصی درخشش و جذابیت دارد. چه کسی گفته است که تو باید بر قمر تکیه کنی؟
ای خم مو خون بناف آهوی چین کن
طعنه ای ای لب به بسته شکری زن
هوش مصنوعی: ای رشته‌های موی تو همچون خون آهو زیبای چین است و ای لبانی که به seductive سکوت خود زینت می‌بخشی.
آن لب شکرفشان بکام رقیب است
همچو مگس دست حسرتی بسری زن
هوش مصنوعی: آن لب شیرین و زیبا که هر کس آرزوی چشیدن آن را دارد، برای فردی دیگر در دسترس است. مانند مگسی که با حسرت به شیرینی می‌نگرد و نمی‌تواند به آن دست یابد.
با لب او گفت دل که هیچ کدام است
گفت برو این لطیفه بر دگری زن
هوش مصنوعی: با لب او دل به گفتگو نشسته است و او می‌گوید که این دل اهمیت چندانی ندارد. به او بگویید که این نکته زیبا را با دیگری در میان بگذارد.
حالت یوسف مگو مگر بر یعقوب
شکوه برو از پسر تو بر پدری زن
هوش مصنوعی: حالت یوسف را برای کسی جز یعقوب نگو، چرا که از پسر تو به پدرش شکایت کن.
حاجت تیر و کمان بکشتن من نیست
بسمل خود را بناوک نظری کن
هوش مصنوعی: نیازی به تیر و کمان برای کشتن من نیست، فقط کافی است که به من با نگاهی بیفتی که خودت را در آغوش بکشانی.
عاشق بی سیم و زر بهیچ نیرزد
جهد کن آشفته خود بسیم و زری زن
هوش مصنوعی: عاشق واقعی به جواهرات و财富 اهمیت نمی‌دهد. تلاش کن تا در درون خود آرامش و شادی را پیدا کنی و به عشق و احساسات عمیق توجه بیشتری داشته باشی.
گر زر و سیمت بود نثار کن و خیز
دست بدامان سرو سیمبری زن
هوش مصنوعی: اگر طلا و نقره داری، آنها را بذل و بخشش کن و برخیز و به دامن زیبای آن دختر برو.
سیم تنان گر کشند سر زتو آنگاه
شکوه از ایشان برو بدادگری زن
هوش مصنوعی: اگر افرادی از تو بدی کنند و تو به آنها شکایت کنی، در آن صورت خودت باید در قضاوت کردن عادلانه باشی.
شاه ولایت علی وصی پیمبر
بر در او چهره ای بسای سری زن
هوش مصنوعی: علی، ولی و جانشین پیامبر، در برابر درگاهش چهره‌ای است که باید بر آن بوسه زده شود.