گنجور

شمارهٔ ۷۰۴

گردر میکده شهر به بستند چه غم
سایه تاک مباد از سر میخواران کم
مکن ای پیر خرابات زمن جام دریغ
که بیک جام تو مستغنیم از کشور جم
تا بخلوتگه انسیم بکوری رقیب
پاسبان گو بکند در برخم مستحکم ‏
ابر گریان شده چون دیده مجنون در دشت
تا مگر لیلی گل چهره نماید زحشم
نای بلبل بنوا آمده از مقدم گل
واعظ هرزه درا گو بنهد دم بر دم
کشتی اندر شط می افکن و حکمت مفروش
تا زمی حل کنمت قاعده جز رواصم
گشت گلشن خوش و می بیغش و ساقی مهوش
لاجرم باده خمار آورد و شادی غم
روی سوی میکده کن و زدردونان بگذر
که بود خاک در پیر مغان کان کرم
زلف دلدار بکف داری و لب بر لب جام
امشب آشفته شکایت مکن از بخت دژم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گردر میکده شهر به بستند چه غم
سایه تاک مباد از سر میخواران کم
هوش مصنوعی: در میکده، شهر را بسته‌اند و این موضوع نباید ما را نگران کند؛ زیرا سایه‌ی تاک، یعنی نعمت و خوشی، هرگز از سر میخواران و اهل خوشی کم نخواهد شد.
مکن ای پیر خرابات زمن جام دریغ
که بیک جام تو مستغنیم از کشور جم
هوش مصنوعی: ای پیر میخانه، لطفاً از من درخواست نکن که جامی به من بدهی؛ چرا که با یک جرعه از شراب تو، از همه چیز و حتی از سرزمین جم بی‌نیاز هستم.
تا بخلوتگه انسیم بکوری رقیب
پاسبان گو بکند در برخم مستحکم ‏
هوش مصنوعی: برای ما که در جمع دوستانه و صمیمی خود هستیم، بی‌توجهی رقیب و نگهبانش در اینجا بی‌معناست.
ابر گریان شده چون دیده مجنون در دشت
تا مگر لیلی گل چهره نماید زحشم
هوش مصنوعی: ابر به خاطر عشق و غم، به طور مداوم می‌بارد و مانند چشمان مجنون در دشت اشک می‌ریزد تا شاید لیلی، با زیبایی خود، از میان این باران نمایان شود.
نای بلبل بنوا آمده از مقدم گل
واعظ هرزه درا گو بنهد دم بر دم
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت گل و صدای پرنده‌ای می‌پردازد که از خوشحالی و شادابی آن، نغمه‌ای را سر می‌دهد. همچنین، به نوعی نقد به کسانی که در مقام واعظ هستند و به مسائل بی‌محتوا می‌پردازند، اشاره شده و پیشنهاد می‌دهد که به جای این گفتگوهای بی‌فایده، باید به زیبایی‌ها و موسیقی زندگی توجه کرد.
کشتی اندر شط می افکن و حکمت مفروش
تا زمی حل کنمت قاعده جز رواصم
هوش مصنوعی: کشتی را در آب رها کن و به حکمت و دانایی ارزان نفروش، تا زمانی که قواعد و اصول را به درستی برایت روشن کنم.
گشت گلشن خوش و می بیغش و ساقی مهوش
لاجرم باده خمار آورد و شادی غم
هوش مصنوعی: باغ زیبایی به رقص درآمد و شراب خالص و ساقی خوش‌چهره به ناچار سرمستی و شادی را به همراه خود آورد و غم را از یاد برد.
روی سوی میکده کن و زدردونان بگذر
که بود خاک در پیر مغان کان کرم
هوش مصنوعی: به جانب میکده برو و از رنج و دردهایی که بر دوش داری عبور کن، چرا که در دل خاک، زیر نظر پیر مغان، لطف و صفای زیادی نهفته است.
زلف دلدار بکف داری و لب بر لب جام
امشب آشفته شکایت مکن از بخت دژم
هوش مصنوعی: امشب که زلف معشوق در دستانت است و لب‌هایت به لب جام چسبیده، نباید از سرنوشت ناخوش خود شکایت کنی.