شمارهٔ ۶۷
به رضا جویی اغیار ز در راند مرا
آن که میراند در آخر ز چه رو خواند مرا
به سگان در او محرم و یکرنگ شدم
از دو رنگی رقیبان ز درش راند مرا
تازه نخلی که رطب داشت تمنا دل از او
از چه در کام زکین حنظل افشاند مرا
منم آن شیر کز افسون شدمش سر بکمند
صید او کیست که از سلسله برهاند مرا
راند آشفته بصورت اگرم از در خویش
تا قیامت بدرون داغ غمش ماند مرا
دل درویش بدست آر تو ایدست خدا
از غرور ار صنمی خاطر رنجاند مرا
برو ای قیصر و بر مملکت خویش مناز
که نهان پیر مغان دی سگ خود خواند مرا
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به رضا جویی اغیار ز در راند مرا
آن که میراند در آخر ز چه رو خواند مرا
هوش مصنوعی: آن کس که مرا از خودش دور کرد و به جستجوی خرسندی دیگران میپردازد، چرا در پایان کار به من نگاه میکند و من را میخواند؟
به سگان در او محرم و یکرنگ شدم
از دو رنگی رقیبان ز درش راند مرا
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه با رقیبان دوچهره فاصله بگیرم، به محبت و وفاداری سگان به خودم افتخار کردم و به آنها نزدیکتر شدم. در نتیجه، از درگاه کسی که این رفتار را نمیپسندید، طرد شدم.
تازه نخلی که رطب داشت تمنا دل از او
از چه در کام زکین حنظل افشاند مرا
هوش مصنوعی: نخلی که تازه میوهاش رسیده بود و از او خواستهای در دل داشتم، چرا اینقدر تلخی و ناراحتی به من بخشیده است؟
منم آن شیر کز افسون شدمش سر بکمند
صید او کیست که از سلسله برهاند مرا
هوش مصنوعی: من شیر قدرتمندی هستم که تحت تأثیر جادو قرار گرفتهام. حالا به دنبال آن هستم که بدانم شکار من کیست و چه کسی میتواند مرا از این بند رهایی ببخشد.
راند آشفته بصورت اگرم از در خویش
تا قیامت بدرون داغ غمش ماند مرا
هوش مصنوعی: اگرچه در به هم ریختگی و ناراحتی به سر میبرم، اما در نهایت تا ابد درون داغ عشق و غمش باقی خواهم ماند.
دل درویش بدست آر تو ایدست خدا
از غرور ار صنمی خاطر رنجاند مرا
هوش مصنوعی: دل فقیران را به دست آور، زیرا این دل در واقع دست خداست. اگر دلی از عشق تو ناراحت شود، به خاطر خودپسندی توست.
برو ای قیصر و بر مملکت خویش مناز
که نهان پیر مغان دی سگ خود خواند مرا
هوش مصنوعی: ای قیصر، بیدلیل بر سر کشور خود نزاع نکن، چرا که پیر مغان، مرا نیز به عنوان سگ خود میشناسد و در حالتی پنهان به من احترام میگذارد.

آشفتهٔ شیرازی