گنجور

شمارهٔ ۵۷۱

غمزه بود مست و نظر هوشیار
سحر مبین است ببین چشم یار
تیر نظر اوج چو گیرد زچشم
خط نظر بند نیاید بکار
مطرب عشاق مخالف مزن
ساقی مستان می گلگون بیار
انجمن افروز بود شمع و گل
بلبل و پروانه بود جان نثار
شیخ حرم ساکن بتخانه شد
زاهد پیمانه شکن میگسار
طرف کنارم شده عمان زاشک
گوهر من کرده زمن تا کنار
شاخ گلت تا که چمیدن گرفت
سرو ندارد بچمن اعتبار
چون تو یکی در صف میدان حسن
وز سپه لاله رخان صد هزار
گفتمش آیا رخ تو دیدنی است
گفت اگر پرده نهد پرده دار
وه که غریبان سر کوی عشق
یاد نیارند زیار و دیار
خضر بافسوس همی گفت و رفت
حیف که صرف تو نشد روزگار
سر انا الحق بود از نخل طور
هر شجر این میوه نیارد ببار
خیز تو آشفته که خود حاجبی
تا ننشینی ننشیند غبار
مدحت حیدر نبود حد تو
بنده چه گوید زخداوندگار

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غمزه بود مست و نظر هوشیار
سحر مبین است ببین چشم یار
هوش مصنوعی: چشم‌های خوب و جذاب محبوب، بی‌خبر از حالتی بی‌خیالی و مستی، در دل صبحی دلپذیر، دلالت بر زیبایی و شیرینی عشق دارند.
تیر نظر اوج چو گیرد زچشم
خط نظر بند نیاید بکار
هوش مصنوعی: وقتی نگاه او به شخصی پرتاب شود، دیگر هیچ چیز نمی‌تواند مانع از تأثیر آن شود.
مطرب عشاق مخالف مزن
ساقی مستان می گلگون بیار
هوش مصنوعی: ای نوازنده، عاشقان را برنجان و ناراحت نکن؛ ای ساقی، شراب قرمز را برای مستان بیاور.
انجمن افروز بود شمع و گل
بلبل و پروانه بود جان نثار
هوش مصنوعی: جمعی از زیبایی‌ها و جذابیت‌ها در یک مکان گرد هم آمده‌اند. شمع و گل به عنوان نمادهای روشنایی و زیبایی، در کنار بلبل و پروانه که نمایانگر عشق و فداکاری هستند، فضایی دلنشین و شگفت‌انگیز را به وجود آورده‌اند. در اینجا، هر موجود به نحوی جان خود را نثار زیبایی و محبت می‌کند.
شیخ حرم ساکن بتخانه شد
زاهد پیمانه شکن میگسار
هوش مصنوعی: روحانی حرم در بت‌خانه ساکن شد و زاهدی که پیمانه را می‌شکند، به میگساران پیوست.
طرف کنارم شده عمان زاشک
گوهر من کرده زمن تا کنار
هوش مصنوعی: به کنار من، در کنار عمان، اشک‌هایم مانند گوهر می‌درخشد و مرا در خود غوطه‌ور کرده است.
شاخ گلت تا که چمیدن گرفت
سرو ندارد بچمن اعتبار
هوش مصنوعی: وقتی که گل تو شروع به چمیدن کند، سرو در باغ به زیبایی و اعتبارش نمی‌رسد.
چون تو یکی در صف میدان حسن
وز سپه لاله رخان صد هزار
هوش مصنوعی: تو مانند یک گل زیبا درمیان میدان هستی، در حالی که سپاه بزرگی از چهره‌های زیبای دیگر به دور تو هستند.
گفتمش آیا رخ تو دیدنی است
گفت اگر پرده نهد پرده دار
هوش مصنوعی: به او گفتم آیا چهره‌ات زیبا و دیدنی است؟ او پاسخ داد: اگر پرده‌دار پرده را کنار بزند، شاید بتوانی ببینی.
وه که غریبان سر کوی عشق
یاد نیارند زیار و دیار
هوش مصنوعی: آه که غریبان در مسیر عشق، یاد نمی‌کنند از مکان و دیاری که در آن بزرگ شده‌اند.
خضر بافسوس همی گفت و رفت
حیف که صرف تو نشد روزگار
هوش مصنوعی: خضر در حال صحبت کردن با افراد بود و رفت. افسوس که زمان برای تو به خوبی سپری نشد.
سر انا الحق بود از نخل طور
هر شجر این میوه نیارد ببار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که درختان به خودی خود نمی‌توانند میوه‌ای چنین با ارزش و باروری داشته باشند و تنها سرچشمه حقیقت و وجود را می‌توانند از منبعی خاص دریافت کنند. به عبارتی، هر درخت و گیاهی نمی‌تواند به تنهایی برکت و حقیقتی بزرگ را به ارمغان بیاورد و باید از منبعی سرچشمه بگیرد.
خیز تو آشفته که خود حاجبی
تا ننشینی ننشیند غبار
هوش مصنوعی: برخیز و فکری کن که در واقع خودت مانع راهی؛ تا زمانی که تلاش نکنی، مشکل برطرف نخواهد شد.
مدحت حیدر نبود حد تو
بنده چه گوید زخداوندگار
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که بزرگداشت و ستایش حیدر (علی علیه‌السلام) نمی‌تواند به حد و اندازه مقام و عظمت او باشد. در واقع، بنده‌ای مانند من چه می‌تواند درباره خداوندگار و خالق بزرگ بگوید؟