شمارهٔ ۵۴۶
بخور مجلس عاشق نه از عود است و نه عنبر
که یاد زلف و خالش عود و عنبر سینهاش مجمر
بهشت ماست میخانه در او مغبچهٔ ساقی
که حورش هست خدمتکار و غلمانش بود چاکر
بیمن عشق در منظر بهشتیطلعتی دارم
به لطف جنت و حورا به رنگ طوبی و کوثر
چه ترکی در کدامین خیل کاندر رزم جانبازان
گه از نافه زرهپوشی گه از عنبر کنی مغفر
نخواهد پارسا ماندن بتی در پارس ای بت رو
اگر لعلت فروشد باده و چشمت دهد ساغر
به جز زلف دلاویزت که بر آن چهره مایل شد
که بر مه سلسله بندد که بر خور مینهد چنبر
تو را تا غیر آمد ای گل نوخیز بر بالین
گه از خارم بود بالین گه از خارا کنم بستر
نوای عشق عاشق را به وجد آرد نه چنگ و نی
چه سود ار زهرهٔ چنگی بود در بزم خنیاگر
ندارم منت از رضوان که بخشد کوثر و حورم
که ما را پیر میخانه به جامی کرده مستظهر
علی آن مظهر رحمت مقیم خلوت وحدت
که باشد سلسبیل و کوثرش در جام می مضمر
نه تو آشفتهای در حلقه زلفش بزن چنگی
اگر آسودگی خواهی بیا زین سلسله مگذر
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بخور مجلس عاشق نه از عود است و نه عنبر
که یاد زلف و خالش عود و عنبر سینهاش مجمر
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که در مجلس عاشقانه، نه عود و چه بسا نه عطر خوشبو وجود دارد. بلکه یاد و خاطر زلف و چهره محبوب است که دل را سرشار از شوق و عطر عشق میکند. به عبارت دیگر، جذابیت و زیبایی او به قدری دلنشین است که نیازی به خوشبوکنندهها نیست.
بهشت ماست میخانه در او مغبچهٔ ساقی
که حورش هست خدمتکار و غلمانش بود چاکر
هوش مصنوعی: بهشت ما همان میخانه است، جایی که ساقی با خوشحالی خدمت میکند و زیباییهایش مانند غلمانها در خدمت او هستند.
بیمن عشق در منظر بهشتیطلعتی دارم
به لطف جنت و حورا به رنگ طوبی و کوثر
هوش مصنوعی: بدون من، عشق به زیباییهای بهشتیاش نگریسته میشود، جایی که با لطف بهشت و حوریها، رنگ و جلال درخت طوبی و آب کوثر را تجربه میکنم.
چه ترکی در کدامین خیل کاندر رزم جانبازان
گه از نافه زرهپوشی گه از عنبر کنی مغفر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و قدرت یک جنگجو میپردازد، که در میان صفوف رزمندگان حضور دارد. او در حالی که زرهی به تن دارد، در عین حال بویی خوش از عنبر را با خود حمل میکند و نشاندهندهی جوانمردی و زیبایی در نبرد است. این ترکیب بین جنگ و زیبایی در شخصیت او به وضوح تجسم شده است.
نخواهد پارسا ماندن بتی در پارس ای بت رو
اگر لعلت فروشد باده و چشمت دهد ساغر
هوش مصنوعی: هر بتی در سرزمین پارس نمیتواند همیشه پاک و پارسا باقی بماند، اگر تو، ای بت، شراب خود را به لعل رنگینات بفروشی و به چشمهای زیبایت جامی بدهی.
به جز زلف دلاویزت که بر آن چهره مایل شد
که بر مه سلسله بندد که بر خور مینهد چنبر
هوش مصنوعی: جز زلف زیبایت که بر چهرهات افتاده، که مانند رشتهایی به ماه میپیوندد و بر چهرهات درخشندگی میاندازد.
تو را تا غیر آمد ای گل نوخیز بر بالین
گه از خارم بود بالین گه از خارا کنم بستر
هوش مصنوعی: ای گل زیبا، زمانی که کسی غیر از تو در کنارم نیست، بر روی این جا که ممکن است پر از خار باشد، مینشینم و بستر خود را از سنگ و خارا میسازم.
نوای عشق عاشق را به وجد آرد نه چنگ و نی
چه سود ار زهرهٔ چنگی بود در بزم خنیاگر
هوش مصنوعی: صدای عشق، عاشق را به شور میآورد و نه صرفاً به وسیلهی سازهایی مانند چنگ و نی. چه فایدهای دارد اگر صدای دلانگیز چنگی در مجلس موسیقی باشد، اما عشق در آن نباشد؟
ندارم منت از رضوان که بخشد کوثر و حورم
که ما را پیر میخانه به جامی کرده مستظهر
هوش مصنوعی: من از رضوان و نعمتهای بهشتی توقعی ندارم، چرا که میدانم عیش و لذت واقعی در میخانه و در سایهٔ مینوشی است که مرا به شادی و سرخوشی میآورد.
علی آن مظهر رحمت مقیم خلوت وحدت
که باشد سلسبیل و کوثرش در جام می مضمر
هوش مصنوعی: علی در حقیقت نماد رحمت و آرامش است که در عالم وحدت ساکن است. در دل این مقام عالی، سرچشمههای رهایی و نعمتهای فراوان وجود دارد، که همچون نوشیدنی دلپذیر در جامی پنهان شدهاند.
نه تو آشفتهای در حلقه زلفش بزن چنگی
اگر آسودگی خواهی بیا زین سلسله مگذر
هوش مصنوعی: اگر میخواهی آرامش پیدا کنی، در دنیای عشق و زلف محبوب غرق شو و از درد و ناراحتیهای خود دوری کن.