گنجور

شمارهٔ ۵۴۲

خیمه زد لیلی گلی باز به طرف گلزار
ابر چون دیدهٔ مجنون به چمن شد خون‌بار
تا ببندد درِ این فصل دکان عطاران
باز کن نافه از آن زلف دو تا در گلزار
بس که زد شانه صبا زلف بنفشه ز نسیم
اندر این ملک دگر کس نخرد مشک تتار
لاله چون ساقی مستان می گلگون در کف
تا که از نرگس مخمور کند رفع خمار
خار با گل شده همدوش به رغم بلبل
چون رقیبی که کند جای به پهلوی نگار
باغبان فکر گلاب است و به یغما گلچین
غنچه خون می‌خورد و خامُش از افغان هزار
دل نگه دار از آن غمزهٔ خونریز که هست
مست و خنجر به کف و عربده‌جوی و جرار
زلفت این رشتهٔ کفری که به هم پیوسته
شیخ تسبیح کند پاره برهمن زنار
من و آن گلبن نوخیز که در گلشن دل
هر نفس تازه ز شوقش شودم فصل بهار
خال هندو بچه‌ای گشته مقیم کوثر
زلف بر بتکده‌ات وقف نموده زنار
وقتی از چشمت حال دل آشفته بپرس
زآنکه بیمار خبردار شود از بیمار
ور نترسی تو ز من می‌برمت شکوه به شاه
شاه خیبر شکن آن حیدر عالی‌مقدار

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خیمه زد لیلی گلی باز به طرف گلزار
ابر چون دیدهٔ مجنون به چمن شد خون‌بار
هوش مصنوعی: لیلی در میان گل‌ها خیمه زده و وقتی مجنون گلزار را می‌بیند، چشمانش پر از اشک می‌شود.
تا ببندد درِ این فصل دکان عطاران
باز کن نافه از آن زلف دو تا در گلزار
هوش مصنوعی: به شوق رسیدن به عطر و زیبایی، در زمانی که فصل عطر و گل به پایان می‌رسد، در دل طبیعت باز کن و از زیبایی‌های زلف دلربا بهره‌مند شو.
بس که زد شانه صبا زلف بنفشه ز نسیم
اندر این ملک دگر کس نخرد مشک تتار
هوش مصنوعی: چقدر صبا به شانه زدن زلف بنفشه پرداخته است که در این سرزمین، هیچ‌کس دیگر نمی‌تواند عطر تاتار را خریداری کند.
لاله چون ساقی مستان می گلگون در کف
تا که از نرگس مخمور کند رفع خمار
هوش مصنوعی: لاله مانند ساقی است که با لیوانی پر از شراب سرخ در دست به دیگران نوشیدنی می‌دهد تا بیداری و هوشیاری‌شان را برطرف کند و غم و کسالت را از آنها بزداید.
خار با گل شده همدوش به رغم بلبل
چون رقیبی که کند جای به پهلوی نگار
هوش مصنوعی: خار و گل در کنار هم قرار گرفته‌اند و این موضوع، برای بلبل که عاشق گل است، نگران‌کننده است. این مانند این است که رقیبی در کنار معشوق قرار گرفته و جای او را گرفته است. در اینجا، حس رقابت و دل‌شکستگی به خوبی احساس می‌شود.
باغبان فکر گلاب است و به یغما گلچین
غنچه خون می‌خورد و خامُش از افغان هزار
هوش مصنوعی: باغبان به این فکر است که گلاب از گل به دست می‌آید، اما در واقع گلچین، غنچه‌های جوان را به سرقت می‌برد و در سکوت از هزاران ناله و واویلا بهره‌مند می‌شود.
دل نگه دار از آن غمزهٔ خونریز که هست
مست و خنجر به کف و عربده‌جوی و جرار
هوش مصنوعی: دل را از دلبری که دشمنی بروز می‌دهد حفظ کن، زیرا او در حالت مستی به خنجر دست دارد و به دنبال ایجاد آشوب و بلواست.
زلفت این رشتهٔ کفری که به هم پیوسته
شیخ تسبیح کند پاره برهمن زنار
هوش مصنوعی: زلف تو، این زنجیره‌ای است که باطل را به هم پیوسته است؛ نیکو است که شیخی در حال دعا، این زنجیره را پاره کند و آن را به دور افکند.
من و آن گلبن نوخیز که در گلشن دل
هر نفس تازه ز شوقش شودم فصل بهار
هوش مصنوعی: من و آن باغ زیبا که در دل هر لحظه به خاطر شوقش، احساس تازگی و خوشی می‌کنم، مثل بهار هستیم.
خال هندو بچه‌ای گشته مقیم کوثر
زلف بر بتکده‌ات وقف نموده زنار
هوش مصنوعی: پیشانی هندوستانی مانند فرزندانی به بهشت رحمت آمده و زلف خود را به مکان بت‌پرستی تقدیم کرده است.
وقتی از چشمت حال دل آشفته بپرس
زآنکه بیمار خبردار شود از بیمار
هوش مصنوعی: زمانی که از چشمانت حال دلت را بپرسم، این بدان معناست که بیمار بتواند از حال خود مطلع شود.
ور نترسی تو ز من می‌برمت شکوه به شاه
شاه خیبر شکن آن حیدر عالی‌مقدار
هوش مصنوعی: اگر از من نترسی، با هم به دربار شاه می‌رویم، شاهی که همانند حیدر کرار، قدر و منزلت بالایی دارد و دلاوری‌اش همگان را به حیرت می‌افکند.