گنجور

شمارهٔ ۲۵

عین درمان شمرد عاشق بیماری را
که طلبکار تو عزت شمرد خواری را
که شَهِ عشق حیات از لب جانان دارد
دردمندت بخرد بستر بیماری را
هرکه در مصر دلش پرتو یوسف باشد
کی خریدار شود یوسف بازاری را
خیل ترکان که پی غارت جان بسته کمر
کسب کردند چشمان تو خونخواری را
نکهتی زان سر زلف ار ببرد باد صبا
نگشایند به چین دکه عطاری را
خط و خال و مژه و زلف تو با هم گفتند
دزد از این سلسله آموخته طراری را
حذر از غمزه فتان دو چشمت که بشهر
ختم کرده به جهان شیوهٔ عیاری را
من بی‌سیم و زر و عشق بت سیم‌تنی
که به یک ذره زر می‌نخرد زاری را
چهره زرد سزاوار بود عاشق را
عشق از کس نخرد عارض گلناری را ‏
کی وفا دیده آشفته از این سنگدلان
طلب از پیر مغان رسم وفاداری را
آن طبیب دل مجروح علی نفس شفا
که به بیماردلان کرده پرستاری را

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عین درمان شمرد عاشق بیماری را
که طلبکار تو عزت شمرد خواری را
هوش مصنوعی: عاشق از درد و رنجی که دارد، احساس نمی‌کند و بیماری‌اش را درمان می‌داند. او عزت و شرف را به خاطر تو، حتی اگر خوار و ذلیل هم شود، ارزشمند می‌شمارد.
که شَهِ عشق حیات از لب جانان دارد
دردمندت بخرد بستر بیماری را
هوش مصنوعی: عشق همچون شاهی است که زندگی را از لبان محبوب می‌نوشد. این دردکشیده که بیمار است، باید درک کند که محبوبش در این لحظه، بهترین دارو برای اوست.
هرکه در مصر دلش پرتو یوسف باشد
کی خریدار شود یوسف بازاری را
هوش مصنوعی: هرکس در دل خود عشق و محبت یوسف را داشته باشد، هرگز به دنبال خرید یوسف از بازار نمی‌رود.
خیل ترکان که پی غارت جان بسته کمر
کسب کردند چشمان تو خونخواری را
هوش مصنوعی: گروه ترک‌ها که برای یورش به جان آماده شده‌اند، با چشمان تو که نشان از طمع و خون‌خواهی دارد، دست به کار شدند.
نکهتی زان سر زلف ار ببرد باد صبا
نگشایند به چین دکه عطاری را
هوش مصنوعی: اگر نسیم صبحگاهی یک رشته از موهای آن محبوب را به باد بدهد، دکان عطاری هرگز نخواهد توانست به لطافت و زیبایی آن دست یابد.
خط و خال و مژه و زلف تو با هم گفتند
دزد از این سلسله آموخته طراری را
هوش مصنوعی: در این شعر، زیبایی‌های ظاهری و ویژگی‌های خاص چهره تو، مثل خط، خال، مژه و زلف، با یکدیگر صحبت می‌کنند و نتیجه می‌گیرند که دزدی که در این هنر آموخته است، از این زیبایی‌ها الهام گرفته و ترفندهایش را از آنجا گرفته است.
حذر از غمزه فتان دو چشمت که بشهر
ختم کرده به جهان شیوهٔ عیاری را
هوش مصنوعی: مراقب فریب و ناز چشمان جذاب تو باش که در شهری که تو در آن زندگی می‌کنی، دنیا را به نیرنگ و فریبکاری عادت داده‌ای.
من بی‌سیم و زر و عشق بت سیم‌تنی
که به یک ذره زر می‌نخرد زاری را
هوش مصنوعی: من بی‌پول و طلا و بی‌عشق هستم، ولی معشوق من به اندازه یک دانه طلا ارزشی برای اندوه و رنج من قائل نیست.
چهره زرد سزاوار بود عاشق را
عشق از کس نخرد عارض گلناری را ‏
هوش مصنوعی: عاشق، با چهره زردش، سزاوار عشق است و این عشق را از هیچ‌کس نمی‌خرد. زیبایی صورت گلناری او ارزشمند است.
کی وفا دیده آشفته از این سنگدلان
طلب از پیر مغان رسم وفاداری را
هوش مصنوعی: هیچ‌کس وفای واقعی را از افرادی که سنگدل و بی‌رحم هستند، ندیده است. از پیر مغان (شخصی با دانش و تجربه) بپرسید که چگونه می‌توان به اصول وفاداری پایبند بود.
آن طبیب دل مجروح علی نفس شفا
که به بیماردلان کرده پرستاری را
هوش مصنوعی: علی، آن پزشک ماهر، به دل‌های آسیب‌دیده درمان می‌دهد و به کسانی که در رنج و درد هستند، کمک و پرستاری می‌کند.