گنجور

شمارهٔ ۱۶۲

زتن بریدن جان پیش عاشق آسانست
زجان بریدن جانان هزار چندانست
چه نور بود ندانم بنار ابراهیم
که آتشش همه باغ گلست و ریحانست
اگر تو زهر فرستی بکام من حلواست
نمک بسای بداغم که عین درمانست
نظر زکوی تو کردن بسوی کعبه خطاست
که دل بغیر تو دادن خلاف ایمانست
اگر تو حکم کنی سر بنه بتیغ نهم
که بندگان تو را سر بخط فرمانست
ننالم ار بخورم صد هزار زخم از تو
اگر بنالم گاهی زداغ هجرانست
تفاوتی که زعشاق هست بازهاد
همان تفاوت بین الدواب و انسانست
مرا نظر بگل خویش و بوستان بانرا
گمان که این زتماشائیان بستانست
کمینه ابجدی مکتب فلاطونست
که عقل در بر عشق تو طفل نادانست
شکنج زلف پریشان در آینه بنگر
مکن تو عیب بر آشفته گر پریشانست
میان ممکن و واجب علیست واسطه ای
که واجب است ولی در لباس امکانست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زتن بریدن جان پیش عاشق آسانست
زجان بریدن جانان هزار چندانست
هوش مصنوعی: فراق معشوق برای عاشق آسان‌تر از جدایی از بدن است، اما جدایی از معشوق هزاران برابر دشوارتر است.
چه نور بود ندانم بنار ابراهیم
که آتشش همه باغ گلست و ریحانست
هوش مصنوعی: نمی‌دانم نوری که در آتش ابراهیم وجود داشت چه بود، اما می‌دانم که آن آتش تمام باغ‌های گل و ریحان را تبدیل به زیبایی کرده است.
اگر تو زهر فرستی بکام من حلواست
نمک بسای بداغم که عین درمانست
هوش مصنوعی: اگر تو برایم زهر هم بفرستی، برای من شیرین و خوشمزه است. حتی اگر نمک هم به زخمم بزنی، آن را درمان می‌دانم.
نظر زکوی تو کردن بسوی کعبه خطاست
که دل بغیر تو دادن خلاف ایمانست
هوش مصنوعی: نگاه کردن به زیبایی‌های تو و رو آوردن به کعبه اشتباه است، زیرا سپردن دل به غیر از تو مخالف ایمان است.
اگر تو حکم کنی سر بنه بتیغ نهم
که بندگان تو را سر بخط فرمانست
هوش مصنوعی: اگر تو دستور بدهی که سر را با شمشیر بزنم، من به خاطر پیروی از تو این کار را انجام می‌دهم، زیرا بندگان تو همواره آماده اجرا کردن فرمان تو هستند.
ننالم ار بخورم صد هزار زخم از تو
اگر بنالم گاهی زداغ هجرانست
هوش مصنوعی: من هرگز شکایت نمی‌کنم اگر از تو صد هزار زخم بخورم، چون گاهی درد جدایی از تو آنقدر عمیق است که به راستی نمی‌توانم از آن بگذرم.
تفاوتی که زعشاق هست بازهاد
همان تفاوت بین الدواب و انسانست
هوش مصنوعی: تفاوتی که بین عاشق و غیرعاشق وجود دارد، مشابه تفاوتی است که بین حیوانات و انسان‌ها وجود دارد.
مرا نظر بگل خویش و بوستان بانرا
گمان که این زتماشائیان بستانست
هوش مصنوعی: من به زیبایی گل خود و بهار نگاه می‌کنم و گمان می‌کنم که این منظره تنها متعلق به تماشاگران این باغ است.
کمینه ابجدی مکتب فلاطونست
که عقل در بر عشق تو طفل نادانست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که حداقل و ابتدایی‌ترین مفهوم در مکتب فلسفی افلاطون، این است که عقل در برابر عشق تو همچون کودک نادانی عمل می‌کند. به عبارتی دیگر، عشق و احساسات انسانی بر دانش و عقل غالب هستند و نمی‌توان تنها به منطق و تفکر خشک تکیه کرد.
شکنج زلف پریشان در آینه بنگر
مکن تو عیب بر آشفته گر پریشانست
هوش مصنوعی: به زلف‌های پریشان خود خوب نگاه کن و ایراد نگیر، چرا که هرچه به نظر آشفته می‌آید، می‌تواند زیبایی خاصی داشته باشد.
میان ممکن و واجب علیست واسطه ای
که واجب است ولی در لباس امکانست
هوش مصنوعی: در میان وجود و عدم، وجود واجب وجود دارد که در قالب امکان ظاهر شده است.