شمارهٔ ۱۵۸
ای قضا و قدر اِستاده به حکم و رایَت،
ماه و خور آینه رای جهان آرایت
تو کدامین شهی ای عشق که چون تکیه زدی
هیچ سلطان نتوان تکیه زند بر جایت
جان بکاهد غم ایام وزتو جان بخشست
بود این خاصیت اندر غم جان افزایت
در سویدای درون عشق تو منزل دارد
گر سرم میرود از دل نرود سودایت
سَر و جانی ست به کف ، بهرِ نثارِ قَدمَت،
تا اشارت کنی افشانمش اندر پایت
همره عشق بافلاک مرو ای جبریل
که زپرواز فتد بال جهان پیمایت
هر که از چاشنی تیر تو خوش کرده مذاق
جای در سینه دهد ناوک جان آسایت
توئی آن شاهد یکتا که بمرآت جهان
فکنی عکس ، نه عکسی که بوَد همتایت
فاش آشفته بگو خلوت وحدت زعلیست
سر توحید بیان کن چه غم از اعدایت
رنگ کن جامه ی جان را ، به خُمِ مهرِ علی،
تا که از رنگ علایق نبود پروایت
گر کست تیغ زند تا که بریزی مهرش
حاش لله که بشمشیر بگردد رایت
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای قضا و قدر اِستاده به حکم و رایَت،
ماه و خور آینه رای جهان آرایت
هوش مصنوعی: ای سرنوشت و تقدیر که به فرمان و نظر تو ایستادهای، ماه و خورشید آینهدار رأی و اندیشه تو هستند.
تو کدامین شهی ای عشق که چون تکیه زدی
هیچ سلطان نتوان تکیه زند بر جایت
هوش مصنوعی: ای عشق، تو چه پادشاهی هستی که وقتی بر جایگاهت تکیه میزنی، هیچ سلطانی نمیتواند بر آن تکیه کند.
جان بکاهد غم ایام وزتو جان بخشست
بود این خاصیت اندر غم جان افزایت
هوش مصنوعی: غم و اندوه ایام باعث میشود که جان انسان آسیب ببیند، اما تو با وجود این که جان را میکاهی، خاصیت تو این است که در هنگام غم، جان را هم افزایش میدهی.
در سویدای درون عشق تو منزل دارد
گر سرم میرود از دل نرود سودایت
هوش مصنوعی: در اعماق دل من، عشق تو سکونت دارد و حتی اگر سرم از جایش برود، عشق تو هرگز از دلم نمیرود.
سَر و جانی ست به کف ، بهرِ نثارِ قَدمَت،
تا اشارت کنی افشانمش اندر پایت
هوش مصنوعی: سر و جانم را در دستانم دارم تا به خاطر قدمهایت نثار کنم. کافی است فقط اشاره کنی تا به پای تو بریزم.
همره عشق بافلاک مرو ای جبریل
که زپرواز فتد بال جهان پیمایت
هوش مصنوعی: ای جبریل، که در سفر عشق همراهی میکنی، از آسمان بالا نرو که ممکن است بالهای جهان به زمین بیفتد.
هر که از چاشنی تیر تو خوش کرده مذاق
جای در سینه دهد ناوک جان آسایت
هوش مصنوعی: هر کس که طعم تیر عشق تو را بچشد، در دلش جایی برای درد و رنج جان تو خواهد یافت.
توئی آن شاهد یکتا که بمرآت جهان
فکنی عکس ، نه عکسی که بوَد همتایت
هوش مصنوعی: تو همان یکتای محبوب هستی که با نگاهت در آینهی جهان، تصویر خود را منعکس میکنی، نه تصوری که برابری با تو داشته باشد.
فاش آشفته بگو خلوت وحدت زعلیست
سر توحید بیان کن چه غم از اعدایت
هوش مصنوعی: بده یکصدای آشکار از راز وحدت، که این راز عمیق در دل توحید نهفته است. نگران دشمنان خود نباش، که در این مسیر، حقیقت و زیبایی بالاتر از همهچیز قرار دارند.
رنگ کن جامه ی جان را ، به خُمِ مهرِ علی،
تا که از رنگ علایق نبود پروایت
هوش مصنوعی: ای جان، لباس روح خود را به رنگ محبت علی بنما، تا در این رنگ، هیچ گونه وابستگی و تعلقی وجود نداشته باشد.
گر کست تیغ زند تا که بریزی مهرش
حاش لله که بشمشیر بگردد رایت
هوش مصنوعی: اگر کسی با شمشیر به کسی ظلم کند و محبت او را بریزد، باید به خدا پناه برد که تمام ارزشها با تیغ و شمشیر به خطر میافتد.
حاشیه ها
1403/02/07 10:05
سیدمحمد جهانشاهی
فکنی عکس ، نه عکسی که بوَد همتایت
1403/02/07 10:05
سیدمحمد جهانشاهی
رنگ کن جامه ی جان را ، به خُمِ مهرِ علی،
1403/02/07 14:05
سیدمحمد جهانشاهی
سَر و جانی ست به کف ، بهرِ نثارِ قَدمَت،
1403/02/07 14:05
سیدمحمد جهانشاهی
ای قضا و قدر اِستاده به حکم و رایَت،

آشفتهٔ شیرازی