گنجور

شمارهٔ ۱۴۰

خورشید رخت زیر خم زلف نهانست
لیکن چه نهانی که بشب ماه عیانست
چشم تو چو ترکیب کماندار که از زلف
آویخته پیوسته کمندش بکمانست
لعلت سخنی گفت و یقینم شده حاصل
در جوهر فردی که همه وهم و گمانست
سودست بسودای تو سر دادن عشاق
کی عاشق صادق بغم سود و زیانست
یک بوسه از آن لعل می آلود خدا را
کان شکر و یاقوت دوای خفقانست
غم نیست کسی را که بهشت است نشمین
کی پیر شود هر که اسیر تو جوانست
چون زردی رخساره نشانی بود از عشق
عشاق تو را زان همه رنج یرقانست
هر صبح بگلزار هوا غالیه بیزاست
تا زلف که در راه صبا مشک فشانست
ما نیک بجستیم نشان تو در آفاق
رنگی نه که گوئیم که بهمان و فلانست
انوار تو در جمله ذرات هویدا
بیش از همه در مهدی وهادی زمانست
دیدن نتوان هیچت و پیداست که هستی
چون روح که اندر تن و معنی نه بیانست
تا ساقی دور است شه بزم ولایت
آشفته کجا چشم بدست دگرانست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خورشید رخت زیر خم زلف نهانست
لیکن چه نهانی که بشب ماه عیانست
هوش مصنوعی: خورشید زیبایی تو در زیر تاب زلفت پنهان است، اما چه پنهانی که در شب، ماه هم آن را به وضوح می‌بیند.
چشم تو چو ترکیب کماندار که از زلف
آویخته پیوسته کمندش بکمانست
هوش مصنوعی: چشم تو شبیه کماندارانی است که زلف‌هایش به صورت تابیده‌ای آویزان است و همیشه در حال آماده گرفتن کمند است.
لعلت سخنی گفت و یقینم شده حاصل
در جوهر فردی که همه وهم و گمانست
هوش مصنوعی: درست است که دلت با گفتار شیرینش به سخن آمده و دانسته‌ام که حقیقت وجودی او تنها در خیال و تصور ماست.
سودست بسودای تو سر دادن عشاق
کی عاشق صادق بغم سود و زیانست
هوش مصنوعی: عاشقان در عشق تو دلی می‌دهند، اما آیا واقعاً عشق چیزی جز درد و رنج و حساب سود و زیان است؟
یک بوسه از آن لعل می آلود خدا را
کان شکر و یاقوت دوای خفقانست
هوش مصنوعی: یک بوسه از لبان زیبا و آتشین او، مثل شکر و یاقوت می‌تواند آرامش‌بخش و دلنشین باشد.
غم نیست کسی را که بهشت است نشمین
کی پیر شود هر که اسیر تو جوانست
هوش مصنوعی: هیچ کس غم ندارد، چون بهشت مکان اوست. هرکس که در عشق تو گرفتار شده، هرگز پیر نمی‌شود و همیشه جوان خواهد ماند.
چون زردی رخساره نشانی بود از عشق
عشاق تو را زان همه رنج یرقانست
هوش مصنوعی: اگر رنگ زرد چهره نشانه‌ای از عشق معشوق‌ها باشد، پس تمام رنج‌های ناشی از زردی به خاطر عشق توست.
هر صبح بگلزار هوا غالیه بیزاست
تا زلف که در راه صبا مشک فشانست
هوش مصنوعی: هر صبح در گلزار، عطر خوشی در هوا پراکنده می‌شود، مانند زلف‌هایی که در مسیر نسیم، بوی خوشی را منتشر می‌کنند.
ما نیک بجستیم نشان تو در آفاق
رنگی نه که گوئیم که بهمان و فلانست
هوش مصنوعی: ما در جستجوی نشانه‌ای از تو در دنیا بوده‌ایم، اما نه به این دلیل که بخواهیم بگوییم رنگ‌ها و شکل‌های مختلفی وجود دارد.
انوار تو در جمله ذرات هویدا
بیش از همه در مهدی وهادی زمانست
هوش مصنوعی: نورهای وجود تو در تمام ذرات عالم پنهان است و بیش از هر جا در وجود مهدی وهادی زمان ظهور دارد.
دیدن نتوان هیچت و پیداست که هستی
چون روح که اندر تن و معنی نه بیانست
هوش مصنوعی: نمی‌توان هیچ چیز تو را دید، اما واضح است که وجود داری، مثل روح که در بدن است و معنایش قابل بیان نیست.
تا ساقی دور است شه بزم ولایت
آشفته کجا چشم بدست دگرانست
هوش مصنوعی: تا زمانی که ساقی (میزبان) دور باشد و شاه بزم (مهمانی) غم و نگرانی در دل داشته باشد، چطور می‌شود انتظار داشت که چشم به دست دیگران دوخته شود و به آنها امید داشت؟