گنجور

بخش ۳۸ - خبر یافتن پسر بهو از کار پدر

وز آنسو چو پور بهو رفت پیش
به شهر سرندیب با عم خویش
همی ساخت بر کشتن عم کمین
نهان عم به خون جستنش همچنین
سرانجام کار آن پسر یافت دست
عمش را بکشت و به شاهی نشست
پس آگاهی آمد ز مهراج شاه
ز درد پدر گشت روزش سیاه
یکی هفته بنشست با سوک و درد
سر هفته لشکر همه گرد کرد
بسی گنج زر و درم برفشاند
صد و بیست کشتی سپه در نشاند
سپهدار جنگ آور رزم ساز
فرستادش از پیش مهراج باز
چو رفتند نیمی ره از بیش و کم
سپه باز خوردند هر دو به هم
سبک بست گرشاسب کین را میان
همان شست کشتی از ایرانیان
همه خنجر و نیزه برداشتند
ز کیوان غو کوس بگذاشتند
چنان گشت کشتی که در کارزار
به زخم سوار اندر آمد سوار
به هر سو دژی خاست تا زان به جنگ
ازو خشت بارنده و تیر و سنگ
ز تف سر تیغ وز عکس آب
همی در هوا گشت کرکس کباب
چنان تیر بارید هر گرد گیر
که هر ماهیی ترکشی شد ز تیر
همی موج بر اوج مه راه زد
ز ماهی تن کشته بر ماه زد
از آتش همه روی دریا به چهر
چنان شد که شب از ستاره سپهر
شد از خون تن ماهیان لعل پوش
دل میغ زد ز آب شنگرف جوش
چنان بود موج از سر بیشمار
که گرد چمن میوه بارد ز بار
همی رفت هر کشتیی سرنگون
درآویخته بادبان پُر ز خون
چو اسپان جنگی دوان خیل خیل
برافکنده از لعل دیبا جلیل
سپهدار با خیل زاول گروه
به پیش اندر آورده کشتی چو کوه
چپ و راست تیغ ارغوان بار کرد
به هر کشتی از کشته انبار کرد
به یک ساعت از گرز یکماهه بیش
همی ماهیان را خورش داد پیش
ز کشتی به کشتی همی شد چو گرد
همی کوفت گرز و همی کشت مرد
چنین تا به جنگاوه جنگجوی
رسید از کمین کرد آهنگ اوی
سرش را به گرز گران کوفت خرد
تنش را به کام نهنگان سپرد
یلان ز آتش رزم و از بیم تاب
همی تن فکندند هر سو در آب
چهل کشتی از موج باد شگرف
ز دشمن نگون شد به دریای ژرف
دگر در گریز آن کجا مانده بود
نهادند سر زی سرندیب زود
گرفتند سی کشتی ایران سپاه
بکشتند هر کس که بد کینه خواه
همه بادبان ها برافراشتند
به دمّ گریزنده برداشتند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وز آنسو چو پور بهو رفت پیش
به شهر سرندیب با عم خویش
هوش مصنوعی: از آن سمت، پور بهو به همراه عمویش به شهر سرندیب رفت.
همی ساخت بر کشتن عم کمین
نهان عم به خون جستنش همچنین
هوش مصنوعی: او همواره در حال برنامه‌ریزی برای کشتن عم است، در حالی که عم خودش به دنبال خون او می‌گردد.
سرانجام کار آن پسر یافت دست
عمش را بکشت و به شاهی نشست
هوش مصنوعی: در نهایت، آن پسر به هدفش رسید و بعد از اینکه عمویش را کشت، به مقام پادشاهی دست یافت.
پس آگاهی آمد ز مهراج شاه
ز درد پدر گشت روزش سیاه
هوش مصنوعی: پس از آنکه خبر به مهراج رسید، از درد و رنج پدرش، روزش به شدت غمگین و تیره شد.
یکی هفته بنشست با سوک و درد
سر هفته لشکر همه گرد کرد
هوش مصنوعی: یک نفر برای مدتی به اندیشه و نگرانی نشسته بود و در این مدت لشکری از افکار و مشکلاتش را گردآوری کرده بود.
بسی گنج زر و درم برفشاند
صد و بیست کشتی سپه در نشاند
هوش مصنوعی: خیلی از ثروت و جواهرات را گرانبها بستر کرده، و صد و بیست کشتی جنگی را در آنجا مستقر کرده است.
سپهدار جنگ آور رزم ساز
فرستادش از پیش مهراج باز
هوش مصنوعی: فرمانده جنگ جو از سوی پادشاه، او را به میدان نبرد فرستاد.
چو رفتند نیمی ره از بیش و کم
سپه باز خوردند هر دو به هم
هوش مصنوعی: وقتی که آن دو نفر نیمی از راه را طی کردند و به اندازه کافی از هم فاصله گرفتند، دوباره به یکدیگر رسیدند و همدیگر را دوباره ملاقات کردند.
سبک بست گرشاسب کین را میان
همان شست کشتی از ایرانیان
هوش مصنوعی: گرشاسپ، قهرمان ایرانی، با قدرت و مهارت خود به نبرد رفته و توانسته است بخت و اقبال را در دستان خود بگیرد، در حالی که جنگ‌ها و نبردها از دیرباز با حماسه‌ها و دلاوری‌های او در تاریخ ایران پیوند خورده است.
همه خنجر و نیزه برداشتند
ز کیوان غو کوس بگذاشتند
هوش مصنوعی: همه شمشیر و نیزه‌ها را از کیوان برداشتند و صدای طبل جنگ را کنار گذاشتند.
چنان گشت کشتی که در کارزار
به زخم سوار اندر آمد سوار
هوش مصنوعی: کشتی به قدری آسیب دیده است که سوار در میانه نبرد به زخم‌ها دچار شده و در وضعیت بدی قرار دارد.
به هر سو دژی خاست تا زان به جنگ
ازو خشت بارنده و تیر و سنگ
هوش مصنوعی: در هر طرف قلعه‌ای ساخته شد تا برای جنگ با آن، تیر و سنگ و آجر آماده شود.
ز تف سر تیغ وز عکس آب
همی در هوا گشت کرکس کباب
هوش مصنوعی: کرکس به دلیل گرمای تیز و سوزان و همچنین بازتاب نور آب، در آسمان در حال پرواز است و همچون کبابی در حال سرخ شدن به نظر می‌رسد.
چنان تیر بارید هر گرد گیر
که هر ماهیی ترکشی شد ز تیر
هوش مصنوعی: باران چنان شدید و بی‌امان بود که هر کجا که آب جمع شده بود، ضربه‌ای از چنان طوفانی به آن وارد می‌شد.
همی موج بر اوج مه راه زد
ز ماهی تن کشته بر ماه زد
هوش مصنوعی: موجی که به بلندی قله می‌رسد، با شدت به ماه می‌زند، مانند ماهی که بر سطح آب افتاده است.
از آتش همه روی دریا به چهر
چنان شد که شب از ستاره سپهر
هوش مصنوعی: چهره دریا به آتش می‌ماند و به قدری درخشان و زیباست که شب مانند آسمانی پر از ستاره می‌شود.
شد از خون تن ماهیان لعل پوش
دل میغ زد ز آب شنگرف جوش
هوش مصنوعی: از خون ماهیانی که به رنگ الماس درآمده‌اند، دل دریا با رنگ سرخی از آب جوشید.
چنان بود موج از سر بیشمار
که گرد چمن میوه بارد ز بار
هوش مصنوعی: موجی که از تعداد بسیار زیاد به وجود آمده، به‌گونه‌ای است که مانند باران، میوه‌هایی بر روی چمن می‌ریزد.
همی رفت هر کشتیی سرنگون
درآویخته بادبان پُر ز خون
هوش مصنوعی: کشتی‌ها یکی پس از دیگری در حال غرق شدن بودند و بادبان‌هایشان از خون پر شده بود.
چو اسپان جنگی دوان خیل خیل
برافکنده از لعل دیبا جلیل
هوش مصنوعی: مثل اسب‌های جنگی که با سرعت در حال دویدن هستند و از پارچه‌های قرمز و نفیس ساخته شده‌اند، گروه به گروه در حال حرکتند.
سپهدار با خیل زاول گروه
به پیش اندر آورده کشتی چو کوه
هوش مصنوعی: رئیس سپاه با گروهی از مردان جنگی به جلو آمده و کشتی بزرگی را مانند کوه به حرکت درآورده است.
چپ و راست تیغ ارغوان بار کرد
به هر کشتی از کشته انبار کرد
هوش مصنوعی: در این بیت، سخن از نبردی است که در آن جنگجویان با شمشیرهای سرخ رنگ خود به شدت به دشمن حمله می‌کنند و از هر طرف قربانیان بسیاری به جای می‌گذارند. این تصویر نشان دهنده شدت و خشونت نبرد و تلفات زیادی است که در جریان آن اتفاق می‌افتد.
به یک ساعت از گرز یکماهه بیش
همی ماهیان را خورش داد پیش
هوش مصنوعی: یک ساعت از ضربه‌ی گرزی که یک ماهه است، برای ماهی‌ها بیشتر خوراک فراهم می‌کند.
ز کشتی به کشتی همی شد چو گرد
همی کوفت گرز و همی کشت مرد
هوش مصنوعی: از کشتی‌ای به کشتی دیگر می‌رفت و مانند گرد و غبار، قهر و غضبش را بر سر دیگران می‌کوبید و مردان را از پای درمی‌آورد.
چنین تا به جنگاوه جنگجوی
رسید از کمین کرد آهنگ اوی
هوش مصنوعی: تا جایی که جنگجو به میدان نبرد رسید، از پنهانگاه به سوی او حمله‌ور شد.
سرش را به گرز گران کوفت خرد
تنش را به کام نهنگان سپرد
هوش مصنوعی: او سرش را به ضربه‌ای سنگین زد و در نتیجه، بدنش را به جانداران دریا سپرد.
یلان ز آتش رزم و از بیم تاب
همی تن فکندند هر سو در آب
هوش مصنوعی: جنگجویان از شدت آتش نبرد و نگرانی از گرما، به سمت آب پناه آوردند و خود را در آن انداختند.
چهل کشتی از موج باد شگرف
ز دشمن نگون شد به دریای ژرف
هوش مصنوعی: چهل قایق به خاطر طوفان و سختی‌های دشمن، در دریا غرق شدند.
دگر در گریز آن کجا مانده بود
نهادند سر زی سرندیب زود
هوش مصنوعی: دگر به دنبال آن مکان، جایی که پیش از این وجود داشت، سر به زیر سرندیب گذاشته‌اند.
گرفتند سی کشتی ایران سپاه
بکشتند هر کس که بد کینه خواه
هوش مصنوعی: اسیران ایرانی را در سی کشتی گرفتند و هر کسی که دشمنی و کینه داشت را کشتند.
همه بادبان ها برافراشتند
به دمّ گریزنده برداشتند
هوش مصنوعی: همه شناورها بادبان‌های خود را برافراشتند و به سوی دوردست‌ها حرکت کردند.

حاشیه ها

1392/01/01 20:04
حسین

مهراج همان مه راجا یا مهاراجه به معنی بزرگ میباشد که خطاب به فرمانروایان مورد استفاده داشته

1392/01/02 02:04
امین کیخا

بله حسین جان قبلا برای فارسی شدن کلمات بها می دادند اما حالا هر کلمه ای را بی تغییر از زبانهای دیگر می گیریم مثلا کرمیت به لری یعنی کبریت که از کرم به معنی قرمز یا کرمز گرفته شده چون کبریت قرمز است و همچنین قرمطی از کرمیته چون أولین قرمطی گویند موی سرخ داشته گرفته شده حالا اشفته شدیم کلماتی رو که خودمان ساخت یم باز با تلفظ های دیگران وأم می گیریم اوردن انگلیسی و فرانسه در نوشته هامان متاسفانه به فخامت انها می فزاید و البته حیف نمی شود گفت کرمیت که مسخره میشویم