بخش ۳۴ - رزم چهارم گرشاسب با هندوان
چو ز ایوان مینای پیروزه هور
بکند آن همه مهره های بلور
ز دریای آب آتش سند روس
در افتاد در خانه آبنوس
ز هندو جهان پیل و لشکر گرفت
غو کوس کوه و زمین بر گرفت
هزاران هزار از سپه بد سوار
ز پیلان جنگی ده و شش هزار
به برگستوان پیل پوشیده تن
پر از ناوک انداز و آتش فکن
ز بس قیر چهران زده صف چو مور
ببد روز تا رو سیه گشت هور
همان شب که شد گفتی از روزگار
ازو هندوی کرده بُد کردگار
ز کوس و ز زنگ و درای و خروش
ز شیپور و ز ناله نای و جوش
تو گفتی زمانه سرآید همی
به هم کوه و دشت اندر آید همی
ز هندو سپه بود ده میل بیش
ز پس صفّ پیلان سواران ز پیش
به دیبا بیاراسته پیل چار
ز زرّ طوقشان وز گهر گوشوار
ابر کوهه پیل در قلبگاه
بلورین یکی تخت چون چرخ ماه
بهو از بر تخت بنشسته پست
به سر بر یکی تاج و گرزی به دست
درفشی سر از شیر زرّینه ساز
پرندش ز سیمرغ پر کرده باز
ز بر چتری از دمّ طاووس نر
فروهشته زو رشته های گهر
وز اینروی مهراج بر تیغ کوه
به دیدار ایرانیان با گروه
زده پیل پیکر درفش از برش
ز یاقوت تخت از گهر افسرش
فرازش یکی نیلگون سایبان
ز گوهر چو شب ز اختران آسمان
بدینسان نظاره دو شاه از دو روی
میان در دو لشکر بهم کینه جوی
سپهبد سبک رزم آغاز کرد
بزد کوس کین جنگ را ساز کرد
از آن ده دلاور یل نامدار
که سالار بُد هر یکی بر هزار
به هر سو یکی با سپه برگماشت
بر قلب زاول گره باز داشت
بگردنکشان گفت یکسر به تیر
کنید آسمان تیره بر ماه و تیر
همه جنگ با پیل داران کنید
بریشان چنان تیر باران کنید
که در چشم هر پیلبانی به جنگ
فزون از مژه تیر باشد خدنگ
بگیرید ره بر بهو هم گروه
مدارید از آن تخت و پیلان شکوه
که من هم کنون تخت و آن تاج را
دهم با بهو هدیه مهراج را
ز شست خدنگ افکنان خاست جوش
کمان کوش ها گشت همراز گوش
هوا پر ز زنبور شد تیز پر
خدنگین تن و آهنین نیشتر
کشیدند شمشیر شیران هند
گرفتند کوشش دلیران سند
زمین همچو دریا شد از گرز و تیغ
وزو گرد برخاست مانند میغ
همه دشت از خشت شد کشت زار
همه کشته پر هندوان کُشته زار
بگردید گردون کوشش ز گرد
برون تافت از میغ ماه نبرد
ز خون هفت دریا بر آمد به هم
زمین از دگر سو برون داد نم
به هر گام بی تن سری ترگ دار
بُد افکنده چون مجمری پر بخار
شده گرد چون چرخی و خشت و شل
ستاره شده برج او مغز و دل
جهان ز آتش تیغ ها تافته
دل کُه ز بانگ یلان کافته
ز چرخ اختران برگرفته غریو
ز کوه و بیابان رمان غول و دیو
به دریا درون خسته درندگان
ز پرواز بر مانده پرندگان
بخار و دم خون ز گرز و ز تیغ
چو قوس قزح بُد که تابد ز میغ
به هر جای جویی بد از خون روان
بکشتند چندان از آن هندوان
که صندوق پیلان شد از زیر پی
ز بس کشته هندو چو چرخشت می
همان ده سر گرد از ایران سپاه
گرفتند هر سو یکی رزمگاه
سم اسپ سنبان زمین کرد پست
گروها گره را گراهون شکست
سرافشان همی کرد در صف هژبر
کمینگاه بگرفت بهپور ببر
همی ریخت آذر شن و برز هم
به خنجر یلان را سر و برز هم
به هر سو کجا گرد گرداب شد
ز خون گرد آن دشت گرداب شد
کجا گرز نشواد و ارفش گرفت
جهان زخم پولاد و آتش گرفت
سپهدار در قلب از آن سو به جنگ
گهش نیزه و گاه خنجر به چنگ
یلان هر سو از بیمش اندر گریز
گرفته ز تیغش جهان رستخیز
کمندش بگسترده از خم خام
همه دشتِ رزم اژدها وار دام
پی پیل پی خسته در دام او
سواران خبه در خم خام او
از آوای گرزش همی ریخت کوه
شده چرخ گردان ز گردش ستوه
سنانش همی مرگ را جنگ داد
خدنگش همی ریگ را رنگ داد
کجا خنجرش رزمسازی گرفت
همی در کفش مهره بازی گرفت
مرآن مهره کاندر هوا باختی
سَر سروران بود کانداختی
به یک ره فزون از هزاران سوار
سنان کرده بُد در کمرش استوار
نه بر زین بجنبید گرد دلیر
نه از زخم شد مانده نز جنگ سیر
تو گفتی تنش کوه آهن کشست
همان اسپش از باد و از آتشست
ز بس کشته کافکنده از پیش و پس
خروش سروش آمد از بر، که بس
همان شاه مهراج بر جنگجوی
نهاده ز کُه دیده بر ترگ اوی
اگر گردی از زین ربودی ز جای
وگر زنده پیلی فکندی ز پای
ز کُه با سپه نعره برداشتی
غو کوس از چرخ بگذاشتی
مه پیلبانان شد آگه که بخت
ربود از بهو تخت و شد کار سخت
نه با چرخ شاید به نزد آزمود
نه چون بخت بد شد بود چاره سود
بیامد بَر ِ پهلوان سوار
به زنهار با پیل بیش از هزار
سپهبد نوازیدش و داد چیز
همیدون بزرگان و مهراج نیز
سیه دیده گیتی بهو پیش چشم
بر آشفت با پیلبانان به خشم
به بیغاره گفتا ندارید باک
سپارید پیلان به مهراج پاک
سران این سخن راست پنداشتند
ز هر سو همین بانگ برداشتند
همه پیلبانان از آن گفت و گوی
به زنهار مهراج دادند روی
براندند از آن روی پیلان رمه
به نزد بهو صد نماند از همه
پشیمان شد از گفته خود بهو
ندید اندر آن چاره از هیچ سو
به زیر آمد از پیل و بالای خواست
به ناکام رزمی گران کرد راست
یلان را به پیکار و کین برگماشت
به صد چاره آن رزم تا شب بداشت
چو برزد سر از کُه درفش بنفش
مه نو شدش ماه روی درفش
غَوِ طبل برگشتن از رزمگاه
برآمد شب از جنگ بربست راه
بهو ماند بیچاره و خیره سر
دلش تیره ، گیتی ز دل تیره تر
همی گفت ترسم که از بهر سود
سپاهم به دشمن سپارند زود
نه راهست نه روی بگریختن
نه سودی ز پیکار و آویختن
بخش ۳۳ - رزم سوم گرشاسب با خسرو هندوان: ز شبدیز چون شب بیفتاد پستبخش ۳۵ - قصه زنگی با پهلوان گرشاسب: بُدش زنگیی همچو دیو سیاه
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو ز ایوان مینای پیروزه هور
بکند آن همه مهره های بلور
هوش مصنوعی: وقتی که آفتاب از ایوان مروارید رنگ طلایی میتابد، همه جواهرات شفاف و درخشان را به روشنایی میآورد.
ز دریای آب آتش سند روس
در افتاد در خانه آبنوس
هوش مصنوعی: آتش در دل دریا به شدت شعلهور شد و این وضعیت، به خانهای که از چوب گرانبهای آبنوس ساخته شده، آسیب رساند.
ز هندو جهان پیل و لشکر گرفت
غو کوس کوه و زمین بر گرفت
هوش مصنوعی: هندوان نیرو و سپاه زیادی جمع کردهاند، به طوری که صدای درگیری و جنگ بلند شده و کوهها و زمین به لرزه افتاده است.
هزاران هزار از سپه بد سوار
ز پیلان جنگی ده و شش هزار
هوش مصنوعی: در تعداد بسیار زیادی از سواران ناپسند در میدان جنگ، معادل با ده و شش هزار فیل جنگی وجود دارد.
به برگستوان پیل پوشیده تن
پر از ناوک انداز و آتش فکن
هوش مصنوعی: بر روی چرم و کُتف بزرگ، تن خود را با تیر و کمان آماده کن و آماده باش تا آتش بیفکن.
ز بس قیر چهران زده صف چو مور
ببد روز تا رو سیه گشت هور
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و ستمی که بر مردم رفته، چهرهها مانند مورچگان به صف ایستادهاند و روز به روز وضعیتشان بدتر میشود تا جایی که خورشید هم در دل تیرهگی آنها، سیاه شده است.
همان شب که شد گفتی از روزگار
ازو هندوی کرده بُد کردگار
هوش مصنوعی: در همان شبی که تو از مشکلات و دشواریهای زندگی صحبت میکردی، خداوند بر آن فرد ناراضی ریاستی را پایان داد.
ز کوس و ز زنگ و درای و خروش
ز شیپور و ز ناله نای و جوش
هوش مصنوعی: از صدای ساز و زنگ و در و فریاد، از نوا و نالهی نی و شور و اشتیاق.
تو گفتی زمانه سرآید همی
به هم کوه و دشت اندر آید همی
هوش مصنوعی: تو گفتی که زمانی خواهد رسید که هر چیزی به هم نزدیک خواهد شد و از دوریها کاسته خواهد شد.
ز هندو سپه بود ده میل بیش
ز پس صفّ پیلان سواران ز پیش
هوش مصنوعی: از هند سپاهی به فاصله ده میل وجود دارد، و از پشت آن صفِ فیلها و سواران جلوتر قرار دارند.
به دیبا بیاراسته پیل چار
ز زرّ طوقشان وز گهر گوشوار
هوش مصنوعی: به لباس زیبا و با شکوه، فیل را با زنجیر طلا و گوشوارهای از جواهرات آراستهاند.
ابر کوهه پیل در قلبگاه
بلورین یکی تخت چون چرخ ماه
هوش مصنوعی: ابر بزرگی مانند کوهی در دل یک مکان شفاف و درخشان قرار دارد، انگار که یک تختی در حال چرخش مانند ماه آنجا وجود دارد.
بهو از بر تخت بنشسته پست
به سر بر یکی تاج و گرزی به دست
هوش مصنوعی: در بالای تخت، کسی نشسته است که به طور پستی به نظر میرسد؛ بر سرش تاجی دارد و در دستانش گرزی دیده میشود.
درفشی سر از شیر زرّینه ساز
پرندش ز سیمرغ پر کرده باز
هوش مصنوعی: پرچمی از زر، با تصویر شیر بساز که از پر سیمرغ پر شده باشد و به پرواز درآید.
ز بر چتری از دمّ طاووس نر
فروهشته زو رشته های گهر
هوش مصنوعی: با تغییر در زبان و نثر، این بیت را میتوان به این شکل بیان کرد:
چتر زیبایی از پرهای طاووس، که در زیر آن رشتههای درخشان مروارید آویزان است.
وز اینروی مهراج بر تیغ کوه
به دیدار ایرانیان با گروه
هوش مصنوعی: از این طرف مهراج بر نوک کوه، به همراه گروهی به دیدار ایرانیان آمده است.
زده پیل پیکر درفش از برش
ز یاقوت تخت از گهر افسرش
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و درخشش نمادها و نشانههای قدرت و عظمت اشاره میکند. او از یک پرچم یا درفش که با زربافت زیبا زینت داده شده و بر روی آن از جواهرات قیمتی مثل یاقوت و گوهر استفاده شده، صحبت میکند. به طور کلی، این تصویر به تجمل و شکوه پادشاهی و تسلط بر سرزمینها اشاره دارد.
فرازش یکی نیلگون سایبان
ز گوهر چو شب ز اختران آسمان
هوش مصنوعی: بالا و دوردست، آسمان نیلگون رنگی دارد که مانند سایبانی بر زمین قرار گرفته و ستارگان شب را مانند جواهراتی در بر دارد.
بدینسان نظاره دو شاه از دو روی
میان در دو لشکر بهم کینه جوی
هوش مصنوعی: در اینجا به تماشای دو پادشاه از دو طرف میدان نبرد اشاره شده است که هر یک به دنبال تلافی و انتقام از دیگری هستند.
سپهبد سبک رزم آغاز کرد
بزد کوس کین جنگ را ساز کرد
هوش مصنوعی: فرماندهی سپاه، جنگ را آغاز کرد و با نواختن طبل جنگ، آمادهی رزم شد.
از آن ده دلاور یل نامدار
که سالار بُد هر یکی بر هزار
هوش مصنوعی: در آن ده دلاور معروف، هر یک از آنها به اندازه هزار نفر قوی و دلیر بود و رهبری میکرد.
به هر سو یکی با سپه برگماشت
بر قلب زاول گره باز داشت
هوش مصنوعی: در هر جایی یکی را برای فرماندهی انتخاب کردند که بر قلب زاول (دشت یا زمین) نظارت و کنترل داشته باشد و مانع از ایجاد مشکلات و تنگناها گردد.
بگردنکشان گفت یکسر به تیر
کنید آسمان تیره بر ماه و تیر
هوش مصنوعی: به گردنکشان (قدرتمداران) گفتند که با تمام قوا به آسمان تیر بیندازید، تا تاریکی بر ماه و تیر بیفکند.
همه جنگ با پیل داران کنید
بریشان چنان تیر باران کنید
هوش مصنوعی: همه باید با کسانی که قدرت و نیرو دارند، نبرد کنند و آنها را همچون تیرهایی که به سمت دشمن پرتاب میشوند، زیر فشار قرار دهند.
که در چشم هر پیلبانی به جنگ
فزون از مژه تیر باشد خدنگ
هوش مصنوعی: در نگاه هر جنگجویی، تیرها از مژههای او فراتر رفته و به شدت در میدان جنگ نمایان میشود.
بگیرید ره بر بهو هم گروه
مدارید از آن تخت و پیلان شکوه
هوش مصنوعی: به راه خوشگذرانی بروید و خود را با دیگران مشغول نکنید، چون از جلال و شکوه آن تخت و فیلها دور هستید.
که من هم کنون تخت و آن تاج را
دهم با بهو هدیه مهراج را
هوش مصنوعی: من هم اکنون تخت و تاج را به همراه جشن و شادی هدیه میدهم به مهراج.
ز شست خدنگ افکنان خاست جوش
کمان کوش ها گشت همراز گوش
هوش مصنوعی: از ارتفاع پرتاب کننده تیر، جوی آب به جوش آمد و صدای کمان نیز به گوش رسید که همصدا با آن شده بود.
هوا پر ز زنبور شد تیز پر
خدنگین تن و آهنین نیشتر
هوش مصنوعی: هوا پر از زنبورها شد، با بالهای تند و نرم و زهرآگین.
کشیدند شمشیر شیران هند
گرفتند کوشش دلیران سند
هوش مصنوعی: شمشیرهای دلیران هندی کشیده شد و تلاش شجاعان سند به نتیجه رسید.
زمین همچو دریا شد از گرز و تیغ
وزو گرد برخاست مانند میغ
هوش مصنوعی: زمین به خاطر ضربات گرز و تیغ به حالت دریا درآمد و از آن دود و غبار بلند شد مانند ابر.
همه دشت از خشت شد کشت زار
همه کشته پر هندوان کُشته زار
هوش مصنوعی: در این دشت، همه جا به جای گل و گیاه، خشت و آجر دیده میشود. به جای برداشت محصول، همه جا شاهد افرادی هستیم که در میدان جنگ کشته شدهاند و به سرنوشت غمانگیزی دچار شدهاند.
بگردید گردون کوشش ز گرد
برون تافت از میغ ماه نبرد
هوش مصنوعی: خداوند در تلاش است که با چرخش آسمان، از تاریکیها فاصله بگیرد و همچون ماهی که از میان ابرها نمایان میشود، نور خود را به نمایش بگذارد.
ز خون هفت دریا بر آمد به هم
زمین از دگر سو برون داد نم
هوش مصنوعی: از ترکیب خون هفت دریا، زمین شروع به تغییر کرد و در طرف دیگر، بارانی به زمین ریخت.
به هر گام بی تن سری ترگ دار
بُد افکنده چون مجمری پر بخار
هوش مصنوعی: هر قدمی که برمیدارم، حسی از بیوزنی و سبکی دارم، مانند بخاری که از یک شیء پُر به بیرون میتراود.
شده گرد چون چرخی و خشت و شل
ستاره شده برج او مغز و دل
هوش مصنوعی: شما به دور خود میچرخید و همچون چرخ، در حال حرکت هستید و حالا ستارهها در آسمان به گونهای قرار گرفتهاند که خود را در دل و جان شما مییابید.
جهان ز آتش تیغ ها تافته
دل کُه ز بانگ یلان کافته
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر جنگها و درگیریها در حال سوختن است و دل سنگی از صدای قهرمانان و جنگجویان به لرزه درآمده است.
ز چرخ اختران برگرفته غریو
ز کوه و بیابان رمان غول و دیو
هوش مصنوعی: از آسمان ستارهها صدایی بلند و رعدآسا به گوش میرسد که در دل کوهها و دشتها طنینانداز است، گویی غولها و دیوها در حال فرارند.
به دریا درون خسته درندگان
ز پرواز بر مانده پرندگان
هوش مصنوعی: در دل دریا، در بین خزندگان خسته، پرندگانی که نتوانستهاند پرواز کنند، به حال خود در ماندهاند.
بخار و دم خون ز گرز و ز تیغ
چو قوس قزح بُد که تابد ز میغ
هوش مصنوعی: بخار و خون که از ضربههای تبر و تیغ به وجود میآید، مانند رنگینکمان میدرخشد که از ابرها میتابد.
به هر جای جویی بد از خون روان
بکشتند چندان از آن هندوان
هوش مصنوعی: در هر جایی که به جستجوی حقیقت رفتند، به دلخواه خونریزی کردند و بسیاری از آن هندوها را به قتل رسانیدند.
که صندوق پیلان شد از زیر پی
ز بس کشته هندو چو چرخشت می
هوش مصنوعی: صندوق بزرگی از اجساده کشتگان هندی پر شد، به خاطر اینکه وقتی چرخش میکند، زیر پای پیلان (فیلها) اتفاقات زیادی رخ میدهد.
همان ده سر گرد از ایران سپاه
گرفتند هر سو یکی رزمگاه
هوش مصنوعی: در اینجا به آن اشاره میشود که از هر طرف، سپاهی از ایران جمع شدند و در هر نقطهای میدان جنگی بر پا کردند.
سم اسپ سنبان زمین کرد پست
گروها گره را گراهون شکست
هوش مصنوعی: سم اسپ سنبان سبب شد که زمین پایین بیفتد و گروهها را به هم گره زد و این گرهها را شکست.
سرافشان همی کرد در صف هژبر
کمینگاه بگرفت بهپور ببر
هوش مصنوعی: در صف جنگ، سرافشان (سواران دلاور) در کمین هژبر (نوعی شیر یا موجود قوی) نشسته بودند و به نحوی درست، به خوبی به نقشهکشی مشغول بودند.
همی ریخت آذر شن و برز هم
به خنجر یلان را سر و برز هم
هوش مصنوعی: آتش و خاکستر به صورت پیوسته در حال فروریختن است و چاقوها هم بر سر مردان دلیر فرود میآیند.
به هر سو کجا گرد گرداب شد
ز خون گرد آن دشت گرداب شد
هوش مصنوعی: هر جا که نگاه میکنی، به خاطر خونریزی و جنگ، آن دشت به یک گرداب تبدیل شده است.
کجا گرز نشواد و ارفش گرفت
جهان زخم پولاد و آتش گرفت
هوش مصنوعی: کجا میتوان یافت که گرز (چمشی بزرگ و سنگین) به کار نیفتد و آتش تند و سوزان برافروخته نشود؟ جهانی که به نشان زخمهای ناگوار از پولاد متحمل شده، به سادگی دچار آتشسوزی میشود.
سپهدار در قلب از آن سو به جنگ
گهش نیزه و گاه خنجر به چنگ
هوش مصنوعی: سردار جنگی در دل به مبارزه میپردازد و گاهی با نیزه و گاهی با خنجر در دست آماده است.
یلان هر سو از بیمش اندر گریز
گرفته ز تیغش جهان رستخیز
هوش مصنوعی: جوانمردان از ترس او به هر طرف فرار میکنند و به سبب تیغ او، جهان در حالت اضطراب و جنب و جوش است.
کمندش بگسترده از خم خام
همه دشتِ رزم اژدها وار دام
هوش مصنوعی: کمند او در تمام دشت جنگ به مانند دامی گسترده است که مانند اژدها خطرناک و کشنده میباشد.
پی پیل پی خسته در دام او
سواران خبه در خم خام او
هوش مصنوعی: این بیت به تصوری از یک پیل (فیل) که خسته است و در دام گرفتار شده اشاره دارد. سواران، که احتمالاً نماد افرادی با نیّتهای مختلف هستند، در حال نشستن بر روی آن و حرکت در یک مسیر خمیده و ناپروا هستند. این تصویر نشاندهندهی سفر پرچالش و دشواری است که در آن، فرد یا موجودی به خاطر خستگی و اسیر شدن در وضعیت نامطلوب، تحت فشار قرار دارد.
از آوای گرزش همی ریخت کوه
شده چرخ گردان ز گردش ستوه
هوش مصنوعی: صدای وزش چرخش او به قدری بلند و رساست که حتی کوهها را به لرزه میاندازد و چرخ گردون از این حرکت خسته و خستهتر میشود.
سنانش همی مرگ را جنگ داد
خدنگش همی ریگ را رنگ داد
هوش مصنوعی: این بیت به وصف شمشیر و تیران جنگی میپردازد. شمشیر به مرگ و درگیری اشاره دارد و تیر نیز به زمین و طبیعت رنگ و جلا میدهد. به نوعی بیانگر قدرت و اثرگذاری سلاحها در جنگ و همچنین تأثیر آنها بر محیط اطراف است.
کجا خنجرش رزمسازی گرفت
همی در کفش مهره بازی گرفت
هوش مصنوعی: در کجا خنجرش به دست جنگ میگیرد و با آن مهارت بازی میکند.
مرآن مهره کاندر هوا باختی
سَر سروران بود کانداختی
هوش مصنوعی: تو آن مهرهای هستی که در بازی شطرنج به هوا پرتاب شدهای و مقام و منزلت بزرگان را رها کردهای.
به یک ره فزون از هزاران سوار
سنان کرده بُد در کمرش استوار
هوش مصنوعی: او با یک تیر و کمان، به اندازه هزاران سوار قوی و استوار ایستاده بود.
نه بر زین بجنبید گرد دلیر
نه از زخم شد مانده نز جنگ سیر
هوش مصنوعی: نه بر اسب جلو بروید و نترسید، نه از زخمهایی که بر بدن دارید، از جنگ خسته شدهاید.
تو گفتی تنش کوه آهن کشست
همان اسپش از باد و از آتشست
هوش مصنوعی: تو گفتی بدنش مانند کوه است و بسیار قوی است، در حالی که اسب او از باد و آتش ساخته شده است.
ز بس کشته کافکنده از پیش و پس
خروش سروش آمد از بر، که بس
هوش مصنوعی: به خاطر تلفات زیاد و درد و رنجی که از طرف دشمنان به وجود آمده، صدای ترسناکی از آسمان شنیده میشود که نشاندهندهی عذاب و بلای بیشتری است.
همان شاه مهراج بر جنگجوی
نهاده ز کُه دیده بر ترگ اوی
هوش مصنوعی: شاه مهراج، که قهرمان جنگهاست، از بالای کوه بر میدان نبرد نگریسته و دشمن را در تیرگی دیده است.
اگر گردی از زین ربودی ز جای
وگر زنده پیلی فکندی ز پای
هوش مصنوعی: اگر گردی از زین جابجا کنی، یا اگر درخت بزرگی را از ریشه کنده باشی.
ز کُه با سپه نعره برداشتی
غو کوس از چرخ بگذاشتی
هوش مصنوعی: از کوه نعرهای را بلند کردی و صدای کوس را از آسمان رها کردی.
مه پیلبانان شد آگه که بخت
ربود از بهو تخت و شد کار سخت
هوش مصنوعی: ماه به مانند پیلبانان آگاه شد که بخت از او دور شده و لذتها را از او گرفته و کار به دشواری افتاده است.
نه با چرخ شاید به نزد آزمود
نه چون بخت بد شد بود چاره سود
هوش مصنوعی: اگر با چرخ زمان به آزمون بپردازیم، شاید نتیجه مناسب نباشد. همچنین، در مواردی که بخت به ما یاری نرساند، هیچ چارهای برای جبران وجود ندارد.
بیامد بَر ِ پهلوان سوار
به زنهار با پیل بیش از هزار
هوش مصنوعی: یک سوار بر پهلوان آمد و با هشدار گفت که بیش از هزار فیل به سمت ما در حرکت است.
سپهبد نوازیدش و داد چیز
همیدون بزرگان و مهراج نیز
هوش مصنوعی: سپهبد او را مورد محبت قرار داد و نیز از بزرگان و شاهان چیزهایی به او بخشید.
سیه دیده گیتی بهو پیش چشم
بر آشفت با پیلبانان به خشم
هوش مصنوعی: در دنیای تاریک، آنچه که پیش چشم است، با حسرت و خشم درگیریهایی را به وجود میآورد.
به بیغاره گفتا ندارید باک
سپارید پیلان به مهراج پاک
هوش مصنوعی: گفت: در این مکان نگران چیزی نیستید، پس فیلها را به دست مهراج پاک بسپارید.
سران این سخن راست پنداشتند
ز هر سو همین بانگ برداشتند
هوش مصنوعی: معنای این بیت به این صورت است که رهبران و صاحبنظران به درستی به این موضوع پی بردند و از هر طرف صدای اعتراض و حمایت به گوش رسید.
همه پیلبانان از آن گفت و گوی
به زنهار مهراج دادند روی
هوش مصنوعی: همه چوپانان درباره آن گفتگو کردند و از سر نگرانی به مهراج (شاه) خبر دادند.
براندند از آن روی پیلان رمه
به نزد بهو صد نماند از همه
هوش مصنوعی: به خاطر دلایلی، گروهی از فیلها را از آن مکان دور کردند و به سمت چراگاه فرستادند، بهطوری که از همه چیز چیزی باقی نماند.
پشیمان شد از گفته خود بهو
ندید اندر آن چاره از هیچ سو
هوش مصنوعی: او از حرفی که زده بود ناراحت شد، ولی هیچ راه حلی را در هیچ جا برای برطرف کردن آن پیدا نکرد.
به زیر آمد از پیل و بالای خواست
به ناکام رزمی گران کرد راست
هوش مصنوعی: به زیر آمد و از قدرت و ویژگیهای خود کاسته شد و برای کسانی که در نبرد سرافراز بودند، تلاش کرد تا به موفقیت برسد.
یلان را به پیکار و کین برگماشت
به صد چاره آن رزم تا شب بداشت
هوش مصنوعی: قهرمانان را برای جنگ و خونریزی آماده کرد و با تدبیرهای فراوان، نبرد را تا شب ادامه داد.
چو برزد سر از کُه درفش بنفش
مه نو شدش ماه روی درفش
هوش مصنوعی: وقتی که درفش بنفش از تپهای برخاست، ماه مانند چهرهی زیبای درفش درخشان شد.
غَوِ طبل برگشتن از رزمگاه
برآمد شب از جنگ بربست راه
هوش مصنوعی: صدای طبل که نشاندهنده بازگشت از میدان نبرد است، به گوش میرسد و شب پس از پایان جنگ، مسیر را میبندد.
بهو ماند بیچاره و خیره سر
دلش تیره ، گیتی ز دل تیره تر
هوش مصنوعی: بخت بدش مانده و از غم و اندوه گیج و بلاتکلیف است، دنیا هم از دل او بدتر و خالیتر است.
همی گفت ترسم که از بهر سود
سپاهم به دشمن سپارند زود
هوش مصنوعی: او میگوید که نگران است به خاطر منافع شخصیاش، سپاهش را زود و بدون تفکر به دست دشمنان بسپارد.
نه راهست نه روی بگریختن
نه سودی ز پیکار و آویختن
هوش مصنوعی: نه راهی برای فرار وجود دارد، نه به جایی میتوان رفت و نه از درگیریها و نزاعها سودی به دست میآید.
حاشیه ها
1396/02/25 16:04
منصور
درود.( بشکتند) در بیت 41 یعنی چه؟
1396/02/26 12:04
گمنام-۱
بکشتند چندان از آن هندوان