گنجور

بخش ۱۴۴ - در خاتمت کتاب

شد این داستان بزرگ اسپری
به پیروزی و روز نیک اختری
ز هجرت براوبر سپهری که گشت
شده چارصد سال و پنجاه و هشت
چنان اندرین سعی بردم ز بن
ز هر در بسی گرد کردم سخن
بدان سان که بینا چو بیند نخست
بد از نیک زاین گفته داند درست
ز گویندگانی کشان نیست جفت
به خوشی چنین داستان کس نگفت
بدین نامه گر نامم آیدت رای
به دال اسد حرف ده برفزای
چنین نامه ای ساختم پرشگفت
که هر دانشی زاو توان برگرفت
چو گنجی که داننده آرد برون
به اندیشه زاو گوهر گونه گون
چو باغی که از وی به دست خرد
گل جان چند وهم چون بگذرد
چو نخچیرگاهی پر از رنگ و بوی
که نخچیر دانش نهد دل در اوی
بهشتیست بومش ز کافور خشک
گیاهش ز عنبر درختانش مشک
بسی حور بر گردش آراسته
از اندیشه دوشیزگان خاسته
ز پاکی روانشان ز فرهنگ تن
ز دانش زبان و ز معنی سخن
سراسر ز مشک سیه طره پوش
هم از طبع گوینده و هم خموش
به گیتی بهشت ار ندیدست کس
بهشتی پر از دانش اینست و بس
که وهم اندر او چون بهشتی به جای
بیابد ز رمز آنچه آیدش رای
همه پرگل و سبزه و میوه دار
نگردد کم ارچند چینی ز بار
مر این نامه را من بپرداختم
چنان کز ره نظم بشناختم
بدان تا بود انس خواننده را
دعا گویدم گر مرم زنده را
همی جستم از خسرو ره شناس
که نیکیش را چون گزارم سپاس
ازین نامه من بهتر و خوبتر
سزای تو خدمت ندیدم دگر
ز جان زاده فرزند بیش از شمار
بیاراستم هریکی چو نگار
سراسر ز دست هنر خورده نوش
پدرشان خرد بوده و دایه هوش
همه غمگسارند خواننده را
ز دل دانش آموز داننده را
به تو هدیه آوردم از بهر نام
پذیر از رهی تا شود شادکام
چنان چون به شاهی ترا یار نیست
چو من خلق را نیز گفتار نیست
کنون تا دراین تن مرا جان بود
زبانم به مدح تو گردان بود
چو نیکو شد از جاه تو کار من
بیفروخت زین خلق بازار من
ز تو تا بود زنده دارم سپاس
که من با خرد یارم و حق شناس
همی تا بود هفت کشور به جای
مبادت گزندی ز فانی سرای
به داد و دهش کوش و نیکی سگال
ولی را بپرور عدو را بمال
مبادت به جز داد کاری دگر
به از وی مدان یادگاری دگر
چو از داد پرداختی رادباش
وزاین هردو پیوسته دلشاد باش
که بهتر هنر آدمی را سخاست
سخا در جهان پیشه انبیاست
سخاوت درختیست اندر بهشت
که یزدانش از حکمت محض کشت
ازآن شاخ دارد به دنیا گذر
نصیب آمد از وی ترا بیشتر
الا تا بود فر یزدان پاک
روندست گردون و استاده خاک
جهان را تو بادی شه نیک بخت
که ناهید تاجت بود ماه تخت
دو چاکرت بر درگه از ماه و مهر
که دارند کارت روان در سپهر
دو اسپت شب و روز چونانکه راست
وز ایشان رسی هر کجا کت هواست
ز خسرو براهیم شاه زمین
نوازنده باشی چنان کز تو دین
شه خسروان باد محمود تو
دل و جان از او شاد و از جود تو
بدان ملک فرمانت هزمان دمان
که دشمنت را دوست پژمان روان
هزاران درود و هزاران سلام
ز ما بر محمد علیه السلام

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شد این داستان بزرگ اسپری
به پیروزی و روز نیک اختری
هوش مصنوعی: این داستان بزرگ به پیروزی و روزهای خوب و خوشایند منتهی شد.
ز هجرت براوبر سپهری که گشت
شده چارصد سال و پنجاه و هشت
هوش مصنوعی: از زمان هجرت پیامبر، چهار صد و پنجاه و هشت سال گذشته است.
چنان اندرین سعی بردم ز بن
ز هر در بسی گرد کردم سخن
هوش مصنوعی: در تلاش و کوشش خود به گونه‌ای پیش رفتم که از عمق هر موضوعی به جمع‌آوری و گردآوری بسیاری از مطالب پرداختم.
بدان سان که بینا چو بیند نخست
بد از نیک زاین گفته داند درست
هوش مصنوعی: به این صورت که وقتی فرد بینا چیزی را می‌بیند، ابتدا تفاوت بین خوب و بد را درک می‌کند و از این طریق متوجه می‌شود چه چیزی درست است.
ز گویندگانی کشان نیست جفت
به خوشی چنین داستان کس نگفت
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نتوانسته است داستانی را به این زیبایی و خوشی بیان کند، زیرا هیچ گوینده‌ای همتای او نیست.
بدین نامه گر نامم آیدت رای
به دال اسد حرف ده برفزای
هوش مصنوعی: اگر نام من در این نامه به تو برسد، نظر تو مانند حرف «ده» در راهی است که به «دال» و «اسد» می‌رسد.
چنین نامه ای ساختم پرشگفت
که هر دانشی زاو توان برگرفت
هوش مصنوعی: نامه‌ای بسیار شگفت‌انگیز نوشتم که هر کسی می‌تواند از آن دانش و آگاهی بگیرد.
چو گنجی که داننده آرد برون
به اندیشه زاو گوهر گونه گون
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که مانند گنجی که یک دانشمند یا آگاه، با دقت و اندیشه، انواع جواهرات مختلف را از آن استخراج می‌کند. در واقع، مقصود این است که با تفکر و آگاهی، می‌توان به مفاهیم و ارزش‌های متنوعی دست پیدا کرد.
چو باغی که از وی به دست خرد
گل جان چند وهم چون بگذرد
هوش مصنوعی: مانند باغی که از طریق عقل و خرد، جان و روحی زیبا بخوبی به دست می‌آید، همین‌طور خیال و تصورات زودگذر و محدود می‌گذرند.
چو نخچیرگاهی پر از رنگ و بوی
که نخچیر دانش نهد دل در اوی
هوش مصنوعی: مثل یک شکارگاه پر از رنگ و عطر، که علم و دانش دل را به خود جذب می‌کند.
بهشتیست بومش ز کافور خشک
گیاهش ز عنبر درختانش مشک
هوش مصنوعی: سرزمین او مانند بهشت است، جایی که زمینش از کافور سفید است و گیاهانش عطر عنبر دارند، درختانش هم بویی شبیه مشک می‌دهند.
بسی حور بر گردش آراسته
از اندیشه دوشیزگان خاسته
هوش مصنوعی: بسیاری از حورهای بهشتی با اندیشه‌های زیبای دختران جوان زینت داده شده‌اند.
ز پاکی روانشان ز فرهنگ تن
ز دانش زبان و ز معنی سخن
هوش مصنوعی: از خلوص روح آنها، از فرهنگ بدن، از دانش زبان و از مفهوم کلام.
سراسر ز مشک سیه طره پوش
هم از طبع گوینده و هم خموش
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جاذبه یک موی سیاه اشاره دارد که به‌گونه‌ای مشاهده می‌شود که نه تنها خود مو بلکه زیبایی آن نیز بر دل و روح اثر می‌گذارد. این مو به مانند مشکی است که همه جا را در بر می‌گیرد و در عین حال تأثیر کلام و سکوت گوینده را نیز نشان می‌دهد.
به گیتی بهشت ار ندیدست کس
بهشتی پر از دانش اینست و بس
هوش مصنوعی: اگر کسی در دنیا بهشتی ندیده باشد، باید بداند که بهشتی پر از علم و دانش همین‌جا وجود دارد و بس.
که وهم اندر او چون بهشتی به جای
بیابد ز رمز آنچه آیدش رای
هوش مصنوعی: وقتی خیال در او جا می‌گیرد، مانند بهشت می‌شود، و از اسراری که به ذهنش می‌رسد، استفاده می‌کند.
همه پرگل و سبزه و میوه دار
نگردد کم ارچند چینی ز بار
هوش مصنوعی: اگرچه زمین سرشار از گل و سبزه و میوه است، اما اگر چینی از آن برداشت نکنیم، کم‌رنگ و کم‌ارزش خواهد شد.
مر این نامه را من بپرداختم
چنان کز ره نظم بشناختم
هوش مصنوعی: من این نامه را به گونه‌ای نوشتم که با توجه به نظم آن، به خوبی شناختمش.
بدان تا بود انس خواننده را
دعا گویدم گر مرم زنده را
هوش مصنوعی: بدان که اگر خواننده‌ای وجود داشته باشد، من برای او دعا می‌کنم، حتی اگر خودم زنده نباشم.
همی جستم از خسرو ره شناس
که نیکیش را چون گزارم سپاس
هوش مصنوعی: من در جستجوی راهنمایی از خسرو بودم تا شایستگی‌های او را به خوبی بشناسم و نعمت‌هایش را از صمیم قلب شکرگزاری کنم.
ازین نامه من بهتر و خوبتر
سزای تو خدمت ندیدم دگر
هوش مصنوعی: من هیچ نامه‌ای بهتر و زیباتر از این برای تو ندیدم که شایسته‌ی خدمت به تو باشد.
ز جان زاده فرزند بیش از شمار
بیاراستم هریکی چو نگار
هوش مصنوعی: از جان خود فرزندان زیادی را به وجود آورده‌ام و هر یک از آن‌ها را مانند نگار (صورت زیبا) زینت داده‌ام.
سراسر ز دست هنر خورده نوش
پدرشان خرد بوده و دایه هوش
هوش مصنوعی: تمام موفقیت‌ها و زیبایی‌های زندگی آن‌ها از استعداد و هنری است که به ارث برده‌اند، و هوش و ذکاوت‌شان هم از دوران جوانی و به لطف پرورش و حمایت افرادی همچون مادرانشان بوده است.
همه غمگسارند خواننده را
ز دل دانش آموز داننده را
هوش مصنوعی: همه کسانی که در اطراف خواننده هستند، به او دلداری می‌دهند و با او همدردی می‌کنند، به خوبی می‌دانند که دل دانش‌آموزی که در جستجوی علم و آگاهی است، چه احساسی دارد.
به تو هدیه آوردم از بهر نام
پذیر از رهی تا شود شادکام
هوش مصنوعی: هدیه‌ای برای تو آورده‌ام تا نامت را شاد کند و از مسیری که آمده‌ام، به تو برسانم.
چنان چون به شاهی ترا یار نیست
چو من خلق را نیز گفتار نیست
هوش مصنوعی: اگر کسی به مقام و عظمت برسد، اما دوست و یاری نداشته باشد، زندگی او بی‌معنا خواهد بود؛ همان‌طور که اگر مردم نتوانند با یکدیگر صحبت کنند، زندگی‌شان نیز خالی از محتوا خواهد بود.
کنون تا دراین تن مرا جان بود
زبانم به مدح تو گردان بود
هوش مصنوعی: حالا که تا هنگامی که در این بدن جان دارم، زبانم به ستایش تو خواهد پرداخت.
چو نیکو شد از جاه تو کار من
بیفروخت زین خلق بازار من
هوش مصنوعی: وقتی کار من به خاطر جایگاه تو خوب شد، بازار من از دست این مردم پر شد.
ز تو تا بود زنده دارم سپاس
که من با خرد یارم و حق شناس
هوش مصنوعی: از زمانی که تو زنده‌ای، من همیشه سپاسگزارم، زیرا من با عقل و آگاهی‌ام به خوبی‌ها و حقوق دیگران پی می‌برم.
همی تا بود هفت کشور به جای
مبادت گزندی ز فانی سرای
هوش مصنوعی: تا زمانی که هفت کشور در جای خود هستند، مبادا آسیبی از دنیای فانی به آن‌ها برسد.
به داد و دهش کوش و نیکی سگال
ولی را بپرور عدو را بمال
هوش مصنوعی: به کارهای پسندیده و خیرخواهی بپرداز و نیکی کن، ولی دشمنی را در آغوش بکش و به او محبت کن.
مبادت به جز داد کاری دگر
به از وی مدان یادگاری دگر
هوش مصنوعی: هرگز به جز نیکی و بخشش، کار دیگری را مهم‌تر از این ندان و هیچ یادگاری بهتر از آن نداریم.
چو از داد پرداختی رادباش
وزاین هردو پیوسته دلشاد باش
هوش مصنوعی: هرگاه که حق را دادى و به آن عمل کردی، همیشه خوشحال و شاداب باش از این دو موضوع.
که بهتر هنر آدمی را سخاست
سخا در جهان پیشه انبیاست
هوش مصنوعی: بهتر است که انسان هنر خود را در بخشش و generosity نشان دهد، زیرا بخشندگی در دنیا ویژگی پیامبران است.
سخاوت درختیست اندر بهشت
که یزدانش از حکمت محض کشت
هوش مصنوعی: سخاوت مانند درختی است که در بهشت و از روی حکمت کامل خداوند ریشه‌دار شده است.
ازآن شاخ دارد به دنیا گذر
نصیب آمد از وی ترا بیشتر
هوش مصنوعی: از آن شاخه‌ای که به دنیا کمک می‌کند، بهره‌ای به تو نصیب شده است که بیشتر از دیگران است.
الا تا بود فر یزدان پاک
روندست گردون و استاده خاک
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که تا زمانی که پشتیبان یزدان پاک وجود دارد، آسمان در حال چرخش است و زمین ثابت و پابرجا باقی مانده است.
جهان را تو بادی شه نیک بخت
که ناهید تاجت بود ماه تخت
هوش مصنوعی: تو در جهان مانند بادی هستی که خوشبختی و نیکویی را با خود به همراه داری، و در این میان، ناهید (سیاره زهره) زینت و زیبایی توست و ماه نیز بر تخت خانواده‌ات می‌درخشد.
دو چاکرت بر درگه از ماه و مهر
که دارند کارت روان در سپهر
هوش مصنوعی: دو خدمتگزار تو در درگاه شب و روز هستند که کارشان در آسمان جاری و روان است.
دو اسپت شب و روز چونانکه راست
وز ایشان رسی هر کجا کت هواست
هوش مصنوعی: هر دو اسب تو، در شب و روز، به‌طور مستقیم در حرکتند و تو هر جا که بخواهی، می‌توانی به کمک آن‌ها برسی.
ز خسرو براهیم شاه زمین
نوازنده باشی چنان کز تو دین
هوش مصنوعی: از خسرو براهیم شاه زمین، با ناز و لطافت برخورد کن، به‌گونه‌ای که از تو محبت و دیانت جاری باشد.
شه خسروان باد محمود تو
دل و جان از او شاد و از جود تو
هوش مصنوعی: ای محمود، تو بهترین پادشاهی و دل و جان ما از مهربانی‌ها و عطای تو شاد است.
بدان ملک فرمانت هزمان دمان
که دشمنت را دوست پژمان روان
هوش مصنوعی: بدان که در هر لحظه، وقتی که سلطنت تو برقرار است، اگر دشمن تو را بی‌محابا دوست بدارد، این موضوع را با دقت مدنظر داشته باش.
هزاران درود و هزاران سلام
ز ما بر محمد علیه السلام
هوش مصنوعی: ما هزاران درود و سلام به محمد (ص) می‌فرستیم.

حاشیه ها

1392/01/06 02:04
امین کیخا

بر روان او درود به خوشی و خرمی به بهشت بزیاد ، ایدون باد

1401/06/01 23:09
محسن خانزادی

بسیار عالی ، قابل توصیف نیست ، فقط باید خواند ، آشنا شدن با اجداد پهلوانان شاهنامه و روزگارشان همراه یک مسافرت بی نظیر با توصیفات حکیم اسدی توسی بسیار دلپذیر بود ، بعضی وقت مانند فیلمهای علمی تخیلی ( ساینس فیکشن ) مملو است از موضوعات پر هیجان و توصیفات نبردها و شبیخونها و ... همچنین مملو است از گفتار حکیمانه .   درود به روان جاودان همه بزرگان و حکیمانی چون اسدی توسی ، درود درود درود .

1402/03/06 22:06
امیر رضا جعفری

از شدت زیبایی کتب و خاتمه اش که بسیار زیبا تر است نتوانم چیزی گفت 

درود بر جناب توسی