برگردان به زبان ساده
چو دایه شد ز کار ویس آگاه
که چون آواره برد او را شهنشاه
هوش مصنوعی: چون دایه از کار ویس مطلع شد و فهمید که شهنشاه او را چگونه آواره کرده است، به فکر او افتاد.
جهان تاریک شد بردیدگانش
تو گفتی دود شد در مغز جانش
هوش مصنوعی: جهان به تیرهگی گرایید و چشمانش را پر از ناامیدی کرد، تو گفتی که احساسش مانند دودی در ذهنش پخش شد.
بجز گریه نبودش هیچ کاری
بجز موبد نبودش هیچ چاری
هوش مصنوعی: او جز گریه کردن کاری نداشت و جز موبد کسی برای کمکش نبود.
به گریه دشتها را کرد جیحون
به موبد کوهها را کرد هامون
هوش مصنوعی: جیحون به قدری طغیان کرده که دشتها را پر از اشک و ناله کرده و هامون نیز تحت تأثیر این سیلاب، مانند یک موبد دچار تغییر و تحول شده است.
همی گفت ای دو هفته ماه تابان
بتان ماهان شده تو ماه ماهان
هوش مصنوعی: او میگوید ای ماه زیبای دو هفتهای، تو به اندازهی زیبایی بتها و ماههای دیگر، درخشان و بینظیری.
چه کین دارد به جای تو زمانه
که کردت در همه عالم فسانه
هوش مصنوعی: زمانه چه دشمنی و کینهای با تو دارد که نام تو را در تمام دنیا به افسانه تبدیل کرده است.
هنوز از شیر آلوده دهانت
بشد در هر دهانی داستانت
هوش مصنوعی: هنوز هم طعم و آثار حرفها و رفتارهای ناپسند تو در هر جمع و جایی که بروی حس میشود.
نرسته نار دو پستانت از بر
هوای تو برست از هفت کشور
هوش مصنوعی: دو پستان تو مانند نارها در شوق و هوای تو شکوفا شدهاند، گویا از همهی کشورها به سوی تو آمدهاند.
تو خود کوچک چرا نامت بزرگست
تو خود آهو چرا عشق تو گرگست
هوش مصنوعی: تو خودت کوچک و ضعیف هستی، اما چرا نامت بزرگ و معروف است؟ تو مثل آهو هستی، اما چرا عشقت را گرگها میخورند؟
ترا سال اندک و جوینده بسیار
تو بی غدر و هوادارانت غدار
هوش مصنوعی: تو مدت زمان کمی داری و جویندگان زیادی به دنبال تو هستن. تو بدون کینهای، اما یارانت بیرحم و ناپاک هستند.
ترا از خان و مان آواره کردند
مرا بی دختر و بی چاره کردند
هوش مصنوعی: تو را از خانه و کاشانهات بیجا کردند و من را نیز بیدختر و بیچاره کردند.
ترا از خویش خود بیگانه کردند
مرا بی دختر و بی خانه کردند
هوش مصنوعی: مرا از خودم دور کردند و به نوعی از هویت و زندگیام خالی نمودند؛ حالا تنها و بدون خانوادهای هستم.
ترا کردند بهواره ز شهرت
مرا کردند آواره ز بهرت
هوش مصنوعی: تو را به عنوان راهنمایی برای دیگران قرار دادند و من به خاطر محبت تو در سرگشتگی و دوری افتادم.
ترا از شهر خود بیگانه کردند
مرا در شهر خود دیوانه کردند
هوش مصنوعی: ترا به گونهای از محل خود دور کردند که دیگر حس غریبی به من دست داده است و در جایی که من باید احساس آرامش و آشنایی میکردم، احساس دیوانگی میکنم.
مرا دیدار تو ایزد چو جان کرد
ابی جان زندگانی چون توان کرد
هوش مصنوعی: دیدار تو برای من همچون جان است، مانند زندگی که وقتی ممکن میشود، میدرخشد و به من انرژی میدهد.
مبادا در جهان از من نشانی
اگر بی تو بخواهم زندگانی
هوش مصنوعی: اگر من در این جهان نشانهای از خود بگذارم، بدون تو نمیخواهم زندگی کنم.
پس آنگه سی جمازه ساخت راهی
بریشان گونه گونه ساز شاهی
هوش مصنوعی: سپس شش تابوت درست کردند و راهی برای آنها ساختند که هر یک به شکلی متفاوت بود.
ببرد از بهر دختر هر چه بایست
یکایک آنچه شاهان را بشایست
هوش مصنوعی: برای دخترش، هر چه لازم است را به خوبی فراهم میکند، همانطور که برای شاهان شایسته است.
به یک هفته به مرو شاهجان شد
تن بیجان تو گفتی نزد جان شد
هوش مصنوعی: در یک هفته به مرو، شاهجان، بدن بیجان تو را دید و گفت که آنجا جان پیدا کردهای.
چو ویس خسته دل را دید دایه
ز شادی گشت جانش نیک مایه
هوش مصنوعی: وقتی دایه ویس را که دلش شکسته بود دید، از خوشحالی جانش به شدت شاد شد.
میان خاک و خاکستر نشسته
شخوده لاله و سنبل گسسته
هوش مصنوعی: در میان خاک و خاکستر، گل لاله و سنبل به زیبایی و حالت ایستادهاند و از هم جدا شدهاند.
به حال زار گریان بر جوانی
بریده دل ز جان و زندگانی
هوش مصنوعی: در حالتی حزین و غمگین، با اشکها وگریههای خود، بر جوانی که دلش شکسته و از زندگی مأیوس شده، میگریم.
شده نالان و گریان بر تن خویش
فگنده سر چو بوتیمار در پیش
هوش مصنوعی: او به شدت ناراحت و گریهکنان بر تن خود نگاهی انداخته، مانند گیاهی خسته و شكننده در برابر خودش ایستاده است.
گهی خاک زمین بر سر همی بیخت
گهی خون مژه بر بر همی ریخت
هوش مصنوعی: گاهی خاک زمین بر سر میریزد و گاهی اشک از مژهها میریزد.
رخانش همچو تیغ زنگ خورده
به ناخن سربه سر افگار کرده
هوش مصنوعی: چهرهاش به مانند شمشیری زنگزده است که تمام وجودم را درگیر ناراحتی و غم کرده است.
دلش تنگ آمده همچون دهانش
تنش لاغر شده همچون میانش
هوش مصنوعی: دلش بسیار دلتنگ شده و حالش مانند کسی است که به شدت ناراحت است. بدنش نیز لاغر و نحیف شده و نشان میدهد که شرایط خوبی ندارد.
چو دایه دید وی را زار و گریان
دلش بر آتش غم گشت بریان
هوش مصنوعی: وقتی دایه او را در حال زاری و گریه دید، دلش از شدت غم مانند آتش سوخت.
بدو گفت ای گرانمایه نیازی
چرا جان در تباهی میگدازی
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای گرانقدر، چرا زندگیات را در درد و رنج هدر میدهی؟
چه پردازی تن از خونی که جانست
چه ریزی آنکه جان را زو زیانست
هوش مصنوعی: آیا میتوانی بگویی چه فایدهای دارد که تن از خون پر باشد، در حالی که آن خون منبع حیات است؟ و چه کسی میتواند آسیب به جان بزند، در حالی که جان بسیار ارزشمند است؟
توی چشم سرم را روشنایی
توی با بخت نیکم آشنایی
هوش مصنوعی: در چشمان من روشنایی تو وجود دارد و با خوشبختیام آشنا هستی.
ترا جز نیکی و شادی نخواهم
هم از تو بر تو بیدادی نخواهم
هوش مصنوعی: من از تو جز خوبی و خوشحالی نخواهم، و هیچ ظلم و ستمی بر تو نخواهم کرد.
مکن ماها چنین با بخت مستیز
چو بستیزی بدین سان سخت مستیز
هوش مصنوعی: بگذار بختت را با خودت درگیر نکند، چون اگر با این شدت به آن حملهور شوی، او هم به همین تندی به تو واکنش نشان میدهد.
که آید زین دریغ و زارواری
رخت را زشتی و تن را نزاری
هوش مصنوعی: آیا کسی میتواند از این غم و اندوه بر بیاید و چهرهاش را زشت و بدنش را نزار ببیند؟
ترا در دست موبد داد مادر
پس آنگه از پست نامد برادر
هوش مصنوعی: مادر تو را به موبد سپرد و سپس برادرت از پایگاه پایینتر به دنیا آمد.
کنون در دست شاه کامرانی
مرو را همبر و جان و جهانی
هوش مصنوعی: اکنون در دست شاه، زندگی و خوشحالی را از دست مده و از جان و جهانی که داری بهرهبرداری کن.
برو دل خوش کن و او را میازار
که نازارد شهان را هیچ هشیار
هوش مصنوعی: به دنبال دلخوشی خودت باش و او را آزار نده؛ زیرا هیچ آگاهی، شاهان را ناراحت نمیکند.
اگرچه شاه و شاهزاده ست ویرو
به چاه و پادشاهی نیست چون او
هوش مصنوعی: هرچند او از nobility و مقام بالایی برخوردار است، اما در نهایت در چاه افتاده و سلطنتی مانند او وجود ندارد.
در می گرچه از دستت فتادهست
یکی گوهر خدایت باز دادهست
هوش مصنوعی: هر چند که در میخانه چیزی از دستت رفته است، اما به یاد داشته باش که خداوند یک گوهر ارزشمند به تو داده است.
برادر گر نبودت پشت و یاور
پست پشت ایزد و اقبال یاور
هوش مصنوعی: اگر برادری نداری که پشت و یاورت باشد، از خداوند و بخت خوبت کمک بگیر.
و گر پیوند ویرو با تو بشکست
جهانداری چنین با تو بپیوست
هوش مصنوعی: اگر پیوند و رابطه مرغزار با تو قطع شود، دیگر هیچ چیزی نخواهد توانست به این اندازه با تو همراه شود.
فلک بستد ز تو یک سیب سیمین
به جای آن ترنجی داد زرین
هوش مصنوعی: آسمان از تو یک سیب نقرهای گرفت و به جای آن یک ترنج طلایی به تو داد.
دری بست و دو در همبرش بگشاد
چراغی برد و شمعی باز بنهاد
هوش مصنوعی: در اینجا در را بسته و دو در دیگر را برای او گشودهاند. همچنین، چراغی را برمیدارد و شمعی را روشن میکند.
نکرد آن بد به جای تو زمانه
که جویی گریه را چندین بهانه
هوش مصنوعی: زمانه بدی را به خاطر تو نکرد، چرا که اشکها توجیههای زیادی دارند.
نباید ناسپاسی کرد زین سان
که زود از کار خود گردی پشیمان
هوش مصنوعی: نباید به این راحتی بیاحترامی کرد، زیرا ممکن است به سرعت از کار خود پشیمان شوی.
ترا امروز روز شاد خواریست
نه روز غمگنی و سو گواریست
هوش مصنوعی: امروز تو باید خوشحال باشی و جشن بگیری، نه اینکه غمگین و ناراحت باشی.
اگر فرمان بری بر خیزی از خاک
بپوشی خسروانی جامهٔ پاک
هوش مصنوعی: اگر از دستورات پیروی کنی و به راه راست بروی، میتوانی از خاک بلند شوی و لباسِ پاک و فاخر برتن کنی.
نهی بر فرق مشکین تاخ زرین
بیارایی مه رخ را به پروین
هوش مصنوعی: بر روی سر مشکین رنگ، نوار طلایی بزن تا چهره ماه را به ستاره پروین زینت بخشید.
به قد از تخت سروی بر جهانی
به روی از کاخ باغی بشکفانی
هوش مصنوعی: با همه زیبایی و مرتبهات، بر دلها تاثیر میگذاری و مانند یک باغ زیبا در دل جهان میدرخشی.
ز گلگون رخ گل خوبی بیاری
به میگون لب می نوشین گساری
هوش مصنوعی: اگر از چهره زیبای گل لذت ببری، با لبهای میگون خود، میتونی از شراب خوشمزه بنوشی.
به غمزه جان ستانی دل ربایی
به بوسه جان فزایی دل گشایی
هوش مصنوعی: با یک نگاه دل را میداری و با بوسهای زندگی را جان میبخشی و دل را شاد میکنی.
به شب روزآوری از لالهگون روی
چو شب آری به روز از عنبرین موی
هوش مصنوعی: در شب، چهرهات چون گلهای لاله میدرخشد و وقتی صبح میشود، موی خوشبو و خوشرنگت فضایی دلپذیر را به ارمغان میآورد.
دهی خورشید را از چهره تشویر
نهی بر جادوان از زلف زنجیر
هوش مصنوعی: با چهرهای مانند خورشید، دلها را روشن کن و با زلفهای زیبا و پیچیدهات، دلهای غمگین را به زندگی برگردان.
به خنده کم کنی مقدار شکر
به گیسو بشکنی بازار عنبر
هوش مصنوعی: اگر با خندهای کم کنی از محبت و شیرینی، مانند آن است که گیسوانت را در هم بشکنی و بازار خوشبویی را از دست بدهی.
دل مردان کنی بر نیکوان سرد
رخ شیران کنی بر آهوان زرد
هوش مصنوعی: دل مردان را بر نیکوکاران سرد میکنی و چهره شیران را بر آهوهای زرد تغییر میدهی.
اگر بر تن کنی پیرایهٔ خویش
چنین باشی که من گفتم و زین بیش
هوش مصنوعی: اگر زین گونه خود را بیارایی، به چنین حالتی خواهی رسید که من گفتم و حتی بهتر از آن.
تو در هر دل ز خوبی گوهر آری
تو در هر جان ز خوشی شکر آری
هوش مصنوعی: تو با زیباییهای خود در دل هر کسی جواهر وجود میآوری و با شادیهای خود در جان هر فردی نعمت و خوشی به ارمغان میآوری.
ز گوهر زیوری کن گوهرت را
ز پیکر جامهای کن پیکرت را
هوش مصنوعی: از گوهر زیور بساز، تا به زیباییات افزوده شود و از پیکر، جامهای درست کن تا به قامتت زیبایی ببخشد.
کجا خوبی بیاراید به گوهر
همان خوشی بیفزاید به زیور
هوش مصنوعی: کجا میتوان خوبى را پیدا کرد که به مانند جواهر همان خوشی را بیشتر کند و به زیبایی بیفزاید؟
جوانی داری و خوبی و شاهی
فزون تر زین که تو داری چه خواهی
هوش مصنوعی: اگر جوانی و خوبی را داری و در مقام پادشاهی هستی، بیشتر از این که الان داری چه چیزی را میخواهی؟
مکن بر حکم یزدان ناپسندی
مده بی درد، ما را دردمندی
هوش مصنوعی: به خواست و اراده خداوند ایراد نگیرید، زیرا بیدردی و بیمشکلی ما را به دردسر انداخته است.
ز فریادت نترسد حکم یزدان
نگردد بازپس گردون گردان
هوش مصنوعی: از صدای تو هیچکس نمیهراسد و فرمان الهی هرگز تغییر نخواهد کرد. آسمان و زمین به سوی عقب نمیروند.
پس این فریاد بی معنی چه خوانی
ز چشم این اشک بیهوده چه رانی
هوش مصنوعی: این سخن به این معناست که چرا به فریاد و گریهای که بیهدف و بیمعنی است، توجهی میکنی و یا به آن اهمیت میدهی؟ این احساسات و حالات، نشاندهندهی ناآرامی یا درد درونی هستند که ممکن است تاثیری نداشته باشند.
چو دایه کرد چندین پندها یاد
چه آن گفتار دایه بود و چه باد
هوش مصنوعی: وقتی دایه نصیحتهای زیادی به یاد میآورد، باید توجه کند که آنچه او میگوید نتیجه تجربه اوست و نه چیزی که به آسانی فراموش شود.
تو گفتی گوز بر گنبد همی شاند
و یا در بادیه کشتی همی راند
هوش مصنوعی: تو گفتی که میتوانی در هر شرایطی و در هر مکانی کارهایی را انجام دهی و بر مشکلات فائق آوی.
جوابش داد ویس ماه پیکر
که گفتار تو جون تخمی است بی بر
هوش مصنوعی: ویس با ظاهری زیبا پاسخ داد که سخنان تو بیمحتوا و بیارزش هستند.
دل من سیر گشت از بوی و از رنگ
نپوشم جامه ننشینم به اورنگ
هوش مصنوعی: دل من از زیبایی و جذابیتها خسته شده است. دیگر نمیخواهم جامه بپوشم و یا به مقام و جایگاه بنشینم.
مرا جامه پلاس و تخت خاکست
ندیمم مویه و همراز باکست
هوش مصنوعی: من لباس پاره و تختی از خاک داشتم و با اندوه و غمگینی با کسی راز و نیاز میکردم.
نه موبد بیند از من شادکامی
نه من بینم ز موبد نیکنامی
هوش مصنوعی: نه من از خوشیهای خودم خبری دارم و نه آن شخص روحانی از نیکی و خوبیهای خودش آگاهی دارد.
چو با ویرو بدم خرمای بی خار
کنون خاری که خارما ناورم بار
هوش مصنوعی: وقتی با او بودم، زندگی شیرینی داشتم که مانند خرما بدون خار بود، اما اکنون با مشکل و دردسرهایی مواجه شدهام که همچون خاری بر من فشار میآورد.
اگر شویم ز بهر کام باید
مرا بی کام بودن بهتر آید
هوش مصنوعی: اگر برای دستیابی به خواستهام تلاش کنم، بهتر است که بدون خواسته و کام دل زندگی کنم.
چو او را بود ناکامی به فرجام
مبیند ایچ کس دیگر ز من کام
هوش مصنوعی: وقتی او در پایان کار خود ناکام میشود، هیچ کس دیگری به اندازه من از این موضوع ناراحت نیست.
دگر باره زبان بگشاد دایه
که بود اند سخن بسیار مایه
هوش مصنوعی: دوباره دایه شروع به صحبت کرد و گفت که حرفها و مطالب زیادی برای گفتن دارد.
بدو گفت ای چرغ و چشم مادر
سزد گر نالی از بهر برادر
هوش مصنوعی: به او گفت: ای چراغ و نور چشم مادر، سزاوار است اگر به خاطر برادر از دل ناله کنی.
که بودت هم برادر هم دلارم
شما از یکدگر نایافته کام
هوش مصنوعی: تو هم برادر من هستی و هم عزیزم، اما شما از یکدیگر نمیتوانید به هدف مشترک خود برسید.
چه بدتر زانکه دو یار وفادار
به هم باشد سال و ماه بسیار
هوش مصنوعی: بدتر از این نیست که دو دوست وفادار به هم در گذر زمان یا سالها و ماهها از هم دور باشند.
به شادی روز و شب با هم نشینند
ولیکن کام دل از هم نبینند
هوش مصنوعی: روز و شب به شادی با هم هستند، اما هر کدام به خواستههای دل خود نمیرسند.
پس آنگه هر دو از هم دور مانند
رسیدن را به هم چاره ندانند
هوش مصنوعی: در نهایت، هیچ یک از آن دو نتوانستند به هم نزدیک شوند و راهی برای نزدیک شدن به یکدیگر پیدا نکردند.
دریغ این بود با حسرت آن
بماند جاودانی درد ایشان
هوش مصنوعی: این افسوس وجود دارد که درد و رنج آنها به یادگار باقی بماند و جاودانه شود.
چنان مردی که باشد خوار و درویش
ز ناگاهان یکی گنج آیدش پیش
هوش مصنوعی: مردی که به نظر بیاهمیت و فقیر میآید، ممکن است ناگهان با خوش شانسی به گنجی بزرگ دست یابد.
کند سستی و آن را بر ندارد
مر آن را برده و خورده شمارد
هوش مصنوعی: اگر چیزی ضعیف شود و کسی آن را نادیده بگیرد، به مانند این است که آن را از بین برده و نابود کردهاست.
چو باز آید نبیند گنج بر جای
بماند جاودان با حسرت و وای
هوش مصنوعی: وقتی دوباره به جای اولیهاش برگردد، دیگر نمیتواند گنجینه را ببیند و فقط با حسرت و افسوس در آنجا باقی میماند.
چنین بودهست با تو حال ویرو
کنون بد گشت و تیره فال ویرو
هوش مصنوعی: این چنین بوده که حال و روز او در گذشته خوب بوده، اما اکنون اوضاعش بد شده و نشانههایش نیز نامساعد است.
شد آن روز و شد آن هنگام فرخ
که بتوانست زد پیلی دو شه رخ
هوش مصنوعی: روزی خوش و مبارک فرا رسید که دو پادشاه بر یکدیگر پیروز شدند.
به روز رفته مانَد یارِ رفته
مخور گر بخردی، تیمار رفته
هوش مصنوعی: اگر دوستت یا یارت از تو دور شده، نگران نباش و غمگین مشو؛ اگر دانا بودی، نباید به درد و رنجی که او رفته، دلخوش باشی.
به آبِ گُل سر و گیسو فرو شوی
پس از گنجورْ نیکوجامه ای جوی
هوش مصنوعی: اگر در آب گلی که در آن زیبایی هستی، سر و گیسو خود را بشویی، پس از آن به دنبال جامهای خوب و زیبا بگرد.
بپوش آن جامه بر اورنگ بنشین
به سر بر نه مرّصع تاج زرّین
هوش مصنوعی: بپوش آن لباس را و بر تخت بنشین، و تاج زرین تزئین شده را بر سر بگذار.
کجا ایدر زنان آیند نامی
هم از تخم بزرگان گرامی
هوش مصنوعی: در اینجا سوالی مطرح شده است درباره اینکه زنان چه زمانی به اینجا میآیند و نامی از نسل بزرگ و محترم خود میبرند. به عبارت دیگر، از آنها انتظار میرود که نشان دهند از کدام خانوادهی با ارج و قرب میآیند.
نخواهم کت بدین زاری ببینند
چنین با تو به خاک اندر نشینند
هوش مصنوعی: من نمیخواهم که دیگران به خاطر غم و اندوه من، به زاری و افسوس بنشینند. ترجیح میدهم در کنار تو با آرامش و سکون در خاک فرود آیم.
هر آیینه خرد دارّی و دانی
که تو امروز در شهر کسانی
هوش مصنوعی: هر زمان که به دقت فکر کنی و درک کنی، متوجه خواهی شد که امروزه در میان مردم چگونه هستی و چه جایگاهی داری.
ز بهر مردم بیگانه صد کار
به نام و ننگ باید کرد ناچار
هوش مصنوعی: به خاطر دیگران و افراد غریبه، انسان ناچار است که برای نام و اعتبار خود، کارهای زیادی انجام دهد.
بهین کاریست نام و ننگ جستن
زبان مردم بیگانه بستن
هوش مصنوعی: بهترین کار این است که نام و شهرت را جستجو کنیم و با زبان مردم بیگانه ارتباط برقرار نکنیم.
هران کس کاو ترا بیند بدین حال
بگوید بر تو این گفتار در حال
هوش مصنوعی: هر کسی که تو را در این وضعیت ببیند، در این لحظه به تو چنین میگوید.
یکی بهره ز رعنایی شمارند
دگر بهره ز بدرایی شمارند
هوش مصنوعی: عدهای زیبایی را از روی ظاهری دلخواه و جذاب میسنجند، در حالی که برخی دیگر زیبایی را از روی ویژگیهای درونی و اخلاقی میدانند.
گهی گویند نشکوهید ما را
ز بهر آنکه نپسندید ما را
هوش مصنوعی: گاهی میگویند که از ما شکایت نکنید، زیرا ما را نمیپسندند.
گهی گویند او خود کیست باری
که ما را زو بباید بردباری
هوش مصنوعی: گاهی میگویند او کیست، اما ما باید صبر و تحمل کنیم تا به پاسخ برسیم.
صواب آنست اگر تو هوشمندی
که ایشان را زبان بر خود ببندی
هوش مصنوعی: اگر تو فردی هوشمند هستی، درست است که زبان آنها را بر خود ببندی و سکوت کنی.
هر آن کاو مردمان را خوار دارد
بدان کاو دشمن بسیار دارد
هوش مصنوعی: هر کسی که به مردم بیاحترامی کند، به همان اندازه دشمنان زیادی خواهد داشت.
هر آن کاو برمنش با شد به گشی
نباشد عیش او را هیچ خوشی
هوش مصنوعی: هر کس که بر من خشمگین باشد و به من بدی کند، هیچ لذتی از زندگی نخواهد داشت.
ترا گفتم مدار این عادت بد
ز بهر مردمان نز بهر موبد
هوش مصنوعی: به تو گفتم که این عادت ناپسند را ترک کن، نه به خاطر مردم و نه به خاطر شخص خاصی.
کجا بر چشم او زشت تو نیکوست
که او از جان و دل دارد ترا دوست
هوش مصنوعی: کجا برچشمان او، چیزی که برای تو زشت است، خوب و زیباست، در حالی که او با تمام وجودت را دوست دارد؟
چو بشنید این سخن ویس دلارم
به دل باز آمد او را لختی آرام
هوش مصنوعی: وقتی ویس این صحبت را شنید، دلش آرام گرفت و به همراهش بازگشت.
خوش آمد در دلش گفتار دایه
نجست از هیچ رو آزار دایه
هوش مصنوعی: در دلش صحبتهای دایه را خوشایند و دلنشین یافتی و هیچگونه آسیبی از دایه نمیدیدی.
همانگاه از میان خاک برخاست
تن سیمین بشست و پس بیاراست
هوش مصنوعی: در همان لحظه، از دل خاک، جسمی نقرهای شکل ظاهر شد و پس از آن، آن را زیبا و آراسته کرد.
همی پیراست دایه روی و مویش
همی گسترد بر وی رنگ و بویش
هوش مصنوعی: دایه به آرامی زیبایی و ظرافت را بر چهره و موهای نوزادش نمایان میسازد و عطر و رنگ را بر او میپاشد.
دو چشم ویس بر پیرایه گریان
ز غم بر خویشتن چون ماه پیچان
هوش مصنوعی: دو چشم ویس با زینتی که دارد، به خاطر غم بر خود اشک میریزد، مانند ماهی که در حال چرخش است.
همی گفت آه از بخت نگونسار
که یکباره ز من گشتهست بیزار
هوش مصنوعی: او به طور مداوم میگوید که با تقدیر بدبختی که دارد، باید افسوس بخورد، زیرا ناگهان از او فاصله گرفته است و از وی بیزار شده است.
چه پران مرغ و چه باد هوایی
دهد هر یک به درد من گوایی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هر کدام از پرواز مرغ و وزش باد میتواند نشانی از حال و روز من باشد و هر یک به نوعی درد و رنج من را بیان میکند. یعنی هر دوی این عناصر طبیعی به نوعی به احساسات و وضعیت درونی من ارتباط دارند.
ببخشانید هر دم بر غریبان
برند از بهر بیماران طبیبان
هوش مصنوعی: هر لحظه که به بیگانگان میرسند، پزشکان را به خاطر بیماران میفرستند تا به آنها کمک کنند.
ببخشانید بر چون من غریبی
بیاریدم چو من خواهم طبیبی
هوش مصنوعی: ای کسانی که مهربانید، بر من غریب عفو و بخشش کنید؛ زیرا من به دلیلی به شما نزدیک شدم و اکنون به درمان و کمک نیاز دارم.
منم از خان و مان خویش برده
غریب و زان و بر دل تیر خورده
هوش مصنوعی: من از خانه و کاشانهام دور افتادهام و به غریب تبدیل شدهام، و از محبت و دلباختگی به کسی آسیب دیدهام.
ز شایسته رفیقان دور گشته
ز یکدل دوستان مهجور گشته
هوش مصنوعی: بعضی از دوستان خوب و شایسته از هم دور شدهاند و دیگر نتوانستهاند با یکدیگر احساس نزدیکی و همدلی کنند.
به درد مادر و فرخ برادر
تنم در موج دریا دل بر آذر
هوش مصنوعی: تن من در دل دریا و در میان امواج، به شدت رنج میکشد و این درد برای من مانند درد مادر و برادر است.
جهان با من به کین و بخت بستیز
فلک بس تند با من دهر بس تیز
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر کینهای که از من دارد و سرنوشت، با من به مبارزه میپردازد و زمان نیز با سرعت و شدت علیه من به حرکت آمده است.
قضا بارید بر من سیل بیداد
قدر آهیخت بر من تیغ فولاد
هوش مصنوعی: دست سرنوشت بر من دشواریها را نازل کرد و سختیها همچون سیلی عظیم بر من هجوم آورد، و بهترین زمانها برای من به مانند تیزی تیغ به سختی و درد گذشت.
اگر بودی به گیتی داد و داور
مرا بودی گیا و ریگ یاور
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا داوری و عدالت وجود داشت، تو یاری من بودی، چه درختی و چه ریگ و شن.
چو دایه ماه خوبان را بیاراست
بنفشه بر گل خیری بپیراست
هوش مصنوعی: وقتی دایه، نوزادان زیبا را آماده میکند، بنفشه بر روی گلهای خوب جلوه میدهد.
ز پیشانیش تابان تیر و ناهید
ز رخسارش فروزان ماه و خورشید
هوش مصنوعی: پیشانی او درخشندگی مانند تیر و ناهید دارد، و صورتش مانند ماه و خورشید نورافکن است.
چو بهرام ستمگر چشم جادوش
چو کیوان بد آیین زلف هندوش
هوش مصنوعی: چشم جادوگر بهرام به قدری قدرتمند و فریبنده است که مانند زلفهای هندی کیوان، زیبایی و ستمگری را در خود دارد.
لبان چون مشتری فرخنده کردار
همه ساله شکر بار و گهر بار
هوش مصنوعی: لبهای زیبا و خوشتراش، مانند ستارهای در آسمان، هر سال شیرین و با ارزش هستند.
دو گیسو در برافگنده کمندش
پری در زیر آن هر دو پرندش
هوش مصنوعی: دو دسته مو را به جلو افکنده، در زیر آنها پری وجود دارد که هر دو بال دارد.
دو زلفش مشک و رخ کافور و شنگرف
چو زاغی او فتاده کشته بر برف
هوش مصنوعی: دو زلف او مانند مشک خوشبو است و چهرهاش مانند کافور و رنگش شنگرف، مانند زاغی که بر روی برف افتاده و جان باخته است.
رخانش هست گفتی تودهٔ گل
لبانش هست گفتی قطرهٔ مل
هوش مصنوعی: صورت او مانند تودهای گل است و لبهایش به زیبایی قطرهای عسل میماند.
چه بالا و چه پهنا زان سمن بر
سرا پا هر دو چون دو یار درخور
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که هم ارتفاع و هم وسعت شخص به قدری زیبا و دوستداشتنی است که مانند دو یار مناسب و شایسته به نظر میرسند.
دو رانش گرد و آگنده دو بازو
درخت دلربایی گشته هر دو
هوش مصنوعی: دو رانش، که به مانند دو بازوی یک درخت زیبا و دلربا هستند، به هم متصل شده و از آن درخت نشأت گرفتهاند.
بریشان شاخها از نقرهٔ ناب
و لیکن شاخها را میوه عناب
هوش مصنوعی: درختانی با شاخههای نقرهای زیبا وجود دارند، اما میوههایی که بر روی آنها میروید، عناب است.
دهان چون غنیچهٔ گل ناشکفته
بدو در، سی و دو لؤلؤ نهفته
هوش مصنوعی: دهان مانند غنچهای از گل است که هنوز باز نشده، و درون آن سی و دو دانه مروارید نهفته است.
به سان سی و دو گوهر دُر افشان
نهان در زیر دو لعل بدخشان
هوش مصنوعی: این عبارت به تصویر زیبایی از جواهرات و ارزش آنها اشاره دارد. گویای این است که مانند سی و دو گوهر درخشان و باارزش، چیزهایی ارزشمند و گرانبها در زیر دو سنگ قیمتی پنهان شدهاند. این تصویر، زیبایی و ارزش پنهانی را توصیف میکند که ممکن است به راحتی دیده نشود.
نشسته همچو ماهی با روان بود
چو بر می خاستی سرو روان بود
هوش مصنوعی: نشستهای مانند ماهی، و وقتی که برمیخیزی، مانند سروی در حال حرکت و روان هستی.
خرد در روی او خیره بماندی
ندانستی که آن بت را چه خواندی
هوش مصنوعی: عقل و هوش تو در برابر زیبایی او مبهوت مانده و نمیدانی که آن معشوق را چه نامی بگذاری.
ندیدی هیچ بت چون او بی آهو
بلند و چابک و شیرین و نیکو
هوش مصنوعی: تو هیچوقت بتری مانند او را ندیدهای؛ هم زیبا و هم باوقار، چابک و شیرین.
به خوبی همچو بخت و کامرانی
ز خوشی همچو جان و زندگانی
هوش مصنوعی: به طور خوب و خوش زندگی کن، مثل بخت خوب و کامیابی که به انسان زندگی و جان میبخشد.
ز بس زیور چو باغ نوبهاری
ز بس گوهر چو گنج شاهواری
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی بینظیرش مانند باغی در بهار، و به خاطر ارزش و گرانبهاییاش مانند گنجی سلطنتی.
اگر فرزانه آن بت را بدیدی
چو دیوانه به تن جامه دریدی
هوش مصنوعی: اگر آدم با هوش و دانایی به آن معشوق زیبا نگاه کند، ممکن است به شدت تحت تأثیر قرار بگیرد و از خود بیخود شود، بهطوری که حتی ممکن است لباسش را هم از تن درآورد.
وگر رضوان بر آن بت بر گذشتی
به چشمش روی حوران زشت گشتی
هوش مصنوعی: اگر از کنار آن معشوق بگذری، چشمانت بر زیبایی حوریها نخواهد افتاد و به نظرت زشت خواهند آمد.
ور آن بت مرده را آواز دادی
به خاک اندر جوابش باز دادی
هوش مصنوعی: اگر به آن مجسمهٔ بیجان صدا بزنی، او در زیر خاک به تو پاسخ میدهد.
و گر رخ را در آب شور شستی
ز پیراهنش نی شکر برستی
هوش مصنوعی: اگر چهرهات را در آب شور بشویی، از پیراهنش دیگر شیرینی نخواهد ماند.
و گر بر کهربا لب را بسودی
به ساعت کهربا یاقوت بودی
هوش مصنوعی: اگر لب را به کهربا بمالی، در آن لحظه کهربا میتواند به یاقوت تبدیل شود.
چنین بود آن نگار سرو بالا
چنین بود آن بت خورشید سیما
هوش مصنوعی: این دختر زیبای قدبلند مانند درخت سرو است و چهرهاش مثل خورشید میدرخشد.
بتان چین و مهرویان بربر
به پیشش همچو پیش ماه اختر
هوش مصنوعی: مجسمههای زیبا در چین و دختران دلربا در بربر در برابر او مانند ستارهها در مقابل ماه به نظر میرسند.
رخش تابنده بر اورنگ زرین
میان نقش روم و پیکر چین
هوش مصنوعی: رخش درخشان بر تخت طلایی، در میان نقش و نگار رومی و شکل چینی قرار دارد.
چو ماهی در چمن گاه بهاران
ستاره گرد ماه اندر مزاران
هوش مصنوعی: مانند ماهی که در چمنزارهای بهاری میگردد، ستاره دور ماه را در گورستانها میچرخد.
که داند کرد یک یک در سخن یاد
که شاهنشاه وی را چه فرستاد
هوش مصنوعی: کیست که بداند هر کسی در کلامش چه نکتهای را به یاد دارد و اینکه پادشاه برای او چه پیامهایی فرستاده است؟
ز تخت جامها و درج گوهر
ز طبل عطرها و جام زیور
هوش مصنوعی: از جایی که جواهرات و زیباییها همچون تختی از جامهای رنگارنگ و عطرهای دلانگیز نمایان است، جایی که هنرمندی و شکوه در کنار یکدیگر درخشش دارند.
ز چینی و ز رومی ماه رویان
همه کافور رویان مشک مویان
هوش مصنوعی: تمام دختران زیبای چینی و رومی، مانند کافور درخشندهاند و موهایشان بویی مثل مشک دارد.
یکایک چون گوزن رودباری
ندیده روی شیر مرغزاری
هوش مصنوعی: هر یک از ما مانند گوزنانی هستیم که در رودخانهای که تا به حال ندیدهایم، در حال گذر هستیم و دنیای هر فرد به زیبایی و طراوت یک دشت پر از گل و شیرینی است.
به خوبی همچو طاووسان گرازان
بدیشان نارسیده چنگ بازان
هوش مصنوعی: به زیبایی مانند طاووسها هستند، اما از آنهایی که در حال گریزند، آنها هنوز به موفقیت واقعی دست نیافتهاند و فقط در تلاشند.
نشسته ویس بانو از بر تخت
مشاطه گشته مر خوبیش را بخت
هوش مصنوعی: ویس بانو بر روی تخت نشسته است و زیباییاش تحت تأثیر خوشبختی قرار گرفته است.
نیستان گشته پیش او شبستان
چو سروستان زده پیش گلستان
هوش مصنوعی: نیستان یا همان جنگل در مقابل او به مانند شبستانی زیبا و دلنشین شده است، همانطور که سروستان در پیش گلستان قرار دارد.
جهان زو شاد و او از مهر غمگین
به گوشش آفرین مانند نفرین
هوش مصنوعی: جهان به خاطر او شاد و خوشحال است، اما او از عشق و مهر خود ناراحت و غمگین است، مانند تعبیری که یک مدح به گوشش میرسد، اما در واقع شبیه به یک نفرین است.
یکی هفته به شادی شاه موبد
گهی می خورد و گه چوگان همی زد
هوش مصنوعی: یک هفته، به خاطر شادی شاه موبد، هر روز گاهی مینوشید و گاهی نیز به بازی چوگان مشغول میشد.
وزان پس رفت یک هفته به نخچیر
نیامد از کمانش بر زمین تیر
هوش مصنوعی: پس از آن، یک هفته گذشت و او به شکار نیامد و هیچ تیری از کمانش بر زمین نیفتاد.
نه روز باده خوردن سیم و زر ماند
نه روز صید کردن جانور ماند
هوش مصنوعی: نه روزهایی که در مینوشیدیم باقی ماند و نه روزهایی که به شکار جانوران میرفتیم.
چو چوگان زد به پیروزی چنان زد
که گویش از زمین بر آسمان زد
هوش مصنوعی: زمانی که چوگان به پیروزی رسید، به گونهای ضربهای زد که گوی از زمین به آسمان پرتاب شد.
کف دستش همی بوسید چوگان
سم اسپش همی بوسید میدان
هوش مصنوعی: او دستش را همچون بوسهای به زمین میساید و پاهای اسبش را هم چون بوسهای به میدان احترام میگذارد.
چو باده خورد با مردم چنان خورد
که دریک روز دخل یک جهان خورد
هوش مصنوعی: وقتی او شراب مینوشد، به گونهای مینوشد که گویا در یک روز تمام ثروت یک دنیا را مصرف کرده است.
کف دستش چو ابری بود باران
به ابر اندر قدح چون برق رخشان
هوش مصنوعی: کف دست او مانند ابر، تیره و پر از باران است و در دل ابر، مانند درون قدحی، روشنی و درخشندگی وجود دارد.