گنجور

بخش ۱۲ - دادن شهرو ویس را به ویرو و مراد نیافتن هر دو

چو مادر دید ویسِ دلستان را،
به گونه خوار کرده گلستان را،
بدو گفت: «ای همه خوبی و فرهنگ،
جهان را از تو پیرایه‌ست و اورنگ.
ترا خسرو پدر، بانوت مادر؛
ندانم در خُورَت شویی به کشور.
چو در گیتی تو را همسر ندانم،
به ناهمسرْت دادن چون توانم؟
در ایران نیست جفتی با تو همسر؛
مگر ویرو که هستت خود برادر.
تو او را جفت باش و دوده بفروز.
وزین پیوند فرّخ کن مرا روز.
زن ویرو بُوَد شایسته خواهر؛
عروسِ من بُوَد بایسته دختر.
ازآن خوشتر نباشد روزگارم،
که ارزانی به ارزانی سپارم.»
چو بِشْنید این سخن ویسه ز مادر،
شد از بس شرم رویش چون مُعَصْفَر.
بِجُنْبیدَش به دل‌بر مهربانی؛
نمود از خامُشی همداستانی.
نگفت از نیک و بد بر روی مادر؛
که بودَ انْدر دلش مِهرِ برادر.
دلش از مهربانی شادمان شد.
فروزان همچو ماهِ آسمان شد.
به رَنگی می‌شُدی هر دَم عُذارش.
به رو افتاده زلفِ تابدارش.
بدانِستَ ازْ دلش مادر همانگاه،
که آمد دخترش را خامشیْ راه؛
کجا، او بود پیرِ کاردیده؛
بد و نیکِ جهان بسیار دیده.
به بُرنایی همان حال آزموده؛
همان خاموشی او را نیز بوده.
چو دید از مهر، دختر را نکو، رای،
بِخواندَ اخْترشناسان را ز هر جای.
بِپُرسیدَ ازْ شمارِ آسمانی،
کزو کِی سود باشد کِی زیانی؛
از اختر، کِی بُوَد روزِ گُزیده،
بَدِ بَهرام و کیوان زو بریده؟
که بیند دخترش شوی و پسر زن؛
که بهتر آن ز هر شوی، این ز هر زن.
همه اخترشناسان زیج بُردند.
شمارِ اختران، یک یک بِکردند.
چو گردشهای گردون را بدیدند،
ز آذرماه روزی برگزیدند؛
کجا، آنگه ز گشتِ روزگاران،
در آذرماه بودی نوبهاران.
چو آذرماه روز دی درآمد،
همانَ ازْ روز شش ساعت برآمد،
به ایوانِ کیانی رفت شهرو؛
گرفته دستِ ویس و دستِ ویرو.
بسی کرد آفرین بر پاک دادار؛
چو بر دیوِ دُژَم نفرین بسیار.
سروشان را به نام نیک بِسْتود.
نیایشهای بی‌اندازه بِنْمود.
پس آنگه گفت با هر دو گرامی:
«شما را باد ناز و شادکامی.
نباید زیور و چیزی دلارای؛
برادر را و خواهر را به یک جای.
به نامه مُهر موبد هم نباید.
گوا گر کس نباشد نیز شاید.
گواتان بس بُوَد دادارِ داور،
سروش و ماه و مهر و چرخ و اختر.»
پس آنگه دستِ ایشان را به هم داد.
بسی کرد آفرین بر هر دوان یاد؛
که سال و ماهتان از خرّمی باد.
همیشه کارتان از مردمی باد.
به نیکی یکدگر را یار باشید.
وزین پیوند برخوردار باشید.
بمانیدَ انْدرین پیوند جاوید.
فروزنده به هم چون ماه و خورشید.

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: دانشگاه فرانکفورت

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1389/05/06 13:08
منصور محمدزاده

خواهشمند است این ابیات را به صورت زیر اصلاح فرمایید:
ترا خسرو پدر بانوت مادر
ندانم در خورت شویی به کشور
بجنبیدش به دل بر مهربانی
نمود از خامشی همداستانی
سروشان را به نام نیک بستود
نیایشهای بی اندازه بنمود

---
پاسخ: با تشکر از زحمت شما برای ذکر غلطهای چند بخش، متأسفانه شیوه‌ای که شما در ذکر اغلاط داشتید تصحیحش بسیار زمانبر بود و از عهدهٔ من خارج بود، چون باید شعر را کامل می‌خواندم تا محل بیتهایی را که ذکر می‌فرمودید پیدا کنم. لطفاً از این به بعد برای تصحیح غلطها، محل بیت مشکلدار (شمارهٔ بیت)، مورد غلط و درستش را ذکر کنید تا بدون نیاز به بازخوانی شعر بشود آن را تصحیح کرد.

1392/05/26 09:07
امین کیخا

بیت 4 ناهمسر یعنی نابرابر و این یعنی که این اسعد نیکبخت با نازک بینی معنی واژه ها را در هنگام سرودن می پاییده است .

1392/05/26 09:07
امین کیخا

بیت 6 اوردن واژه دوده برای پیوند با برادر نشان اگاهی اسعد از خویدودگی است

1392/05/26 11:07
نوید

اینجا روی ویس از شرم معصفری شده (قرمز)ولی روی معصفر به معنی روی زرد و زعفرانی هم هست