گنجور

بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید

برآمد آفتاب شاد کامی
زدوده شد هوای نیکنامی
نسیم باد پیروزی برآمد
بهار خرمی با او درآمد
بپیوست ابر دولت بر حوالی
همی بارد سعادت بر موالی
خجسته جشن و خرم روزگارست
زمین با زیب و هر کس شادخوارست
زمین از خز زرین حِلّه دارد
هوا از ابر سیمین کِلّه دارد
جهان‌بینم همه پر نور گشته
از آفتهای گردون دور گشته
شکفته نوبهار ملک و فرمان
به پیروزی چو ماه و مهر تابان
زیادت گشته شد روز سعادت
به هنگامی که شب گردد زیادت
گل دولت به وقتی گشت خندان
که در گیتی شده پژمرده ریحان
جهان دیگر شده‌ست و حال دیگر
مگر نو کرد یزدان گیتی از سر
همی بارد ز ابرش قطر رادی
همه روید ز خاکش تخم شادی
فلک را نیست تأثیری بجز داد
مگر مریخ و کیوان زو بیفتاد
چنین تأثیر کی بود آسمان را
چنین نو دولتی کی بد جهان را
مگر سایه‌یْ شب از فرّ هُمایست
چو نور روز از فر خدایست
زبان هر که بینی شکر گویست
روان هر که بینی مهر جویست
مگر تیمار مرگ از خلق برخاست
همه کس یافت آن کامی که می‌خواست
چو داد و راستی گیتی فروزست
شب مردم تو پنداری که روزست
هواداران همه شادند و خرم
سخندانان عزیزند و مکرم
همان دهر را باغ این زمانست
بدو در مملکت سرو روانست
چنان سروی که رنگ آبدارش
بماند در خزان و در بهارش
کنون نیکان چو گلها در بهارند
بداندیشان چو گلبن پر ز خارند
شهنشاهی که اورنگش خداییست
سپاهان را طراز پادشاییست
بهشت خلد را ماند سپاهان
کف خواجه عمیدش گشته رضوان
خداوندی به داد و دین مؤید
ابو الفتح مظفر بن محمد
خراسان را به نام نیک مفخر
سپاهان را به حکم داد داور
زمانه قبله کرده دولتش را
سعادت سجده برده طلعتش را
گذشته نامهٔ نامش ز جیحون
رسیده رایت رایش به گردون
ازین سفله جهان آمد چنان حُرّ
که لعل از سنگ آید وز صدف دُرّ
به گاه روشنایی ماه و انجم
بدو مانند همچون بت به مردم
ایا چون مال بر هر دل گرامی
چو جان پاکیزه و چون عقل نامی
قمر هرگز چو رای تو نتابد
خرد هرگز ضمیر تو نیابد
به چیزی تو فزونی از پیمبر
که بر فضل تو منکر نیست کافر
همیشه جود تو دل را نوازد
سموم قهر تو جان را گدازد
تو دریایی و دریا چون بجوشد
کرا زهره که با دریا بکوشد
چو تو گویی بگیرید آن فلان را
بلرزد هفت اندام آسمان را
اگر ترسی تو از آتش به محشر
ز بی باکی شوی در آتش اندر
به گاه نام جستن تیر باران
چنان رانی که برگ گل بهاران
خفرز آید ترا ریگ رونده
شمر آید ترا بحر دمنده
تنی با عز و با مقدار داری
چرا روز نبردش خوار داری
نترسی از بلا وز ننگ ترسی
همی از دانش و فرهنگ ترسی
همت آزادگی بینم طباعی
همت فرهنگها بینم سماعی
ز بس آزادگی و خوب کاری
قضا خواهی ز عالم بازداری
خنک آن کش توی شایسته فرزند
خنک آن کش توی زیبا خداوند
چه کرداری که از فضل تو آید
چه فرزندی که از نسل تو زاید
همه پر مایه باشند و ستوده
چو زر پالوده چون یاقوت سوده
به مشتق ماندت اصل خیاره
کزو ناید بجز ماه و ستاره
ادب کبر آرد از چون تو هنرجوی
سخن فخر آرد از چون تو سخنگوی
مهان کوهند و او چرخ بلندست
میان این و آنها بین که چندست
رسوم مهتران دردست بر جان
رسوم خواجه تریاکست و درمان
نه زو گاه کرم تأخیر یابی
نه زو گاه هنر تقصیر یابی
چنان گردد به گردش فر دادار
که گردد گرد مرکز خط پرگار
به گرد ملک تدبیرش حصارست
به باغ فخر پیمانش بهارست
از آن کش بخت فرخ هست بیدار
جهان چون خفته پندارست هموار
ضمیر و دلْش ماه و آفتابند
چو امر و هیبتش برق و سحابند
نیاز اندر جهان ماند به شیطان
سخای دست او ماند به قرآن
بکشت آز و نیاز مردمان را
زر جودش دیت شد هر دوان را
یکی شمشیر دارد دست ایام
کزو دشمنش را گیرد حسد نام
حسودش را ملامت بیش از من
که دولت را بود همواره دشمن
بخاصه دولتی قاهر بدین سان
که سیصد بنده دارد چون نریمان
نگویم کش مبادا هیچ بدخواه
یکی بادش و لیکن دست کوتاه
بقا بادا کریم بافرین را
بقای جود و علم و داد و دین را
بماند داد و دین تا وی بماند
بخواند دولت آن را کاو بخواند
نه گیتی را چنو بوده‌ست فرزند
نه دولت را چنو بوده خداوند
به باغ ملک رسته چون صنوبر
سه گوهر چون فروزنده سه اختر
مهی بر صورت ایشان نبشته
بهی بر عادت ایشان سرشته
اگر باشند همچون تو عجب نیست
کجا خود بار خرما جز رطب نیست
ازیشان مهترین دریای علمست
جهان مردمی و کوه حلمست
مقر آمد خرد کش هست مهتر
ابو القاسم علی بن المظفر
پدر را از ادیبی قرة العین
گهر را از تمامی مفخر و زین
هنوزش بوی شیر اندر دهانست
ندانم دانشی کز وی نهانست
درخت علم را قولش بهارست
سرای جود را فعلش نگارست
بدان با شرم روی او پدیدست
که یزدانش ز پاکی آفریده‌ست
بدو داده‌ست برهان کفایت
برو باریده باران عنایت
جهان در فصل او بسته‌ست اومید
فزونتر زانکه اندر نور خورشید
چو از خورشید آید روشنایی
ازو آید نظام پادشایی
چو از قوت به فعل آید کمالش
جلیلان عاجز آیند از جلالش
به سجده تاجداران پیشش آیند
دو رخ بر خاک ایوانش بسایند
همیشه تا جهانست این پسر باد
به پیروزی دل افروز پدر باد
ازو کهتر همایون خواجه بونصر
جمال روزگار و زینت عصر
فلک تا دید دیدار سلف را
همی گوید غلامم این خلف را
به اختر ماند آن فرخنده اختر
بزرگ از مخبر و کوچک به منظر
به منظر همچو تیغ ذوالفقارست
کجا هم کوچک و هم نامدارست
همش با کودکی فرهنگ پیران
همش با کوچکی طبع امیران
ز بس کاو شکرین گفتار دارد
ز بهروزی نشان بسیار دارد
بسا فخرا که او خواهد نمودن
بسا مدحا که او خواهد شنودن
فلک هر روز تاج آراید او را
که ماه و مهر افسر شاید او را
نبشتش عهد و منشور ولایت
ز پیروزی همی زیبدش رایت
همی سازد به تخت و کامگاری
همی جویدْش ساز بختیاری
چنین بادا که من گفتم چنین باد
هم او را هم پدر را آفرین باد
وَزو کهتر یکی شیرست دیگر
ابو طاهر محمد بن مظفر
چو عیسی همچو طفل روزافزون
چو موسی کید کفر و دشمن دون
چو عیسی هم ز گهواره سخنگوی
چو موسی هم به خردی داوری جوی
اگر در چشم خردست او به منظر
به عقل اندر بزرگست و به مخبر
به سان آتشست اندک به دیدار
و لیکن قوت و هیبتش بسیار
ز عمر خویش در فصل بهارست
ازیرا همچو اشکوفه به بارست
چو زین اشکوفه آید میوهٔ جاه
رهی گردد مرو را مهر با ماه
اگر هم باز باشد بچهٔ باز
پسر همچون پدر باشد سر افراز
دو چشم بد ز هر سه باد بسته
درخت عمرشان جاوید رسته
پسر خرم به اورنگ پدر باد
پدر نازان به فرهنگ پسر باد
ایا بر ماه برده منظرِ نام
بیاورده ز گردون اخترِ کام
به صدر اندر به پیروزی نشسته
به هیبت صدر بد خواهان شکسته
نثارت آوریدم مهرگانی
روان چون آب چشمه‌یْ زندگانی
بدین جشنت نیاورد ایچ کهتر
نثاری از نثار بنده مهتر
به فرمانت بگفتم داستانی
ز خوبی چون شکفته بوستانی
درو چون میوه از حکمت مثلها
چو ریحان بهاری خوش غزلها
توی بهتر بزرگان زمانه
به نامت مهر کردم این فسانه
سر نامه به نام تو گشادم
به پایان مهر نامت برنهادم
نگر کاین داستان چه نیکبختست
بهار نامت او را تاج و تختست
از آن کش نام تو بر هر کرانیست
تو پنداری که این دفتر جهانیست
مرو را شرق و غرب آغاز و انجام
چو خورشید اندرو گردنده این نام
تو خود دانی کزین سان گفته شعری
بماند تا بماند نظم شعری
به فر نام تو گفتار چاکر
رود بر هر زبانی تا به محشر
بماند جاودان او را جوانی
که خورد از جودت آب زندگانی
هر آنگاهی که تو باشی سخن جوی
چو من باید به پیش تو سخنگوی
اگر یابی ز هر کس نظمِ گفتار
ز من یابی تو نظمِ دُرّ شهوار
چو بر اسپ سخن آیم به جولان
مرا باشد مجرّه جای و کیوان
بیان من بود روشن چو شعری
به نکته چون ز گوهر تاج کسری
چو دریایست طبع من ز گفتار
شود از علم، دَر وی رود بسیار
بسی دانش بباید تا سخن‌گوی
تواند زد به میدانِ سخن گوی
بخاصه چون بود میدان چونین
به نام تو به یاد ویس و رامین
اگرچه رنج برده‌ستم فراوان
نکردم شکر بر یکروزه احسان
خداوندا شب رنجم سر آمد
کنون صبح رضای تو برآمد
بریدم راه بد روزی بریدم
به منزلگاه پیروزی رسیدم
کریما تا ترا دیدم چنانم
که کاری جز طرب کردن ندانم
ز جود تو همیشه شاد و مستم
تو گویی کیمیا آمد به دستم
به فرخنده لقایت چون ننازم
که با او از همه کس بی نیازم
تو خورشیدی و چون با تو نشینم
چراغ و شمع شاید گر نبینم
تو دریایی و من مرد گهر جوی
ز تو جویم گهر نز چشمه و جوی
ز شکرت شد دهان من شکرخوار
ز مدحت شد زبان من گهربار
چنان چون من ز تو شادم همه سال
ز شادی باد عمرت را همه حال
همایون باد بر تو روزگارت
همیشه کام راندن باد کارت
تو خسرو گشته کام دلْت شیرین
عدوی تو نشان تیر و ژوبین
الا تا در جهان باشد زمانه
زمانه عمر بادت جاودانه
الا تا بر فلک باشد سعادت
سعادتهات بادا بر زیادت
همیشه کام و فرمانت روان باد
همیشه دولت و بختت جوان باد
شب تو روز باد و روز نوروز
سرت پیروز رنگ و بخت پیروز
طناب عمر تو تا حشر بسته
ندیم خرمی با تو نشسته
دل و دست و در و رویت گشاده
سریر و مسند و خوانت نهاده
گهی کلکت به دست و گاه خنجر
گهی زلف بتان و گاه ساغر
چنین بادا که گفتم رسم و آیین
ز من بنده دعا وز بخت، آمین!

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: دانشگاه فرانکفورت

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برآمد آفتاب شاد کامی
زدوده شد هوای نیکنامی
هوش مصنوعی: خورشید خوشبختی طلوع کرد و فضای نیک نامی پاک و خالص شد.
نسیم باد پیروزی برآمد
بهار خرمی با او درآمد
هوش مصنوعی: نسیم خوش و دلپذیری وزیدن گرفته و بهار با خود شادی و سرزندگی را به ارمغان آورده است.
بپیوست ابر دولت بر حوالی
همی بارد سعادت بر موالی
هوش مصنوعی: ابر خوشبختی به دور و بر ما نزدیک شده و در حال باریدن سعادت بر بندگان خداست.
خجسته جشن و خرم روزگارست
زمین با زیب و هر کس شادخوارست
هوش مصنوعی: زمین در این روز زیبا و خوش‌یمن، به شکوه و زیبایی مزین شده و هر فردی در این جشن و هنگام شاد و خوشحال به سر می‌برد.
زمین از خز زرین حِلّه دارد
هوا از ابر سیمین کِلّه دارد
هوش مصنوعی: زمین با زر زیبا و درخشان پوشیده شده است و آسمان از ابرهای نقره‌ای خوش‌نما پر شده است.
جهان‌بینم همه پر نور گشته
از آفتهای گردون دور گشته
هوش مصنوعی: من دنیا را می‌بینم که همه جا روشن شده و از ظلمت و سختی‌های زندگی رهایی یافته است.
شکفته نوبهار ملک و فرمان
به پیروزی چو ماه و مهر تابان
هوش مصنوعی: بهار دل‌انگیز و زیبا نمایان شده و پیروزی مانند ماه و مهر روشن و درخشان به نظر می‌رسد.
زیادت گشته شد روز سعادت
به هنگامی که شب گردد زیادت
هوش مصنوعی: سعادت و خوشبختی بیشتر می‌شود زمانی که شب به عمیق‌ترین حالت خود برسد.
گل دولت به وقتی گشت خندان
که در گیتی شده پژمرده ریحان
هوش مصنوعی: گل خوشبختی زمانی شکوفا و شاداب می‌شود که در دنیای واقعی، گل‌های دیگر پژمرده و از بین رفته باشند.
جهان دیگر شده‌ست و حال دیگر
مگر نو کرد یزدان گیتی از سر
هوش مصنوعی: دنیا تغییر کرده و شرایط متفاوتی به وجود آمده است، مگر اینکه خداوند دوباره آفرینش را از نو آغاز کند.
همی بارد ز ابرش قطر رادی
همه روید ز خاکش تخم شادی
هوش مصنوعی: از آسمان بارش باران، زندگی را به خاک می‌آورَد و از آن خاک، دانه‌های شادی رشد می‌کند.
فلک را نیست تأثیری بجز داد
مگر مریخ و کیوان زو بیفتاد
هوش مصنوعی: آسمان هیچ تأثیری ندارد جز عدالت، مگر اینکه سیاره‌های مریخ و زحل از آن جدا شوند.
چنین تأثیر کی بود آسمان را
چنین نو دولتی کی بد جهان را
هوش مصنوعی: آسمان چه تأثیری داشته که این دولت نوین به وجود آمده و جهان را تغییر داده است؟
مگر سایه‌یْ شب از فرّ هُمایست
چو نور روز از فر خدایست
هوش مصنوعی: به جز سایه‌ی شب که از زیبایی و شکوه هُما نشأت می‌گیرد، نور روز نیز از شکوه خداوند به وجود می‌آید.
زبان هر که بینی شکر گویست
روان هر که بینی مهر جویست
هوش مصنوعی: هر که را ببینی، زبانش نرم و شیرین است و هر که را ببینی، دلش پر از محبت و محبت‌طلبی است.
مگر تیمار مرگ از خلق برخاست
همه کس یافت آن کامی که می‌خواست
هوش مصنوعی: آیا تا به حال انس و محبت به وجود مردن، از دل مردم برطرف شده است؟ همه افراد در زندگی به آنچه آرزو دارند، دست پیدا کردند.
چو داد و راستی گیتی فروزست
شب مردم تو پنداری که روزست
هوش مصنوعی: وقتی که حقیقت و راستی در این دنیا روشنایی می‌بخشد، تو ممکن است تصور کنی که شب است.
هواداران همه شادند و خرم
سخندانان عزیزند و مکرم
هوش مصنوعی: طرفداران همگی خوشحال و شاداب هستند و سخن‌گویان محترم و گرامی به شمار می‌روند.
همان دهر را باغ این زمانست
بدو در مملکت سرو روانست
هوش مصنوعی: این زمان به مانند یک باغ است که در آن زندگی و سرسبزی جریان دارد و باغبان آن، زمانه‌ای است که در آن شاخسار سروها به زیبایی رشد می‌کند.
چنان سروی که رنگ آبدارش
بماند در خزان و در بهارش
هوش مصنوعی: شبیه درختی که رنگ شفاف و زیبای خود را حتی در فصل پاییز و بهار حفظ می‌کند.
کنون نیکان چو گلها در بهارند
بداندیشان چو گلبن پر ز خارند
هوش مصنوعی: هم‌اکنون افراد خوب و نیکو مشابه گل‌ها در فصل بهار هستند و افراد بداندیش مانند بته‌های پر از خار و ناگواری‌اند.
شهنشاهی که اورنگش خداییست
سپاهان را طراز پادشاییست
هوش مصنوعی: شاهی که تخت و تاجش نشان خدایی است، سپاهان را به عنوان الگوی پادشاهی در نظر گرفته است.
بهشت خلد را ماند سپاهان
کف خواجه عمیدش گشته رضوان
هوش مصنوعی: بهشت به زیبایی اصفهان است و اهل آن مانند خادمان بزرگ و محترم در این باغ سکنی گزیده‌اند.
خداوندی به داد و دین مؤید
ابو الفتح مظفر بن محمد
هوش مصنوعی: خداوند به یاری و حمایت خود، ابو الفتح مظفر بن محمد را تأیید کرده است.
خراسان را به نام نیک مفخر
سپاهان را به حکم داد داور
هوش مصنوعی: خراسان به خاطر ویژگی‌های خوبش معروف است و سپاهان به دلیل عدالت و قضاوت درست تحت هدایت داور شناخته می‌شود.
زمانه قبله کرده دولتش را
سعادت سجده برده طلعتش را
هوش مصنوعی: زمانه به آنچه که به او سعادت و خوشبختی می‌آورد، ارزش و اهمیت می‌دهد و بر جمال و زیبایی او احترام می‌گذارد.
گذشته نامهٔ نامش ز جیحون
رسیده رایت رایش به گردون
هوش مصنوعی: نام او از جیحون تا به امروز شناخته شده است و پرچم او به آسمان بلند شده است.
ازین سفله جهان آمد چنان حُرّ
که لعل از سنگ آید وز صدف دُرّ
هوش مصنوعی: این فرد از میان آدم‌های پست و بی‌ارزش به وجود آمده، به گونه‌ای که زیبایی و ارزش او مانند آن است که در سنگ جواهراتی گرانبها وجود داشته باشد یا از صدف، مرواریدها بیرون بیایند.
به گاه روشنایی ماه و انجم
بدو مانند همچون بت به مردم
هوش مصنوعی: در زمان روشنایی ماه و ستاره‌ها، او به زیبایی چون بت در برابر مردم است.
ایا چون مال بر هر دل گرامی
چو جان پاکیزه و چون عقل نامی
هوش مصنوعی: آیا مانند مال که برای هر دل با ارزش است، جان نیز پاک و معطر است و عقل هم دارای نام و اعتبار می‌باشد؟
قمر هرگز چو رای تو نتابد
خرد هرگز ضمیر تو نیابد
هوش مصنوعی: هرگز ماهی مانند عقل و تدبیر تو درخشش نخواهد داشت و هیچگاه ذهن تو به درک و شناخت صحیح نخواهد رسید.
به چیزی تو فزونی از پیمبر
که بر فضل تو منکر نیست کافر
هوش مصنوعی: شما از پیامبر نیز برتر هستید، زیرا کسی که به فضیلت شما اعتراف نکند، در حقیقت کافر است.
همیشه جود تو دل را نوازد
سموم قهر تو جان را گدازد
هوش مصنوعی: هرگز بخشش و generosity تو دل را تسکین می‌دهد و در عین حال خشم تو جان را می‌سوزاند و نابود می‌کند.
تو دریایی و دریا چون بجوشد
کرا زهره که با دریا بکوشد
هوش مصنوعی: تو مانند دریا هستی و وقتی دریا خروشان می‌شود، چه کسی جرات دارد با آن مبارزه کند؟
چو تو گویی بگیرید آن فلان را
بلرزد هفت اندام آسمان را
هوش مصنوعی: وقتی تو صحبت می‌کنی، آن فلان (شخص) را بگیر و بدان که هفت بخش آسمان به لرزه درمی‌آید.
اگر ترسی تو از آتش به محشر
ز بی باکی شوی در آتش اندر
هوش مصنوعی: اگر از آتش روز قیامت بترسی، باید در این دنیا بی‌پروا و شجاع باشی تا در آتش قرار نگیری.
به گاه نام جستن تیر باران
چنان رانی که برگ گل بهاران
هوش مصنوعی: وقتی نام تو را بر زبان می‌آورند، مانند رانی در دل باران بهاری می‌درخشی، همان‌طور که گل‌های بهاری شکوفا می‌شوند.
خفرز آید ترا ریگ رونده
شمر آید ترا بحر دمنده
هوش مصنوعی: زمانی که ریگ و شن به تو نزدیک می‌آید، به مانند جریانی که دائم در حال حرکت است، احساس رو به جلو بودن و پیشرفت را در خود حس کن.
تنی با عز و با مقدار داری
چرا روز نبردش خوار داری
هوش مصنوعی: تو دارای بدنی با عزت و ارزش هستی، پس چرا در روز نبرد آن را حقیر و بی‌ارزش می‌کنی؟
نترسی از بلا وز ننگ ترسی
همی از دانش و فرهنگ ترسی
هوش مصنوعی: از حوادث و مشکلات نترس، اما از دانش و فرهنگ بترس که ممکن است مسئولیت‌هایی برای تو ایجاد کند.
همت آزادگی بینم طباعی
همت فرهنگها بینم سماعی
هوش مصنوعی: من روح آزادگی را می‌بینم و در دل خود طبع‌هایی را مشاهده می‌کنم که خاصیت فرهنگ‌ها و آداب مختلف را به گوش من می‌رسانند.
ز بس آزادگی و خوب کاری
قضا خواهی ز عالم بازداری
هوش مصنوعی: به خاطر آزادی و کارهای نیکو، مقدر می‌کنی که از جهان فاصله بگیری.
خنک آن کش توی شایسته فرزند
خنک آن کش توی زیبا خداوند
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که فرزندی شایسته و زیبا دارد، زیرا این نعمت بزرگی است که از جانب خداوند به او داده شده است.
چه کرداری که از فضل تو آید
چه فرزندی که از نسل تو زاید
هوش مصنوعی: هر عملی که از محبت و دانش تو نشأت گیرد چه زیبایی دارد و هر فرزندی که از نسل تو به وجود آید چه ارزشمندی خواهد داشت.
همه پر مایه باشند و ستوده
چو زر پالوده چون یاقوت سوده
هوش مصنوعی: همه باید دارای ویژگی‌های برجسته و شایسته‌ای باشند، مانند طلا که خالص و ارزشمند است و مانند یاقوت که درخشان و زیباست.
به مشتق ماندت اصل خیاره
کزو ناید بجز ماه و ستاره
هوش مصنوعی: اگر به ریشه و اصل یک چیز نگاه کنیم، تنها زیبایی‌هایی مثل ماه و ستاره از آن برمی‌خیزد و هیچ چیز دیگری به جز این زیبایی‌ها از آن حاصل نمی‌شود.
ادب کبر آرد از چون تو هنرجوی
سخن فخر آرد از چون تو سخنگوی
هوش مصنوعی: افراد با ادب و با فرهنگ، از وجود تو که هنرجوی سخن هستی، به خود فخر می‌کنند و شایستگی تو در سخن گفتن باعث می‌شود که دیگران به خود ببالند.
مهان کوهند و او چرخ بلندست
میان این و آنها بین که چندست
هوش مصنوعی: مهمانان بزرگ مثل کوه هستند و آسمان هم در وسط آنها قرار دارد. حالا به این موضوع دقت کن که این دو چقدر از هم فاصله دارند.
رسوم مهتران دردست بر جان
رسوم خواجه تریاکست و درمان
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که آداب و سنت‌های بزرگترها و افراد با تجربه، به نوعی بر روح و جان آدمی تأثیرگذار است. همچنین، برخی از این اصول می‌تواند مانند یک تریاک، تسکین‌دهنده و آرامش‌بخش باشد، در حالی که در عین حال ممکن است مشکلاتی نیز به همراه داشته باشد.
نه زو گاه کرم تأخیر یابی
نه زو گاه هنر تقصیر یابی
هوش مصنوعی: نه از او به خاطر خوبی‌هایش تأخیر می‌افتی و نه به خاطر هنر و مهارت‌هایش مورد سرزنش قرار می‌گیری.
چنان گردد به گردش فر دادار
که گردد گرد مرکز خط پرگار
هوش مصنوعی: به گونه‌ای به چرخش می‌آید که مانند دایره‌ای در مرکز خود ثابت می‌ماند.
به گرد ملک تدبیرش حصارست
به باغ فخر پیمانش بهارست
هوش مصنوعی: در اطراف سرزمین او تدبیر و فکر با دقت محاصره شده است و در باغ افتخار او همواره بهاری از زیبایی و شادابی وجود دارد.
از آن کش بخت فرخ هست بیدار
جهان چون خفته پندارست هموار
هوش مصنوعی: اگر شانس خوش با ما باشد، دنیا همواره با بیداری و آگاهی به نظر می‌رسد، در حالی که دیگران در خواب و غفلت به سر می‌برند.
ضمیر و دلْش ماه و آفتابند
چو امر و هیبتش برق و سحابند
هوش مصنوعی: ضمیر و دل انسان مثل ماه و خورشید می‌درخشند، در حالی که قدرت و تاثیر آن مانند رعد و ابر است.
نیاز اندر جهان ماند به شیطان
سخای دست او ماند به قرآن
هوش مصنوعی: در این دنیا نیاز و فقر همیشه وجود دارد و در واقع شیطان به نوعی خوش‌خویی و بخشندگی خود را در قرآن به نمایش گذاشته است.
بکشت آز و نیاز مردمان را
زر جودش دیت شد هر دوان را
هوش مصنوعی: او با بخشش و generosity خود، آز و نیاز مردم را از بین برد و به هر دو دسته، ثروت و نعمت زیادی عطا کرد.
یکی شمشیر دارد دست ایام
کزو دشمنش را گیرد حسد نام
هوش مصنوعی: یکی از مشخصه‌های زندگی این است که زمان همواره در حال تغییر و تحول است و مانند شمشیری عمل می‌کند که دشمنان را به حسادت واری می‌سازد. در واقع، زمان با قدرت خود می‌تواند برتری و موفقیت را برای شخصی به ارمغان آورد و دیگران را نسبت به او حسود کند.
حسودش را ملامت بیش از من
که دولت را بود همواره دشمن
هوش مصنوعی: حسود را بیشتر از من سرزنش کن، زیرا او همیشه دشمن خوشبختی و موفقیت دیگران بوده است.
بخاصه دولتی قاهر بدین سان
که سیصد بنده دارد چون نریمان
هوش مصنوعی: به‌ویژه دولتی قوی و تسلط‌دار که به این شکل، سیصد خدمتگزار مثل نریمان دارد.
نگویم کش مبادا هیچ بدخواه
یکی بادش و لیکن دست کوتاه
هوش مصنوعی: نمی‌گویم کسی را نرنجانید، حتی به فکر بدی برای او نباشید، اما در عین حال، با دست‌های کوتاه خود نمی‌توانم او را آسیب برسانم.
بقا بادا کریم بافرین را
بقای جود و علم و داد و دین را
هوش مصنوعی: حیات و ماندگاری برای آن بخشنده‌ای که همواره در حال نیکوکاری و علم‌آموزی است، و همچنین در مسیر عدالت و دین نیز ثابت قدم است.
بماند داد و دین تا وی بماند
بخواند دولت آن را کاو بخواند
هوش مصنوعی: اگر عدالت و دیانت پابرجا بماند، دولت و کامیابی به کسی می‌رسد که شایستگی و صلاحیت آن را داشته باشد.
نه گیتی را چنو بوده‌ست فرزند
نه دولت را چنو بوده خداوند
هوش مصنوعی: نه، در دنیا دیگری مانند این وجود نداشته و نه، چنین حالت و وضعی در حکمرانی خداوند پیدا شده است.
به باغ ملک رسته چون صنوبر
سه گوهر چون فروزنده سه اختر
هوش مصنوعی: در باغی که به طراوت و زیبایی شبیه درخت صنوبر است، سه گوهر درخشان مانند سه ستاره در آسمان می‌درخشند.
مهی بر صورت ایشان نبشته
بهی بر عادت ایشان سرشته
هوش مصنوعی: چهره آن‌ها را با زیبایی آراسته‌اند و در رفتارشان نیز لطف و نیکی جاری است.
اگر باشند همچون تو عجب نیست
کجا خود بار خرما جز رطب نیست
هوش مصنوعی: اگر کسانی مانند تو وجود داشته باشند، تعجبی ندارد که بار خرما غیر از رطب نیست.
ازیشان مهترین دریای علمست
جهان مردمی و کوه حلمست
هوش مصنوعی: از میان همه، مهم‌ترین منبع دانش در دنیا، انسان‌ها هستند و صبر و بردباری نیز مانند کوهی بزرگ در برابر مشکلات است.
مقر آمد خرد کش هست مهتر
ابو القاسم علی بن المظفر
هوش مصنوعی: خرد و عقل به همراهی مهتری بزرگ و با دانش به وجود آمده است، که او ابوالقاسم علی بن مظفر است.
پدر را از ادیبی قرة العین
گهر را از تمامی مفخر و زین
هوش مصنوعی: پدر به عنوان یک انسان فرهیخته و باسواد، به ارزشمندی و زیبایی یک گوهر در میان جواهرات اشاره دارد. در اینجا، به عظمت و برتری او نسبت به دیگران اشاره می‌شود.
هنوزش بوی شیر اندر دهانست
ندانم دانشی کز وی نهانست
هوش مصنوعی: هنوز بوی شیر در دهانش احساس می‌شود و نمی‌دانم چه دانشی در او پنهان است.
درخت علم را قولش بهارست
سرای جود را فعلش نگارست
هوش مصنوعی: درخت علم با صحبت و گفتار خوب خود مانند بهار است و خانه بخشش و محبت با عمل و رفتار نیکو مانند نقش و نگار زیباست.
بدان با شرم روی او پدیدست
که یزدانش ز پاکی آفریده‌ست
هوش مصنوعی: بدان که زیبایی و عفت چهره او ناشی از پاکی و نیکویی آفریدگارش است.
بدو داده‌ست برهان کفایت
برو باریده باران عنایت
هوش مصنوعی: به او دلیلی داده‌اند که از خودکفایی برخوردار شود و بر او رحمت و لطفی نازل شده است.
جهان در فصل او بسته‌ست اومید
فزونتر زانکه اندر نور خورشید
هوش مصنوعی: جهان در دوران او به طور گسترده‌ای تحت تأثیر قرار گرفته و امیدها بیشتر شده‌اند، زیرا در نور خورشید زندگی تازه‌ای آغاز می‌شود.
چو از خورشید آید روشنایی
ازو آید نظام پادشایی
هوش مصنوعی: وقتی روشنی از خورشید به وجود می‌آید، نظم و سامان پادشاهی نیز از آن سرچشمه می‌گیرد.
چو از قوت به فعل آید کمالش
جلیلان عاجز آیند از جلالش
هوش مصنوعی: وقتی قوت و قدرت به فعلیت می‌رسد، افراد بزرگ و عالمانی که در جلال و شکوه شناخته شده‌اند، از عظمت و جلال آن عاجز و ناتوان می‌شوند.
به سجده تاجداران پیشش آیند
دو رخ بر خاک ایوانش بسایند
هوش مصنوعی: تاجداران با سر فرود آوردن و صورتشان را بر خاک درگاه او می‌گذارند، به نشان ادب و احترام نزد او حاضر می‌شوند.
همیشه تا جهانست این پسر باد
به پیروزی دل افروز پدر باد
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانی که دنیا پابرجا است، این پسر باید باعث شادی و افتخار پدرش باشد.
ازو کهتر همایون خواجه بونصر
جمال روزگار و زینت عصر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتی بزرگ و باعظمت می‌پردازد که جمال و زیبایی در دوران خود را به نمایش می‌گذارد و به عنوان زینت و نماد آن عصر شناخته می‌شود. در واقع، به فردی اشاره دارد که در میان دیگران، مقام و ارزش ویژه‌ای دارد.
فلک تا دید دیدار سلف را
همی گوید غلامم این خلف را
هوش مصنوعی: آسمان وقتی دید که سلف (پدران) را ملاقات کرد، گفت: من خدمتگزار این نسل (فرزندان) هستم.
به اختر ماند آن فرخنده اختر
بزرگ از مخبر و کوچک به منظر
هوش مصنوعی: ستاره‌ای که نورش درخشان و خوش‌یمن است، همچون ستاره‌ای بزرگ به نظر می‌رسد که خبرهای خوشی را به همراه دارد و قابل مشاهده است، حتی اگر کوچک به نظر برسد.
به منظر همچو تیغ ذوالفقارست
کجا هم کوچک و هم نامدارست
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در جایی مانند تیغ ذوالفقار است، جایی که هم کوچک و هم معروف است.
همش با کودکی فرهنگ پیران
همش با کوچکی طبع امیران
هوش مصنوعی: این بیت به تنهایی به مسأله‌ای از تفاوت سنین و تجارب اشاره دارد. در آن به این موضوع پرداخته می‌شود که در سنین کم، انسان‌ها بیشتر تحت تأثیر فرهنگ و آموزه‌های بزرگ‌ترها قرار دارند و در سنین بزرگ‌تر، ویژگی‌های شخصیتی و روحی خود را توسعه می‌دهند. به نوعی، تأثیر گذشتگان بر نسل‌های جوان‌تر و هم‌چنین روند رشد و شکل‌گیری شخصیت فرد بیان می‌شود.
ز بس کاو شکرین گفتار دارد
ز بهروزی نشان بسیار دارد
هوش مصنوعی: به خاطر کلام شیرین و دلنشینی که دارد، نشانه‌های خوشبختی و سعادت در او فراوان دیده می‌شود.
بسا فخرا که او خواهد نمودن
بسا مدحا که او خواهد شنودن
هوش مصنوعی: او بارها به دیگران نشان خواهد داد که چقدر با افتخار است و بارها به ستایش‌هایی که درباره‌اش می‌شود گوش خواهد داد.
فلک هر روز تاج آراید او را
که ماه و مهر افسر شاید او را
هوش مصنوعی: هر روز آسمان برای او تاجی می‌سازد، چون ممکن است او مانند ماه و خورشید، که مصداق زیبایی و نور هستند، دارای تاج و افسری شود.
نبشتش عهد و منشور ولایت
ز پیروزی همی زیبدش رایت
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که او دستور و قوانین مربوط به رهبری و فرمانروایی را به نگارش درآورده است و به دنبال پیروزی، پرچمش شایسته و مناسب است.
همی سازد به تخت و کامگاری
همی جویدْش ساز بختیاری
هوش مصنوعی: او به دنبال دستیابی به خوشبختی و موفقیت است و برای رسیدن به این هدف، تلاش و کوشش می‌کند.
چنین بادا که من گفتم چنین باد
هم او را هم پدر را آفرین باد
هوش مصنوعی: اینطور باشد که من بیان کردم، چنین باشد؛ هم او و هم پدرش را باید ستایش کرد.
وَزو کهتر یکی شیرست دیگر
ابو طاهر محمد بن مظفر
هوش مصنوعی: در جمع دو شخصیت، یکی از آن‌ها جوانی شجاع و دیگری فردی بزرگ و برجسته به نام ابو طاهر محمد بن مظفر است.
چو عیسی همچو طفل روزافزون
چو موسی کید کفر و دشمن دون
هوش مصنوعی: مانند عیسی که روز به روز در رشد و شکوفایی است، و مانند موسی که با دشمنانش به مبارزه برمی‌خیزد و نقشه‌های ناپاکی آنها را خنثی می‌کند.
چو عیسی هم ز گهواره سخنگوی
چو موسی هم به خردی داوری جوی
هوش مصنوعی: نوزاد همچون عیسی قادر به سخن گفتن است و همچنین مانند موسی که در سنین بسیار پایین به قضاوت می‌پردازد.
اگر در چشم خردست او به منظر
به عقل اندر بزرگست و به مخبر
هوش مصنوعی: اگر در نگاه او خردمندانه بنگری، می‌بینی که در نظر عقل، او بزرگ و مهم به شمار می‌آید و در اخبار و اطلاعات نیز همین‌طور است.
به سان آتشست اندک به دیدار
و لیکن قوت و هیبتش بسیار
هوش مصنوعی: دیدار با او شاید کمیاب باشد، اما قدرت و جذبه‌اش بسیار زیاد است.
ز عمر خویش در فصل بهارست
ازیرا همچو اشکوفه به بارست
هوش مصنوعی: زندگی انسان در دوران جوانی و شکوفایی مانند بهار است، چرا که در این زمان، مانند گل‌های شکوفه زده، زیبا و پرنشاط به نظر می‌رسد.
چو زین اشکوفه آید میوهٔ جاه
رهی گردد مرو را مهر با ماه
هوش مصنوعی: وقتی که از این درخت شکوفه بزند، میوهٔ مقام و اعتبار به دست می‌آید و در این صورت، مرو را با عشق و محبت به ماه تشبیه می‌کنند.
اگر هم باز باشد بچهٔ باز
پسر همچون پدر باشد سر افراز
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است پرنده‌ای آزاد باشد، اما فرزندش هم مانند پدرش به افتخار و شجاعت دست پیدا خواهد کرد.
دو چشم بد ز هر سه باد بسته
درخت عمرشان جاوید رسته
هوش مصنوعی: دو چشم بد، به تمامی سختی‌ها و مشکلات زندگی اشاره دارد که درخت عمر را تحت تأثیر قرار می‌دهد، ولی با این حال عمرشان به خوبی و جاودانه ادامه می‌یابد.
پسر خرم به اورنگ پدر باد
پدر نازان به فرهنگ پسر باد
هوش مصنوعی: پسر شاداب به چهره پدر شبیه است و پدر هم به نازش شان و شخصیت پسرش را می‌ستاید.
ایا بر ماه برده منظرِ نام
بیاورده ز گردون اخترِ کام
هوش مصنوعی: آیا به زیبایی و نیکی چهره‌ای که از آسمان به او منتسب است، اشاره نکرده‌ای؟
به صدر اندر به پیروزی نشسته
به هیبت صدر بد خواهان شکسته
هوش مصنوعی: در بالاترین مقام، کسی نشسته که پیروزی را در آغوش دارد و با قدرتش، دشمنانش را شکست داده است.
نثارت آوریدم مهرگانی
روان چون آب چشمه‌یْ زندگانی
هوش مصنوعی: من مهر و محبت را به تو هدیه می‌دهم، همچون آب زلال و زنده‌کننده‌ی چشمه‌ای.
بدین جشنت نیاورد ایچ کهتر
نثاری از نثار بنده مهتر
هوش مصنوعی: در این جشن تو، هیچ شخص کوچکی چیزی از هدیه‌های من به بزرگ‌ترها نیاورده است.
به فرمانت بگفتم داستانی
ز خوبی چون شکفته بوستانی
هوش مصنوعی: به دلیل خواسته‌ات، برایت از خوبی‌ها صحبت کردم، مانند داستانی که درختان یک بوستان شکوفا شده‌اند.
درو چون میوه از حکمت مثلها
چو ریحان بهاری خوش غزلها
هوش مصنوعی: به مانند میوه‌ای که از درخت حکمت می‌رسد، مثال‌های زیبا و دل‌انگیز بهارانه‌اند، همانند گل‌های خوشبو که شعرهای دلنشین را شکل می‌دهند.
توی بهتر بزرگان زمانه
به نامت مهر کردم این فسانه
هوش مصنوعی: من در میان بزرگ‌ترین شخصیت‌های زمانه، به خاطر نام تو، داستانی را با محبت و عشق پر کردم.
سر نامه به نام تو گشادم
به پایان مهر نامت برنهادم
هوش مصنوعی: در ابتدای نامه‌ام نام تو را نوشتم و در انتها، با عشق نامت را قرار دادم.
نگر کاین داستان چه نیکبختست
بهار نامت او را تاج و تختست
هوش مصنوعی: ببین که این ماجرا چقدر خوش‌یمن و شاداب است؛ بهار نام تو را همچون تاج و تختی زیبا به خود اختصاص داده است.
از آن کش نام تو بر هر کرانیست
تو پنداری که این دفتر جهانیست
هوش مصنوعی: اینکه نام تو در هر جا و در هر مکانی شنیده می‌شود، باعث می‌شود فکر کنی که این دفتر به جهانی بزرگ ارتباط دارد.
مرو را شرق و غرب آغاز و انجام
چو خورشید اندرو گردنده این نام
هوش مصنوعی: مرو، نه آغاز و نه انجامی دارد؛ مانند خورشید که در این فضا در حال حرکت است و نامش جاودانه است.
تو خود دانی کزین سان گفته شعری
بماند تا بماند نظم شعری
هوش مصنوعی: تو خود می‌دانی که اگر شعری به این شکل بماند، نظم آن نیز باقی خواهد ماند.
به فر نام تو گفتار چاکر
رود بر هر زبانی تا به محشر
هوش مصنوعی: نام تو باعث شده است تا خادم تو در هر زبانی سخن بگوید و این سخن تا روز قیامت ادامه داشته باشد.
بماند جاودان او را جوانی
که خورد از جودت آب زندگانی
هوش مصنوعی: جوانی که از بخشش و generosity تو بهره‌مند شده باشد، همیشه در یاد و خاطرها باقی خواهد ماند.
هر آنگاهی که تو باشی سخن جوی
چو من باید به پیش تو سخنگوی
هوش مصنوعی: هر زمان که تو حضور داشته باشی، من هم باید به عنوان کسی که به دنبال کلمات و سخنان هستم، در مقابل تو حرف بزنم.
اگر یابی ز هر کس نظمِ گفتار
ز من یابی تو نظمِ دُرّ شهوار
هوش مصنوعی: اگر از هر کسی صحبت و نظم کلامش را دریابی، از من هم می‌توانی زیبایی و عطر کلام را بشنوی.
چو بر اسپ سخن آیم به جولان
مرا باشد مجرّه جای و کیوان
هوش مصنوعی: وقتی که بر اسب سوار می‌شوم و به راندن می‌پردازم، احساس می‌کنم که در مکانی آزاد و وسیع و در آسمان ستاره‌ها قرار دارم.
بیان من بود روشن چو شعری
به نکته چون ز گوهر تاج کسری
هوش مصنوعی: بیان من واضح و روشن است، مثل شعری که با نکتۀ خاصی نوشته شده باشد، همچون جواهر تاج کسری.
چو دریایست طبع من ز گفتار
شود از علم، دَر وی رود بسیار
هوش مصنوعی: طرز فکر و طبیعت من مانند دریا است؛ از دانش و علم، گفتار و سخنان زیادی از آن به بیرون می‌ریزد.
بسی دانش بباید تا سخن‌گوی
تواند زد به میدانِ سخن گوی
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانی در عرصه سخن‌وری به خوبی صحبت کنی، نیاز به دانش فراوانی داری.
بخاصه چون بود میدان چونین
به نام تو به یاد ویس و رامین
هوش مصنوعی: به ویژه وقتی که میدانی چنین به نام توست و یادآور داستان ویس و رامین است.
اگرچه رنج برده‌ستم فراوان
نکردم شکر بر یکروزه احسان
هوش مصنوعی: با اینکه درد و رنج زیادی کشیدم، اما برای یک روز لطف و مهربانی کسی قدردانی نکردم.
خداوندا شب رنجم سر آمد
کنون صبح رضای تو برآمد
هوش مصنوعی: خدایا، شب پر از رنج و سختی‌ام به پایان رسید و اکنون صبحی که نشان‌دهنده رضایت توست، فرا رسیده است.
بریدم راه بد روزی بریدم
به منزلگاه پیروزی رسیدم
هوش مصنوعی: از مسیر نادرست و سختی‌ها گذشتم و اکنون به جایگاهی موفق و پیروز رسیده‌ام.
کریما تا ترا دیدم چنانم
که کاری جز طرب کردن ندانم
هوش مصنوعی: ای کریم، وقتی تو را دیدم، احساس می‌کنم که جز شادی و خوشحالی کار دیگری نمی‌توانم انجام دهم.
ز جود تو همیشه شاد و مستم
تو گویی کیمیا آمد به دستم
هوش مصنوعی: زیرا بخشش و کرامت تو همیشه باعث شادمانی و شگفتی من شده، گویی که در دستانم چیزی ارزشمند و افسون‌گر چون کیمیا وجود دارد.
به فرخنده لقایت چون ننازم
که با او از همه کس بی نیازم
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم به خوشبختی دیدار تو افتخار نکنم، که با وجود تو از هر کسی مستقل و بی‌نیاز هستم.
تو خورشیدی و چون با تو نشینم
چراغ و شمع شاید گر نبینم
هوش مصنوعی: تو مانند خورشیدی و وقتی که با تو هستم، چنان می‌شود که دیگر نیازی به چراغ و شمع ندارم، حتی اگر آن‌ها را نبینم.
تو دریایی و من مرد گهر جوی
ز تو جویم گهر نز چشمه و جوی
هوش مصنوعی: تو مانند دریا هستی و من انسانی هستم که به دنبال گوهرها از تو می‌گردم؛ من این گوهرها را از تو می‌طلبم و نه از چشمه یا جوی.
ز شکرت شد دهان من شکرخوار
ز مدحت شد زبان من گهربار
هوش مصنوعی: از لطافت تو دهانم شیرین شده و به خاطر ستایشت، زبانم مانند مروارید پر از ارزشی شده است.
چنان چون من ز تو شادم همه سال
ز شادی باد عمرت را همه حال
هوش مصنوعی: من به اندازه‌ی شادی‌ای که از تو می‌برم، از زندگی‌ام خوشحالم و همیشه آرزو می‌کنم که عمرت پر از خوشحالی باشد.
همایون باد بر تو روزگارت
همیشه کام راندن باد کارت
هوش مصنوعی: باد خوش و خرم همیشه همراه تو باشد و روزگارت پر از موفقیت و خوشی.
تو خسرو گشته کام دلْت شیرین
عدوی تو نشان تیر و ژوبین
هوش مصنوعی: تو اکنون همچون خسرو شده‌ای و زندگی‌ات به کام است، اما دشمن تو همچنان نشانه تیر و نیزه است.
الا تا در جهان باشد زمانه
زمانه عمر بادت جاودانه
هوش مصنوعی: ای کاش در این دنیا زمانی تا عمر تو جاودانه باشد.
الا تا بر فلک باشد سعادت
سعادتهات بادا بر زیادت
هوش مصنوعی: ای کاش سعادت همیشه بر آسمان باقی بماند و بر خوشبختی‌هایت افزوده شود.
همیشه کام و فرمانت روان باد
همیشه دولت و بختت جوان باد
هوش مصنوعی: همواره کام و خواسته‌ات برآورده باشد و همیشه خوشبختی و موفقیت به همراهت باشد.
شب تو روز باد و روز نوروز
سرت پیروز رنگ و بخت پیروز
هوش مصنوعی: شب تو مانند روز است و روز، مانند جشن نوروز، برایت موفقیت و خوشبختی به ارمغان بیاورد.
طناب عمر تو تا حشر بسته
ندیم خرمی با تو نشسته
هوش مصنوعی: عمر تو به پایان نمی‌رسد و برای همیشه ادامه دارد. بنابراین، از خوشی و شادی‌ای که با تو هست، لذت ببر.
دل و دست و در و رویت گشاده
سریر و مسند و خوانت نهاده
هوش مصنوعی: دل و دست و در و رویت باز است، پادشاهی و جایگاه و سفره‌ات آماده است.
گهی کلکت به دست و گاه خنجر
گهی زلف بتان و گاه ساغر
هوش مصنوعی: گاهی موهایت را در دست می‌گیری و گاهی با شمشیر دست و پنجه نرم می‌کنی، گاهی به زلف‌های معشوقه‌ها می‌نگری و گاهی مشغول نوشیدن می‌شوی.
چنین بادا که گفتم رسم و آیین
ز من بنده دعا وز بخت، آمین!
هوش مصنوعی: به این صورت است که من به سرنوشتم دعا می‌کنم و آرزو دارم که آنچه را که گفته‌ام، به حقیقت بپیوندد.

حاشیه ها

1391/04/08 12:07
لاکشری

بیت آخِر چرا ناقص است؟

1392/05/30 03:07
امین کیخا

داستان سراسر پوزش پذیری و اسان گذری را ارج می نهد . هر کس به اندازه راما و ویسه کامبارگی کرده بود بایست بد فرجام تر می بود ولی خداوند بد امرز این داستان همه چیز را امرزیدنی می داند. با درود

1402/05/31 01:07
امید مفرح

فقط می‌تونم بگم دقیقا ۱۰ سال از این دیدگاه گذشته و تمام...

1392/05/30 13:07
سمن بوی

من خرسندم که بالاخره اثری خواندم که سراینده ان دچار پاکیزه نویسی نشده و آزرم و حفاظ نویسنده مایه ازارم نشد ونیز خوشحالم که اثری خواندم که با یک جامعه رها روبرویم کرد جامعه ای که در آن زن هم به اندازه مرد از غریزه اش پیروی کرد و لازم نبود خیلی خویشتندار باشد چون زن است ومن واژه کامبارگی را اصلا روا نمیبینم آن هم برای ویسه !ویس سر تا سر این مجموعه پیوسته وفادار بود به رامین رامینی که جفا کرد .ازدواج هر چند مصلحتی و برای فرار از بدنامی ،دروغ _خواب سروش سبز پوش دیدن!!و هاله نور احتمالا_،ظاهر سازی -در لباس زنان درآمدن -و از همه مهمتر خیانت آن هم به هم خون و برادر خود .ولی باز به نظر بنده اینهاهم دلیل خوبی نیست که بگوییم رامین کامباره بوده که اگر بود خود سراینده میگفت و سراسر داستان از خوشی و زیبایی و گشی و وشی ناز و خوشبویی این دو نمی سرود به نظر بنده دایه و شهرو و حتی ویرو میتوانند کامباره باشند ولی ویس و رامین به هیچ وجه من از بی عفتی و خیانت در هیچ صورتی دفاع نمیکنم ولی نمیشود گفت چون در این مورد خاص یکی کج رفته کام باره ست و باید واکاوی شود و بررسی .به نظر شما کسی که به وجود می آید که در آینده همسر شاه باشد یا اینکه مادرش به ازدواج برادر وادارش کند ولو با این تفکر که از یک به شمارگی برسند و مشیت الهی سر میرسد و پیوند صورت نمیگیرد و...در ادامه دزدیده میشود فقط به خاطر یک قول و عهد و با کسی که پدرش را کشته و بعد باز افسون و باز مشیت الهی و بالا آمدن اب و...به نظر شما اگراز ویسه کاری جز این سر میزد طبیعی بود؟به نظر من باید چشم هامان را بشوییم باید زیبا تر و بهتر ببینیم و فکر میکنم تفاوت ما با خداوند بصیر در مورد دیدن همین باشد که او خوب میبیند و خوبیها را ..

1392/05/30 14:07
امین کیخا

ورنکامگی ویس از نامش اشکار است ویس یعنی گرگ ، رامین و راما هم که از رامیدن و رامش کردن است .این دو روزمره هستند نه دانایی شگفت اوری دارند نه پاکی نازانگیزی . به هزار راه موبد که خودش هم مانند دیگر کسان در داستان روزمره و معمولی ست می کوشد ایشان را خوی از سر باز کند و نمی تواند . تنها می بخشد و می بخشد .ریمنی دایه هراش آور است .به هر لجنی که گمان کنی اغشته است .شهرو هم لغزشگراست . تنها زرد خردمند و اهسته مردیست دوربین که نه پرخاش می کند نه تند خویی و نه سوی خرد را هیچ کجا وا می نهد . بهگو هم خردمندیست که در بند رامیدن و کامراندن نیست . اسعد نمی خواسته است مردان پاکتری بیافریند وگر نه با این روان نهادی می توانست ، او چهارچوب داستانرا شنیده و البته نگار اندر نگارش کرده است . وارون فردوسی خرد اسه و محور داستان نیست ، و البته در کنش زندگی بسیار چنین می شود و چاره ای نیست .

1399/04/25 04:06
نازیلا

متن را از ابتدا تاانتها خواندم، منتها خوش بختانه متن کتاب را داشتم وگرنه به هیچ عنوان نمیتوانستم این متن را بفهمم، متاًسفانه پر است از غلطهای تایپی و ابیات نصفه ونیمه. اگر نیازی باشد حاضر ام که این متن را بازبینی و تصحیح کنم.
با سپاس
نازیلا

1399/11/30 15:01
Sina Jalali

براستی که عجب قلمی !
شاید اگر داستان به نظم اسعد نبود از همچین جذبه ای برخوردار نمی شد . بسیار لذت بردم

1402/04/01 14:07
جهن یزداد

بیت پایانی گمانم اینگون باشد
عدوی تو نشان تیر تو ژوببن

1402/04/11 08:07
همیرضا

همچنان که در سوابق ویرایش مشخص است (ویرایش => سوابق ویرایش)، از این بیت به بعد پیشنهاد ویرایشی یکی از کاربران گرامی گنجور است.

با توجه به این تصویر نسخهٔ کاغذی این متن هنوز در گنجور در دسترس قرار نگرفته است، از دوستان خواهشمندیم در ذکر ابیات جا افتاده مشخصات نسخهٔ چاپی را هم ذکر کنند.

1402/05/15 03:08
مسعود قانعی

باعث افتخار من هست که همشهری فخرالدین اسعد گرگانی هستم. مسعود قانعی از گرگان.

1402/10/22 12:12
احمد خرم‌آبادی‌زاد

در بررسی بیت به بیت داستان ویس و رامین، هرجا که بایست، زیرنویس‌های نسخه گاخاریا را نیز نگاه کردم. در این بخش، درباره ابوالفتح مظفربن محمد می‌خوانیم که سه پسر داشته است. گاخاریا در بیت شماره 67 برای واژه «مهترین» (بزرگترین پسر ابوالفتح) واژه «بهترین» را پیشنهاد می‌کند. اما با توجه به اینکه در بیت شماره 79 و 90، کاربرد هوشمندانه واژۀ «ازو کِهتر» را برای پسر دوم و واژۀ «وَزو کِهتر» را برای کوچکترین پسر ابوالفتح می‌بینیم، شکی به جا نمی‌ماند که در بیت شماره 67 همان واژه «مهترین» مورد نظر شاعر بوده است.

در اینجا باید به دو نکته اشاره کرد:

-کار سنگین گاخاریا و تودوآ کاملا علمی و بنابر اصول امانتداری بوده است؛ چرا که هرگونه دستکاری در سندها، ممکن است هرگز جبران نشود.

-در بررسی یک بیت، از نگاه موضعی باید پرهیز کرد. نگاه موضعی، همواره برداشتی خام را پدید می‌آورد که از یکسو می‌تواند تلنگری برای پیگیری باشد و از سوی دیگر، شیبی تُند برای افتادن به دامِ ذهن فریبکار!

 

به امید آنکه نسخه یا نسخه‌هایی کهن‌تر از نسخه‌های مورد بررسی گاخاریا به دست آید تا تکلیف بیت‌های مشکوک نیز روشن شود.