برگردان به زبان ساده
حریر و مشک و عنبر خواست و خامه
ز درد دل به رامین کرد نامه
هوش مصنوعی: او از حریر و مشک و عنبر خواسته و با دل پر دردش نامهای به رامین نوشته است.
سخن در نامه از زاری چنان بود
که خون از حرفهای او چکان بود
هوش مصنوعی: در نامه به قدری غم و اندوه بیان شده بود که گویی از کلمات او خون میریخت.
الا ای مهربان مهر پرور
چنین کن نامه نزد یار دلبر
هوش مصنوعی: ای مهربان و دوستداشتنی، لطفاً نامهای برای محبوبم بفرست.
کجا این نامه گر خوانی تو بر سنگ
ز سنگ آید به گوشَت نالهٔ چنگ
هوش مصنوعی: هر جا که این نامه را بخوانی، صدای چنگ از دل سنگ بیرون میآید و به گوشت میرسد.
ز یار مهربان و عاشق زار
به یار سنگدل وز مهر بیزار
هوش مصنوعی: از دوست مهربان و عاشق غمگین تا دوست بیاحساس و دور از محبت.
ز بی دل بندهٔ بی خواب و بی خور
سپرده دل به شاهی چون مه و خور
هوش مصنوعی: من، بندهای بدون خواب و چاره، دل خود را به پادشاهی سپردهام که همچون ماه و خورشید درخشان است.
ز نالان عاشق بیمار و مهجور
به کام دشمنان وز کام دل دور
هوش مصنوعی: از گریههای عاشق بیمار و دور از معشوق، خوشحالی دشمنان و دوری از آرامش دل او را نشان میدهد.
ز پیچان چاکری سوزان بر آتش
جهانش تیره گشته بخت سر کش
هوش مصنوعی: از نَمی که به خاطر عشق به کسی به وجود آمده، دنیا به آتش کشیده شده و بخت و اقبال او در این میان تیره و تار شده است.
ز گریان خادمی بدبخت مسکین
روان از دیدگانش سیل خونین
هوش مصنوعی: اشکهای خادمی فقیر و سختیکشیده مانند سیلابی خونین از چشمانش جاری است.
ز پی خسته دلی خسته روانی
عقیقین دیدهای زرین رخانی
هوش مصنوعی: به دنبال یک دل شکسته و روحی خسته، دو گوهر درخشان در چشمانت و چهرهای طلایی در پیش روی من است.
نژندی مستمندی دردمندی
شده بر تنش هر مویی چو بندی
هوش مصنوعی: یک انسان مست و دردمند وجود دارد که بر روی بدنش هر مویی به مانند بندی شده است.
نزاری بی قراری دلفگاری
ز هر چشمی رونده رودباری
هوش مصنوعی: دلنگرانی و بیتابی در چشمان هر کسی مشاهده میشود و این احساسات همچون جویباری در حال حرکتند.
نوشتم نامه در حال چنین سخت
که چون من نیست اکنون ایچ بد بخت
هوش مصنوعی: من در حالتی بسیار دشوار نامهای نوشتم که حالا هیچ کس مانند من نیست، ای چقدر بدبخت!
تنم پیچان و چشمم زار و گریان
دلم بر آتش تیمار بریان
هوش مصنوعی: بدن من در حال نوسان است و چشمانم پر از اشک و غم، دل من در آتش دلتنگی میسوزد.
تنم چون شمع سوزان اشک ریزان
چو ابر تیره از دل دود خیزان
هوش مصنوعی: بدن من همچون شمعی میسوزد و اشکهایم مانند ابرهایی تیره از دل و وجودم به بیرون میریزند.
بلا را مونس و غم را رفیقم
به دریای جدایی در، غریقم
هوش مصنوعی: مشکلات و سختیها همراه من هستند و درد و اندوه همواره در کنارم. در دریایی از جدایی به سر میبرم و احساس تنهایی میکنم.
چه مسکینم که گریم زار چندین
یکی دستم به دل دیگر به بالین
هوش مصنوعی: من به شدت غمگین و ناراحتم، زیرا در یک دستم دلbroken دارم و در دست دیگرم سر و سامان زندگی و راحتی را میطلبم.
عقیق دو لبم پیروز گشته
جهان بر حال من دل سوز گشته
هوش مصنوعی: لبانم چون عقیق به زیبایی میدرخشند و حال من به خاطر این زیبایی دچار تغییر و احساس عمیق شده است.
یکی چشم و هزار ابر گهی بار
یکی جان و هزاران گونه تیمار
هوش مصنوعی: یک نفر چشمی دارد که مانند هزار ابر احساسات و نگرانیها را در دلش پنهان کرده است. او در عین حال تنها یک جان دارد اما با هزاران روش و حال متفاوت دچار رنج و درماندگی است.
فراق آمد همه راز نهانم
به خونابه نویسد بر، رخانم
هوش مصنوعی: فراق باعث شد تا همهی رازهای پنهان من خود به خود به روی صورت من با اشک و خون نوشته شوند.
ز جان من یکی آتش برافروخت
که صبر و رامشم در دل همی سوخت
هوش مصنوعی: از دل من آتش دلسوزی شعلهور گشت که صبر و آرامشم را درونم میسوزاند.
چو دریا کرد چشمم را ز بس آب
کنون در آب چشمم غرقه شد خواب
هوش مصنوعی: چشمم مانند دریا پر از آب شده و به همین دلیل در خواب عمیق فرو رفتهام.
جو جای خواب را پر آب یابم
به آب اندر چگونه خواب یابم
هوش مصنوعی: اگر جو (محل خواب) را پُر از آب ببینم، چگونه میتوانم در آب خوابیده و استراحت کنم؟
بدان دستی که این نامه نبشتم
بساط خرمی را درنوشتم
هوش مصنوعی: بدان که دستی که این نامه را نوشته، شادی و خوشی را به وجود آورده است.
تنم بگداخت از بس رنج دیدن
دلم بگریخت از بس غم کشیدن
هوش مصنوعی: بدن من از شدت رنج بسیار در حال ذوب شدن است و دل من از شدت غم و درد فراوان به دور میرود.
ز گیتی چون توانم کام جستن
که جانم را نه دل ماندهست نه تن
هوش مصنوعی: از دنیا چگونه میتوانم لذت ببرم، وقتی که نه روحی برای من مانده و نه بدنی؟
چرا بردی ز من آن روی چون خور
که چون جان و روانم بود در خور
هوش مصنوعی: چرا آن چهره زیبا را از من گرفتی که مثل جان و زندگیام برای من مهم بود؟
همی تا دور ماندهستم ز رویت
ز باریکی نمانم جز به مویت
هوش مصنوعی: من دور از چهرهات ماندهام و در این فاصله، چیزی از تو در دل ندارم جز موهایت.
به روز انده گسارم آفتابست
که چون رخسار تو با نور و تابست
هوش مصنوعی: در روزهایی که غمگین و ناراحت هستم، خورشید وجود تو مثل نوری تابان است که به من انرژی و امید میدهد.
به شب انده گسارم اخترانند
که چون بینم به دندان تو مانند
هوش مصنوعی: در شب غمانگیز، ستارهها را با دقت مینگرم و وقتی آنها را میبینم، شبیه دندانهای تو به نظر میرسند.
خطا گفتم نه آن اندوه دارم
که باشد هیچ کس انده گسارم
هوش مصنوعی: من به اشتباه گفتهام که اندوهی دارم، اما در حقیقت، اندوهی نیست که کسی بتواند آن را از من بزداید.
اگر رنج مرا کوه آزماید
به جای آب ازو جز خون نیاید
هوش مصنوعی: اگر درد و رنج من را مانند کوهی بسنجید، به جای آب از آن فقط خون جاری میشود.
نصیحت میکنندم دوستانم
ملامت میکنندم دشمنانم
هوش مصنوعی: دوستانم به من نصیحت میکنند و دشمنانم به خاطر کارهایم سرزنش میکنند.
ز بس کردن نصیحت یا ملامت
مرا کردند در گیتی علامت
هوش مصنوعی: چون زیاد مرا نصیحت و سرزنش کردند، به نشانهای در دنیا تبدیل شدم.
نه مهرست این که انده بار میغست
نه هجرست این که زهر آلوده تیغست
هوش مصنوعی: نه این عشق، که همراه با غم و اندوه است، نه این جدایی که با زهر و سم آغشته شده است.
چرا مردم دل اندر مهر بندد
چرا این بد به جان خود پسندد
هوش مصنوعی: چرا مردم خود را به محبت و عشق وابسته میکنند و چرا این رفتار نادرست را به جان خود میپسندند؟
اگر چون من بود هر مهربانی
مباد از مهر در گیتی نشانی
هوش مصنوعی: اگر هر مهربانی مانند من باشد، پس در این دنیا از مهر و محبت هیچ نشانی نخواهد بود.
بسا روزا که خندیدم بریشان
کنون گشتم ز خندیدن پشیمان
هوش مصنوعی: خیلی روزها بود که به خاطر آنها خندیدم، اما حالا از خندیدن به آنها پشیمان شدم.
بخندیدم بریشان همچو دشمن
کنون ایشان همی گریند بر من
هوش مصنوعی: من به آنها خندیدم، ولی حالا همانها بر من اشک میریزند.
مرا دیدی ز پیش مهربانی
فروزانتر ز مهر آسمانی
هوش مصنوعی: تو مرا دیدی و متوجه شدی که محبت و مهربانی من از عشق آسمانی فراتر رفته است.
کنون بالای سروینم کمان شد
گل رخسارگانم زعفران شد
هوش مصنوعی: اکنون موهایم به مانند کمانی افراشته شده و چهرهام همچون زعفران خوب و زیبا است.
اگر دو تا شود شاخ گرانبار
تنم دو تا شدهست از بار تیمار
هوش مصنوعی: اگر دو شاخ سنگین بر تنم باشد، به این معناست که من از بار مشکلات و دردها دچار فشار شدهام.
به پیکر چون کمان گشتم خمیده
چو زه بر تن کشیده خون دیده
هوش مصنوعی: به مانند کمان، بدنم خمیده است و همچون زه، خون از چشمانم بر تنم جاری شده است.
مرا ایدر بدین زاری بماندی
برفتی رخش فُرقت را براندی
هوش مصنوعی: با این حال که در این درد و اندوه ماندم، تو رفتی و غم جدایی را از دل من دور کردی.
غباری کز سم اسپت بجستهست
چو پیکان در دو چشم من نشستهست
هوش مصنوعی: غبار ناشی از سم اسب تو مانند پیکانی در دو چشمانم نشسته است.
خیال روی تو در دیدگانم
همی گرید ز راه دیده جانم
هوش مصنوعی: تصویر چهره تو در چشمانم همواره اشک میریزد و به همین دلیل جانم در حال رنج کشیدن است.
مرا گویند بیهوده چه نالی
که از بسیار نالیدن چو نالی
هوش مصنوعی: میگویند چرا بیدلیل شکایت میکنی، در حالی که از آن همه شکایت کردن، باز هم میگویی و ناله میکنی؟
به روز رفته ماند یار رفته
چرا داری به دل تیمار رفته
هوش مصنوعی: روزهایی که گذشت، یاد و حضور یار گم شده را در دل نگه داشتهای، اما چرا به خاطر این غم به خودت زحمت میدهی؟
نه چونین است کاندیشید بدگوی
مِیَم برریخت لیکن نامدش بوی
هوش مصنوعی: اینطور نیست که آنچه را درباره من گفتهاند، درست باشد. من شراب نمیریزم، اما بوی من از آنجا میآید.
شبست اکنون و خورشیدم برفتهست
جهان همواره تاریکی گرفتهست
هوش مصنوعی: الان شب است و خورشید رفته، دنیا همیشه در تاریکی فرو رفته است.
روا باشد که بنشینم به اومید
که باز آید به گاه بام خورشید
هوش مصنوعی: جایز است که امیدوارانه بنشینم و منتظر بمانم تا دوباره در زمان طلوع آفتاب بیایی.
بهار رفته بازآید به نوروز
نگارم نیز بازآید یکی روز
هوش مصنوعی: بهار دوباره برمیگردد و در نوروز، محبوب من نیز به سراغم خواهد آمد، در یکی از روزها.
نگارا سر و قدا ماهرویا
سوارا شیر گیرا نامجویا
هوش مصنوعی: ای نازنین، تو با زیبایی و سر و قدی که داری همچون ماهی درخشان و سوارانی نیرومند و دلنواز مینمایی.
من اندر مهر آنم کم تو دانی
که دارم جان فدای مهربانی
هوش مصنوعی: من به عشق و محبت تو وابستهام و تو از عمق این عشق خبر نداری؛ جانم را فدای مهربانیات میکنم.
یکی تا موی تو بر من چنانست
که صد باره گرامیتر ز جانست
هوش مصنوعی: وجود موی تو برای من چنان ارزشمند است که بارها بیشتر از جانم برایم عزیز است.
ترا خواهم نخواهم پاک جان را
ترا جویم نجویم این جهان را
هوش مصنوعی: من تو را میخواهم و نمیخواهم، روح پاکم را به دنبال تو جستوجو میکنم و در عین حال، از این دنیا فاصله میگیرم.
مرا در مهر بسیار آزمودی
به مهر اندر ز من خشنود بودی
هوش مصنوعی: من را بارها با محبت امتحان کردی و همیشه از محبت من راضی و خوشنود بودی.
کنون اندر وفای تو همانم
گوا دارم ز خونین دیدگانم
هوش مصنوعی: اکنون در وفای تو ثابتقدم هستم و با چشمان خونیام این را به تو نشان میدهم.
اگر تو بر وفایم نه یقینی
بیا تا این گواهان را ببینی
هوش مصنوعی: اگر به صداقت من شک داری، بیاید و شاهدان این وفاداری را ببینی.
بیا تا روی من بینی چو دینار
بر آن دینار باران دُرّ شهوار
هوش مصنوعی: بیا تا زیبایی من را ببینی، مانند آنکه بر روی سکههای طلا، بارانی از جواهرات درخشان و دلنشین ریخته شده باشد.
بیا تا چشم من بینی چو جیحون
جهان از هر دو جیحونم پر از خون
هوش مصنوعی: بیایید تا چشمان من را ببینی، زیرا دنیا از هر دو جیحون (چشمان من و جیحون) پر از خون است.
بیا تا قد من بینی خمیده
نشاط از من من از مردم رمیده
هوش مصنوعی: بیا تا تو قد من را ببینی که چگونه خمیده و غمگین هستم، من از مردم دور و جدا شدهام و سرشار از شادی نیستم.
بیا تا حال من بینی چنان زار
که هستم راست چون دهساله بیمار
هوش مصنوعی: بیایید تا حال مرا ببینی که چقدر غمگین و بیمار شدهام؛ مانند کسی که ده سال است از بیماری رنج میبرد.
بیا تا بخت من بینی چنان شور
که گویی هر زمان چشمم شود کور
هوش مصنوعی: بیا و ببین که چقدر بخت من هیجانزده و پر از شور است، طوری که انگار هر لحظه چشمم بسته میشود و نمیتوانم واقعیت را ببینم.
بیا تا مهر من بینی بر افزون
شده چون حسنت از اندازه بیرون
هوش مصنوعی: بیا تا ببینی محبت و عشق من به تو چقدر بیشتر شده، مثل زیباییت که از حد و اندازه فراتر رفته است.
اگر نه زود نزد من شتابی
چو بازآیی مرا زنده نیابی
هوش مصنوعی: اگر به سرعت به نزد من نیایی، وقتی برگردی مرا زنده پیدا نخواهی کرد.
اگر خواهی که رویم بازبینی
نه آسایی نه خسپی نه نشینی
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که چهرهام را ببینی، باید هیچگونه موانع و سختیهایی نداشته باشی و با خیال راحت و بدون نگرانی در کنارم باشی.
چو این نامه بخوانی بازگردی
سه روزه ره به روزی درنوردی
هوش مصنوعی: وقتی این نامه را بخوانی، در عرض سه روز به مقصد خواهی رسید و به روزی و نعمتهایش خواهی رسید.
همی تا تو رسی فریاد جانم
به راهت بر، نشسته دیدبانم
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو به من برسی، جانم در انتظار تو فریاد میزند، و من به عنوان نگهبان، در این راه نشستهام.
اگر جانم نگیرد رنج و دردم
ز درد عاشقی دیوانه گردم
هوش مصنوعی: اگر جانم از رنج و درد عاشقی رنجور نشود، پس من به خاطر عشق دیوانه میشوم.
ز دادار این همی خواهم شب و روز
که رویت بازبینم ای دل افروز
هوش مصنوعی: از خداوند میخواهم که شب و روز بتوانم دوباره چهرهات را ببینم، ای روشنی قلبم.
درود از من فزون از قطر باران
بر آن ماه من و شاه سواران
هوش مصنوعی: سلام من از هر قطره باران بیشتر است به آن ماه من و شاه سواران.
درود از من فزون از آب دریا
بر آن خورشید چهر سرو بالا
هوش مصنوعی: سلام و درود من از عمق دریا بیشتر است بر آن خورشید که چهرهاش مانند سرو بلندی میدرخشد.
خدایا جان من بگذار چندان
که بینم روی او آنگاه بستان
هوش مصنوعی: خدایا، اجازه بده که جانم را قربانی کنم تا زمانی که چهره او را ببینم، آنگاه آن را بگیر.
که با این داغ گر جانم برآید
ز دود جان من گیتی سر آید
هوش مصنوعی: اگر جانم با این درد و غم برآید، از میان این دود و غم، زندگی و جهان تمام میشود.
چو ویس دلبر از نامه بپرداخت
نوندی تیزتگ را سوی او تاخت
هوش مصنوعی: وقتی دلبر ویس پاسخ نامه را داد، نوندی تیزتگ را به سوی او فرستاد.
ز نزدیکان او مردی دلاور
بشد بر کوههٔ کوهی تگاور
هوش مصنوعی: مردی شجاع از نزدیکان او سر برآورد که بر روی کوهی بزرگ ایستاده بود.
که چون کرگس به کوهان برگذشتی
بیابان را چو نامه درنوشتی
هوش مصنوعی: وقتی که مانند کرگس بر فراز کوهها پرواز کردی، بیابان را مانند نامهای که نوشته شده است، مشاهده خواهی کرد.
نه شب خفت و نه روز آسود در راه
به رامین برد چونین نامهٔ ماه
هوش مصنوعی: نه شب خوابید و نه روز آرامش داشت، در مسیر به رامین با چنین نامهای که از ماه به او میرسد، حرکت کرد.
چو رامین نامهٔ سرو روان دید
تو گفتی صورت بخت جوان دید
هوش مصنوعی: زمانی که رامین نامهٔ سروی زیبا و با احساس را دید، گویی جوانی خوشبخت و خوشچهره را مشاهده کرد.
ببوسیدش به دو یاقوت و شکر
نهادش بر خمارین چشم و برسر
هوش مصنوعی: او را با دو یاقوت بوسید و شکر را بر روی چشمان خماریاش و بر سرش قرار داد.
چو بند نامه بگشاد و فروخواند
ز دیده سیل بیجاده برافشاند
هوش مصنوعی: وقتی نامه را باز کرد و خواند، اشکی از چشمانش سرازیر شد و به طور بینظمی بر روی زمین ریخت.
برآمد دود بی صبری ز جانش
ببارید آب حسرت بر رخانش
هوش مصنوعی: دود بیصبری از وجود او بیرون آمد و آب حسرت بر چهرهاش ریخت.
سخنهایی بگفت از جان پُر تاب
که شاید گر نویسندش به زر آب
هوش مصنوعی: شخصی از عمق وجود خود سخنانی گفت که امیدوار است اگر آنها را بنویسند، به گونهای ارزشمند و جاودانه شوند.
دلا تا کی روا داری چنین حال
که از غم ماه بینی وز بلا سال
هوش مصنوعی: ای دل، تا کی باید این وضعیت را تحمل کنی که از غم ماه را ببینی و در بلا و مصیبت سالها بگذرانی؟
دلا آن کس که کام و نام جوید
نه با فرهنگ و با آرام جوید
هوش مصنوعی: ای دل! آن کسی که به دنبال خواستهها و شهرت است، نباید با دانش و آرامش به دنبال آن برود.
نترسد بی دل از شمشیر بران
نه از پیل دمان و شیر غران
هوش مصنوعی: کسی که دل و جرأت داشته باشد، از خطرات بزرگ و قدرتهای عظیم نیز نمیترسد، نه از شمشیر تیز و نه از زور و قدرت شیر و فیل.
نه از برف و دمه نز موج دریا
نه از باران نه از سرما و گرما
هوش مصنوعی: نه به خاطر برف و سرمای هوا، نه به خاطر امواج دریا، نه بخاطر باران و نه به دلیل گرما.
دلا گر عاشقی چندین چه ترسی
ز هر کس چاره و درمان چه پرسی
هوش مصنوعی: ای دل! اگر عاشقی، چرا از هر کسی میترسی؟ به جای اینکه در پی چاره و درمان باشی، از عشق لذت ببر.
ز تو فریاد و زاری که نیوشد
چو تو خود را نکوشی پس که کوشد
هوش مصنوعی: اگر تو خودت تلاشی نکنی و صدای فریاد و زاریات را کسی نشنود، پس چه کسی باید برای تو تلاش کند؟
چه باید مهر با چندین زبونی
ترا کمی و دشمن را فزونی
هوش مصنوعی: شما باید محبت و دوستی را با وجود مشکلات و کمبودها پیدا کنی، در حالی که دشمنان ممکن است قدرت و نفوذ بیشتری داشته باشند.
به سر بازافگن این بار گران را
ز دل بیرون کن این راز نهان را
هوش مصنوعی: این بار سنگین را از دوش خود بردار و این راز پنهان را از دل دور کن.
خوشی کی بیند از کام نهانی
که با هر سود بینی صد زیانی
هوش مصنوعی: آدمی نمیتواند از خوشیهای پنهانی لذت ببرد، چرا که با هر منفعتی، آسیبها و زیانهای زیادی نیز وجود دارد.
اگر یک روز باشد شاد خواری
یکی سالت بود زاری و خواری
هوش مصنوعی: اگر یک روز شاد و خوشحال باشی، ممکن است سالها در غم و اندوه و محرومیت سپری کنی.
کنون یا بند را باید گشادن
و یا یکباره سر بر سر نهادن
هوش مصنوعی: حالا باید یا قید و بندها را از هم باز کنیم و آزاد شویم، یا اینکه به طور کامل تسلیم شویم و با سر به درون مشکل برویم.
نیابم بهتر از دستم برادر
برادر را به از شمشیر یاور
هوش مصنوعی: من نمیتوانم از دست خودم، برادر را بهتر نیابم؛ یاری و کمک برادر به اندازهی شمشیر ارزشمند است.
نه مردم گر کنم زین پس مدارا
بهل تا گردد این راز آشکارا
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از این پس با مردم نرمش و مدارا کنم، باید صبر کنم تا این راز آشکار شود.
جهان جز مرگ پیش من چه آرد
بجز شمشیر بر جانم چه بارد
هوش مصنوعی: دنیا چه چیزی جز مرگ به من میدهد؟ غیر از اینکه شمشیر بر جانم بکشد.
ز دشمن کی حذر جوید خطرجوی
ز دریا کی بپرهیزد گهرجوی
هوش مصنوعی: کسی که در جستجوی گوهر باشد، نمیتواند از خطرات و دشمنان دوری کند. همانطور که جویندهی مروارید از دریا نمیتواند بگریزد و از خطرات آن پرهیز کند.
به دریا در، گهر جفت نهنگست
چو نوش اندر جهان جفت شرنگست
هوش مصنوعی: به دریا برو، زیرا در آن جواهرهایی مانند گنجینۀ نهنگ وجود دارد، درست مانند اینکه در دنیا چیزهای با ارزش و کمیاب مانند شراب وجود دارد.
شراب کام را جامست شمشیر
چو راه خرمی را راهبان شیر
هوش مصنوعی: شراب لذت و شادمانی را فراهم میکند، همانگونه که شمشیر قدرت و تسلط را به همراه دارد. همچنین، همهی اینها میتواند به مانند راهبان، انسان را به خوشی و شادابی رهنمون شود.
ز شیران برگذر وز جام خور مِیْ
که دی مه را بود نوروز در پی
هوش مصنوعی: از شیران بگذر و از جام نوشیدنی استفاده کن، زیرا دیماه به دنبال نوروز میآید.
ز آسانی نیابی شادمانی
ز بی رنجی نیابی کامرانی
هوش مصنوعی: برای رسیدن به شادی و خوشبختی، باید با سختیها و تلاشهای زندگی روبرو شوی. اگر بدون زحمت و تلاش زندگی کنی، به هیچوجه به موفقیت و رضایت نخواهی رسید.
فراوان رنج یابد دام داری
به دشت و کوه تا گیرد شکاری
هوش مصنوعی: دامدار در دشت و کوه سختیهای زیادی را متحمل میشود تا بتواند شکار خود را بگیرد.
شکاری نیست چون شاهی و فرمان
مرو را چون بگیرد مردم آسان
هوش مصنوعی: هیچ شکارچیای وجود ندارد که همچون شاهی باشد و اگر مردم دست به کاری بزنند، آسانتر میتوانند آن کار را انجام دهند.
مرا در پیش چون شاهی شکارست
چو دلبر ویس مه پیکر نگارست
هوش مصنوعی: من در برابر او مانند شاهی هستم که در حال شکار است، او مثل دلبری زیبا و دلربا است.
چرا با بخت خود چندین ستیزم
چرا آبی برین آتش نریزم
هوش مصنوعی: چرا با سرنوشت خود اینقدر مبارزه میکنم؟ چرا در این آتش، آب نمیریزم تا آن را خاموش کنم؟
چرا در خیرگی چندین نشینم
چرا بیرون نیایم زین کمینم
هوش مصنوعی: چرا اینجا نشستهام و به تماشا مشغولم، چرا از این پنهانگاه بیرون نمیآیم؟
من اندر دام و یارم نیز در دام
نهاده دل به درد و رنج ناکام
هوش مصنوعی: من در تلهای گرفتار شدم و یارم هم در تلهای دیگر، دلام پر از درد و ناکامی است.
چرا این دام را بر هم ندرم
درخت ننگ را از بن نبرم
هوش مصنوعی: چرا این تله را با هم نزنم و چرا درخت ننگ را از ریشه نچینم؟
و لیکن چیزها را جایگاهست
همیدون کارها را وقتها هست
هوش مصنوعی: هر چیزی در زندگی جایگاهی دارد و هر کاری نیز در زمان خاص خود باید انجام شود.
شکوفه کاو برآید ماه نیسان
به دی مه بر درختان یافت نتوان
هوش مصنوعی: در بهار وقتی که شکوفهها بر روی درختان شکفته میشوند، هیچ اثری از برف و سرما که در زمستان وجود دارد دیده نمیشود.
مگر روز بلا اکنون سر آمد
برفت آن روز روز دیگر آمد
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که دوران سختی به پایان رسیده و اکنون روز جدیدی آغاز شده است.
گذشت از رنج ما دی ماه سختی
کنون آمد بهار نیکبختی
هوش مصنوعی: زمان دشوار و رنجهای ما سپری شد و اکنون فصل بهار و خوشبختی فرا رسیده است.
چو رامین گفت ازین سان چند گفتار
ز درد دل همی پیچید چون مار
هوش مصنوعی: رامین به عمیقترین دردهای خود اشاره میکند و از آنجا که احساساتش را بازگو میکند، کلماتش بهگونهای در هم پیچیده و دشوار میشود، مانند مار که درحرکت خود پیچ و تاب دارد.
تنش در راه بود و دل برِ ویس
به چشم اندر بمانده پیکر ویس
هوش مصنوعی: شخص در حال قدم زدن بود و دلش به خاطر ویس به شکل مداوم به او نگاه میکرد.
قرارش رفته بود و صبر تا شب
ز دود دل نشسته گرد بر لب
هوش مصنوعی: دلش به پایان آمده و صبرش تاق شده، تا شب از دودی که در دل دارد، گرد و غبار به لبانش نشسته است.
به خاور بود چشمش تا کی آید
سپاه شب که راهش برگشاید
هوش مصنوعی: چشمش به سوی شرق بود تا ببیند چه زمانی لشکر شب میآید و راهش را باز میکند.