گنجور

بخش ۳ - حکایت دو - ابوریحان و سلطان محمود

آورده‌اند که یمین الدوله سلطان محمود بن ناصرالدین به شهر غزنین بر بالای کوشکی در چهار دری نشسته بود به باغ هزار درخت.

روی به ابوریحان کرد و گفت:

من از این چهار در از کدام در بیرون خواهم رفت؟ حکم کن و اختیار آن بر پاره‌ای کاغد نویس و در زیر نهالى من نه.

و این هر چهار در راه گذر داشت.

ابوریحان اسطرلاب خواست و ارتفاع بگرفت و طالع درست کرد و ساعتی اندیشه نمود و بر پاره‌ای کاغد بنوشت و در زیر نهالی نهاد.

محمود گفت: حکم کردی؟

گفت: کردم.

محمود بفرمود تا کننده و تیشه و بیل آوردند بر دیواری که جانب مشرق است دری پنجمین بکندند و از آن در بیرون رفت و گفت آن کاغد پاره بیاوردند.

بوریحان بر وی نوشته بود که از این چهار در هیچ بیرون نشود بر دیوار مشرق دری کنند و از آن در بیرون شود.

محمود چون بخواند طیره گشت و گفت او را به میان سرای فرو اندازند. چنان کردند مگر با بام میانگین دامی بسته بود. بوریحان بر آن دام آمد و دام بدرید و آهسته به زمین فرود آمد. چنان که بر وی افگار نشد.

محمود گفت: او را برآرید. برآوردند.

گفت: یا بوریحان از این حال باری ندانسته بودی.

گفت: ای خداوند دانسته بودم.

گفت: دلیل کو؟

غلام را آواز داد و تقویم از غلام بستد و تحویل خویش از میان تقویم بیرون کرد. در احکام آن روز نوشته بود که مرا از جای بلند بیندازند ولیکن به سلامت به زمین آیم و تندرست برخیزم.

این سخن نیز موافق رای محمود نیامد طیره‌تر گشت. گفت: او را به قلعه برید و بازدارید. او را به قلعهٔ غزنین بازداشتند و شش ماه در آن حبس بماند.

اطلاعات

منبع اولیه: کیانا زرکوب

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آورده‌اند که یمین الدوله سلطان محمود بن ناصرالدین به شهر غزنین بر بالای کوشکی در چهار دری نشسته بود به باغ هزار درخت.
هوش مصنوعی: گفته شده است که یمین الدوله سلطان محمود، پسر ناصرالدین، در شهر غزنین بر روی یک کوشک چهار دری نشسته بود و به باغی که هزار درخت داشت، نگاه می‌کرد.
من از این چهار در از کدام در بیرون خواهم رفت؟ حکم کن و اختیار آن بر پاره‌ای کاغد نویس و در زیر نهالى من نه.
هوش مصنوعی: من از این چهار در به کدام در بیرون می‌روم؟ تصمیم بگیر و این تصمیم را روی کاغذ بنویس و زیر درخت کوچکی بگذار.
و این هر چهار در راه گذر داشت.
هوش مصنوعی: و این چهار نفر در مسیر حرکت بودند.
ابوریحان اسطرلاب خواست و ارتفاع بگرفت و طالع درست کرد و ساعتی اندیشه نمود و بر پاره‌ای کاغد بنوشت و در زیر نهالی نهاد.
هوش مصنوعی: ابوریحان اسطرلابی تهیه کرد، سپس ارتفاع آن را اندازه‌گیری کرد و طالع (نحس و خوش‌اقبالی) را محاسبه کرد. او مدتی به تفکر پرداخت و نتایج را روی کاغذ نوشت و سپس آن را زیر یک نهال قرار داد.
محمود گفت: حکم کردی؟
هوش مصنوعی: محمود پرسید: آیا حکم را صادر کردی؟
گفت: کردم.
هوش مصنوعی: او گفت: "من این کار را انجام دادم."
محمود بفرمود تا کننده و تیشه و بیل آوردند بر دیواری که جانب مشرق است دری پنجمین بکندند و از آن در بیرون رفت و گفت آن کاغد پاره بیاوردند.
هوش مصنوعی: محمود دستور داد تا ابزارهایی مانند کلنگ، تیشه و بیل آوردند تا در دیواری که سمت شرق بود، در پنجمی ایجاد کنند. سپس از آن در خارج رفت و خواست که آن تکه کاغذ را بیاورند.
بوریحان بر وی نوشته بود که از این چهار در هیچ بیرون نشود بر دیوار مشرق دری کنند و از آن در بیرون شود.
هوش مصنوعی: بوریحان به او نوشته بود که از این چهار در هیچ‌یک نباید خارج شود، بلکه باید بر دیوار سمت شرق درگاهی ایجاد کنند و از آن در خارج شوند.
محمود چون بخواند طیره گشت و گفت او را به میان سرای فرو اندازند. چنان کردند مگر با بام میانگین دامی بسته بود. بوریحان بر آن دام آمد و دام بدرید و آهسته به زمین فرود آمد. چنان که بر وی افگار نشد.
هوش مصنوعی: محمود وقتی صدا را شنید، عصبانی شد و دستور داد او را به وسط خانه بیندازند. آنها این کار را کردند اما دامی در بام قرار داشت. بوریحان به آن دام نزدیک شد، آن را پاره کرد و به آرامی به زمین آمد، به طوری که هیچ آسیب نمی‌بیند.
محمود گفت: او را برآرید. برآوردند.
هوش مصنوعی: محمود گفت: او را بیاورید. او را آوردند.
گفت: یا بوریحان از این حال باری ندانسته بودی.
هوش مصنوعی: او گفت: ای بوریحان، باید بگویم که تو از این وضعیت خبر نداشتی.
گفت: ای خداوند دانسته بودم.
هوش مصنوعی: او گفت: ای خداوند، من از قبل می‌دانستم.
گفت: دلیل کو؟
هوش مصنوعی: گفت: دلیلش چه بود؟
غلام را آواز داد و تقویم از غلام بستد و تحویل خویش از میان تقویم بیرون کرد. در احکام آن روز نوشته بود که مرا از جای بلند بیندازند ولیکن به سلامت به زمین آیم و تندرست برخیزم.
هوش مصنوعی: غلام را صدا زد و تقویم را از او گرفت و گزارشی که در تقویم نوشته بود را بیرون آورد. در آن نوشته گفته شده بود که باید او را از یک مکان بلند پرت کنند، اما او سالم بر زمین بیفتد و بدون مشکل دوباره بلند شود.
این سخن نیز موافق رای محمود نیامد طیره‌تر گشت. گفت: او را به قلعه برید و بازدارید. او را به قلعهٔ غزنین بازداشتند و شش ماه در آن حبس بماند.
هوش مصنوعی: این گفته با نظر محمود همخوانی نداشت و او عصبانی‌تر شد. او دستوری داد که آن فرد را به قلعه ببرند و نگه‌دارند. سپس او را به قلعه غزنین منتقل کردند و به مدت شش ماه در آنجا زندانی کردند.

خوانش ها

بخش ۳ - حکایت دو - ابوریحان و سلطان محمود به خوانش حمیدرضا محمدی