گنجور

بخش ۹ - در نبوّت و امامت

اما چون در دهور طِوال و مرور ایّام لطف مزاج زیادت شد و نوبت بفرجه‌ای رسید که میان عناصر و افلاک بود، انسان در وجود آمد.

هرچه در عالم جماد و نبات و حیوان بود با خویشتن آورد و قبول معقولات بر آن زیادت کرد و بعقل بر همه حیوانات پادشاه شد و جمله را در تحت تصرّف خود آورد از عالم جماد جواهر و زر و سیم زینت خویش کرد و از آهن و روی و مس و سرب و ارزیز اوانی و عوامل خویش ساخت و از عالم نبات خوردنی و پوشیدنی و گستردنی ساخت و از عالم حیوان مَرکَب و حمّال کرد و از هرسه عالم داروها برگزید و خود را بدان معالجت کرد.

این همه تفوّق او را به‌چه رسید؟ بدانکه معقولات را بشناخت و بتوسّط معقولات خدای را بشناخت و خدای را به‌چه شناخت؟ بدانکه خود را بشناخت:

من عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ

پس این عالم به سه قِسم آمد:

یک قسم آن است که نزدیک است به عالم حیوان چون بیابانیان و کوهیان که خود همّت ایشان بیش از آن نرسد که تدبیر معاش کنند به جذب منفعت و دفع مَضَرَّت.

باز یک قسم اهل بلاد و مدائن اند که ایشان را تمدّن و تعاون و استنباط حِرَف و صِناعات بود و علوم ایشان مقصور بود بر نظام این شرکتی که هست میان ایشان تا انواع باقی ماند.

باز یک قسم آنند که ازین همه فراغتی دارند لیلاً و نهاراً سِرّاً و جهاراً کار ایشان آن باشد که ما که ایم و از چه در وجود آمده ایم و پدید آرندهٔ ما کیست یعنی که از حقائق اشیاء بحث کنند و در آمدن خویش تأمل و از رفتن تفکر که چگونه آمدیم و کجا خواهیم رفتن.

و باز این قسم دو نوع اند:

یکی نوع آنند که به استاد و تلقّف و تکلّف و خواندن و نبشتن به کُنه این مأمول رسند و این نوع را حُکَما خوانند.

و باز نوعی آنند که بی‌استاد و نبشتن به منتهای این فکرت برسند و این نوع را انبیا خوانند.

و خاصیّت نبی سه چیز است:

یکی آنکه علوم داند ناآموخته و دوم آنکه از دی و فردا خبر دهد نه از طریق مثال و قیاس و سوم آنکه نفس او را چندان قوّت بود که از هر جسم که خواهد صورت ببرد و صورت دیگر آرد.

این نتواند الّا آنکه او را با عالم ملائکه مشابهتی بود. پس در عالم انسان هیچ ورای او نبود و فرمان او به مصالح عالم نافذ بود که هر چه ایشان دارند او دارد و زیادتی دارد که ایشان ندارند یعنی پیوستن به عالمِ ملائکه و آن زیادتی را به‌مُجمَل نبوّت خوانند و به‌تفصیل چنانکه شرح کردیم و تا این انسان زنده بود مصالح دو عالم به امّت همی‌نماید بفرمان باری عزّ اسمه

و به واسطهٔ ملائکه و چون به انحلال طبیعت روی بدان عالم آرد از اشارات باری عزّ اسمه و از عبارات خویش دستوری بگذارد قائم مقام خویش [و ویرا] نائبی باید هر آینه تا شرع و سنت او بر پای دارد و این کس باید که افضل آن جمع و اکمل آن وقت بود تا این شریعت را احیا کند و این سنّت را امضا نماید و او را امام خوانند.

و این امام به آفاق مشرق و مغرب و شمال و جنوب نتواند رسید تا اثر حفظ او به قاصی و دانی رسد و امر و نهی او به عاقل و جاهل، لابد او را نائبان بایند که به اطراف عالم این نوبت همی دارند و از ایشان هر یکی را این قوّت نباشد که این جمله به عُنف تقریر کند.

لابد سائسی باید و قاهرى لازم آید، آن سائس و قاهر را ملک خوانند اعنی پادشاه و این نیابت را پادشاهی.

پس پادشاه نائبِ امام است و امام نائبِ پیغامبر و پیغامبر نائبِ خدای عزّ و جلّ و خوش گفته در این معنی فردوسی:

چنان دان که شاهی و پیغمبری
دو گوهر بود در یک انگشتری

و خود سیّد وُلدِ آدم می فرماید:

الدین و الملک توامان دین و ملک دو برادر همزادند که در شکل و معنی از یکدیگر هیچ زیادت و نقصان ندارند.

پس بحکم این قضیّت بعد از پیغامبری هیچ حملی گرانتر از پادشاهی و هیچ عملی قوی‌تر از ملک نیست.

پس نزدیکان او کسانی بایند که حلّ و عقد عالم و صلاح و فساد بندگان خدای به مشورت و رای و تدبیر ایشان باز بسته بود و باید که هر یکی از ایشان افضل و اکمل وقت باشند.

اما دبیر و شاعر و منجّم و طبیب از خواص پادشاهند و از ایشان چاره‌ای نیست قوام مُلک به دبیر است و بقاء اسم جاودانی به شاعر و نظام امور به منجّم و صحّت بدن به طبیب.

و این چهار عمل شاق و علم شریف از فروع علم حکمت است دبیری و شاعری از فروع علم منطق است و منجمی از فروع علم ریاضی و طبیبی از فروع علم طبیعی.

پس این کتاب مشتمل است بر چهار مقالت:

اول، در ماهیّت علم دبیری و کیفیت دبیر بلیغ کامل

دوم، در ماهیّت علم شعر و صلاحیت شاعر

سوم ، در ماهیّت علم نجوم و غزارت منجّم در آن علم

چهارم ، در ماهیّت علم طب و هدایت طبیب و کیفیّت او

پس در سر هر مقالتی از حکمت آنچه بدین کتاب لائق بود آورده شد و بعد از آن ده حکایت طُرفه از نوادر آن باب و از بدائع آن مقالت که آن طبقه را افتاده باشد آورده آمد تا پادشاه را روشن شود و معلوم گردد که دبیری نه خرد کاریست و شاعری نه اندک شغلى و نجوم علمی ضروری است و طب صنعتى ناگزیر و پادشاه خردمند را چاره نیست از این چهار شخص دبیر و شاعر و منجم و طبیب.

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کیانا زرکوب

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اما چون در دهور طِوال و مرور ایّام لطف مزاج زیادت شد و نوبت بفرجه‌ای رسید که میان عناصر و افلاک بود، انسان در وجود آمد.
هوش مصنوعی: با گذشت زمان و پیشرفت روزگار، شرایط به گونه‌ای تغییر کرد که آرامش و توازن بیشتری بر زندگی حاکم شد و در نتیجه، زمانی فرا رسید که انسان به وجود آمد.
هرچه در عالم جماد و نبات و حیوان بود با خویشتن آورد و قبول معقولات بر آن زیادت کرد و بعقل بر همه حیوانات پادشاه شد و جمله را در تحت تصرّف خود آورد از عالم جماد جواهر و زر و سیم زینت خویش کرد و از آهن و روی و مس و سرب و ارزیز اوانی و عوامل خویش ساخت و از عالم نبات خوردنی و پوشیدنی و گستردنی ساخت و از عالم حیوان مَرکَب و حمّال کرد و از هرسه عالم داروها برگزید و خود را بدان معالجت کرد.
هوش مصنوعی: انسان همه چیزهایی را که در جهان بی‌جان، گیاهان و حیوانات وجود داشت، با خود به همراه آورد و با اضافه کردن مفاهیم عقلانی به آن‌ها، به برتری عقلانی نسبت به سایر جانوران دست یافت و تمامی موجودات را تحت کنترل خود قرار داد. از جهان بی‌جان، جواهرات و طلا و نقره برای زینت خود ساخت و از آهن، مس و سرب ابزار و وسایل خود را تولید کرد. از گیاهان مواد غذایی، پوشاک و مواردی برای زندگی تهیه کرد و از حیوانات برای حمل بار و کارهای دیگر بهره گرفت و از هر سه دسته داروهایی برگزید و خود را درمان کرد.
این همه تفوّق او را به‌چه رسید؟ بدانکه معقولات را بشناخت و بتوسّط معقولات خدای را بشناخت و خدای را به‌چه شناخت؟ بدانکه خود را بشناخت:
هوش مصنوعی: این همه برتری از کجا به او رسیده است؟ بداند که او معقولات را شناخته و از طریق معقولات به شناخت خدا رسیده است. و چگونه خدا را شناخته؟ بداند که او ابتدا خود را شناخته است.
من عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ
هوش مصنوعی: کسی که خود را بشناسد، خدا را نیز می‌شناسد.
پس این عالم به سه قِسم آمد:
هوش مصنوعی: این جهان به سه بخش تقسیم می‌شود:
یک قسم آن است که نزدیک است به عالم حیوان چون بیابانیان و کوهیان که خود همّت ایشان بیش از آن نرسد که تدبیر معاش کنند به جذب منفعت و دفع مَضَرَّت.
هوش مصنوعی: بخشی از آن مربوط به زندگی موجودات زنده است که مشابه بیابانیان و کوه‌نشینان می‌باشد. این افراد توانایی و علم کافی برای تامین نیازهای زندگی خود را ندارند و بیشتر به دنبال کسب منفعت و دوری از ضرر هستند.
باز یک قسم اهل بلاد و مدائن اند که ایشان را تمدّن و تعاون و استنباط حِرَف و صِناعات بود و علوم ایشان مقصور بود بر نظام این شرکتی که هست میان ایشان تا انواع باقی ماند.
هوش مصنوعی: نوعی از مردم وجود دارد که دارای تمدن و همکاری هستند و در صنایع و فنون مختلف مهارت دارند. علم و دانش آن‌ها به طور خاص مربوط به نظام اجتماعی و همکاری میان خودشان است و به همین دلیل، این فرهنگ و آداب و رسوم‌شان حفظ شده است.
باز یک قسم آنند که ازین همه فراغتی دارند لیلاً و نهاراً سِرّاً و جهاراً کار ایشان آن باشد که ما که ایم و از چه در وجود آمده ایم و پدید آرندهٔ ما کیست یعنی که از حقائق اشیاء بحث کنند و در آمدن خویش تأمل و از رفتن تفکر که چگونه آمدیم و کجا خواهیم رفتن.
هوش مصنوعی: گروهی دیگر در زندگی خود به آرامش و آسایش دست یافته‌اند و شب و روز به تفکر و بررسی این مسائل مشغول‌اند که ما چه کسانی هستیم، از کجا آمده‌ایم و خالق ما کیست. آن‌ها درباره حقایق موجودات تأمل کرده و به دقت در مورد وجود خود و آینده‌شان فکر می‌کنند؛ این‌که چگونه به این دنیا آمده‌اند و به کجا خواهند رفت.
و باز این قسم دو نوع اند:
هوش مصنوعی: این دسته به دو نوع تقسیم می‌شود:
یکی نوع آنند که به استاد و تلقّف و تکلّف و خواندن و نبشتن به کُنه این مأمول رسند و این نوع را حُکَما خوانند.
هوش مصنوعی: یکی از انواع آن این است که فرد با تلاش، کوشش، و خواندن و نوشتن به این هدف برسد و این نوع را حکما نامیده‌اند.
و باز نوعی آنند که بی‌استاد و نبشتن به منتهای این فکرت برسند و این نوع را انبیا خوانند.
هوش مصنوعی: برخی افراد به گونه‌ای هستند که بدون داشتن معلم و بدون نوشتن، به عمق این اندیشه‌ها می‌رسند و به این گروه، پیامبران گفته می‌شود.
و خاصیّت نبی سه چیز است:
هوش مصنوعی: نبی دارای سه ویژگی خاص است:
یکی آنکه علوم داند ناآموخته و دوم آنکه از دی و فردا خبر دهد نه از طریق مثال و قیاس و سوم آنکه نفس او را چندان قوّت بود که از هر جسم که خواهد صورت ببرد و صورت دیگر آرد.
هوش مصنوعی: یکی این که برخی علوم را بدون یادگیری فرا گرفته‌اند، دوم این که می‌توانند از آینده و گذشته خبر دهند، نه به وسیله تمثیل و قیاس، و سوم این که خودشان به حدی قوی هستند که می‌توانند از هر چیزی که بخواهند، شکل بگیرند و شکل دیگری ایجاد کنند.
این نتواند الّا آنکه او را با عالم ملائکه مشابهتی بود. پس در عالم انسان هیچ ورای او نبود و فرمان او به مصالح عالم نافذ بود که هر چه ایشان دارند او دارد و زیادتی دارد که ایشان ندارند یعنی پیوستن به عالمِ ملائکه و آن زیادتی را به‌مُجمَل نبوّت خوانند و به‌تفصیل چنانکه شرح کردیم و تا این انسان زنده بود مصالح دو عالم به امّت همی‌نماید بفرمان باری عزّ اسمه
هوش مصنوعی: این شخص تنها زمانی می‌تواند با عالم ملائکه مشابهت داشته باشد که به ویژگی‌های آن‌ها دست یافته باشد. در دنیای انسان هیچ‌چیز فراتر از او وجود ندارد و دستورات او برای منافع هر دو عالم نافذ است. او همه چیزهایی را که ملائکه دارند، نیز داراست و حتی برتری‌هایی دارد که آن‌ها ندارند. این برتری در ارتباط با عالم ملائکه است و به‌طور کلی به آن نبوت اطلاق می‌شود. این موضوع برای انسان، تا زمانی که زنده است، به معنای پدیدار شدن مصالح هر دو عالم به فرمان خداوند است.
و به واسطهٔ ملائکه و چون به انحلال طبیعت روی بدان عالم آرد از اشارات باری عزّ اسمه و از عبارات خویش دستوری بگذارد قائم مقام خویش [و ویرا] نائبی باید هر آینه تا شرع و سنت او بر پای دارد و این کس باید که افضل آن جمع و اکمل آن وقت بود تا این شریعت را احیا کند و این سنّت را امضا نماید و او را امام خوانند.
هوش مصنوعی: با توجه به وجود ملائکه و زمانی که طبیعت رو به افول می‌گذارد، از سوی خداوند، دستوراتی صادر می‌شود که نماینده خدا در آن زمان باید آن‌ها را اجرا کند. این نماینده باید از همه افراد آن زمان بهترین و کامل‌ترین باشد تا بتواند دین و سنت را زنده نگه‌دارد و بر اساس آن‌ها عمل کند. او به عنوان امام شناخته می‌شود.
و این امام به آفاق مشرق و مغرب و شمال و جنوب نتواند رسید تا اثر حفظ او به قاصی و دانی رسد و امر و نهی او به عاقل و جاهل، لابد او را نائبان بایند که به اطراف عالم این نوبت همی دارند و از ایشان هر یکی را این قوّت نباشد که این جمله به عُنف تقریر کند.
هوش مصنوعی: امام به تمامی نقاط دنیا دسترسی ندارد و نمی‌تواند بر همه چیز نظارت کند. بنابراین او نیاز به نمایندگانی دارد که در نقاط مختلف دنیا به اعمال او بپردازند. اما هیچ‌یک از این نمایندگان توانایی ندارند تا همه موارد را به طور کامل و دقیق بیان کنند.
لابد سائسی باید و قاهرى لازم آید، آن سائس و قاهر را ملک خوانند اعنی پادشاه و این نیابت را پادشاهی.
هوش مصنوعی: برای اینکه سائس و قاهر وجود داشته باشند، حتماً باید یک پادشاه نیز باشد که آن‌ها را هدایت کند.
پس پادشاه نائبِ امام است و امام نائبِ پیغامبر و پیغامبر نائبِ خدای عزّ و جلّ و خوش گفته در این معنی فردوسی:
هوش مصنوعی: این نیابت به معنای اینکه پادشاهی، نماینده‌ی امام است و امام نماینده‌ی پیامبر و پیامبر نیز نماینده‌ی خداوند است. فردوسی در این باره به زیبایی سخن گفته است.
چنان دان که شاهی و پیغمبری
دو گوهر بود در یک انگشتری
هوش مصنوعی: بدان که شاه و پیامبر هر دو ارزشمند و اصیل هستند، همانند دو جواهر در یک انگشتر.
الدین و الملک توامان دین و ملک دو برادر همزادند که در شکل و معنی از یکدیگر هیچ زیادت و نقصان ندارند.
هوش مصنوعی: مذهب و حکومت به صورت دو برادر همزاد هستند که در ظاهر و باطن هیچ یک از دیگری بیشتر یا کمتر نیستند.
پس بحکم این قضیّت بعد از پیغامبری هیچ حملی گرانتر از پادشاهی و هیچ عملی قوی‌تر از ملک نیست.
هوش مصنوعی: بنابراین با توجه به این موضوع، بعد از ظهور پیامبران، هیچ مسئولیتی سنگین‌تر از مقام پادشاهی و هیچ اقدامی قوی‌تر از سلطنت وجود ندارد.
پس نزدیکان او کسانی بایند که حلّ و عقد عالم و صلاح و فساد بندگان خدای به مشورت و رای و تدبیر ایشان باز بسته بود و باید که هر یکی از ایشان افضل و اکمل وقت باشند.
هوش مصنوعی: نزدیکان او افرادی هستند که در امور دینی و دنیوی مردم به مشورت و تدبیر یکدیگر می‌پردازند و باید هر یک از آن‌ها در زمان خود، برجسته‌ترین و کامل‌ترین فرد باشند.
اما دبیر و شاعر و منجّم و طبیب از خواص پادشاهند و از ایشان چاره‌ای نیست قوام مُلک به دبیر است و بقاء اسم جاودانی به شاعر و نظام امور به منجّم و صحّت بدن به طبیب.
هوش مصنوعی: اما دبیر، شاعر، منجم و طبیب از جمله افراد مهم برای پادشاه هستند و نمی‌توان بدون آن‌ها کشور را اداره کرد. ادارت کشور به دبیر وابسته است، نام جاودان به شاعر نیاز دارد، و نظم امور به منجم و سلامت بدن به طبیب بستگی دارد.
و این چهار عمل شاق و علم شریف از فروع علم حکمت است دبیری و شاعری از فروع علم منطق است و منجمی از فروع علم ریاضی و طبیبی از فروع علم طبیعی.
هوش مصنوعی: این چهار عمل دشوار و دانشی ارزشمند به عنوان شعبه‌هایی از علم حکمت محسوب می‌شوند. همچنین، حرفه دبیری و شاعری زیرمجموعه علم منطق قرار دارد. منجم‌ها نیز بخشی از علم ریاضی هستند و پزشکان از شاخه‌های علم طبیعی به حساب می‌آیند.
پس این کتاب مشتمل است بر چهار مقالت:
هوش مصنوعی: این کتاب شامل چهار مقاله است:
اول، در ماهیّت علم دبیری و کیفیت دبیر بلیغ کامل
هوش مصنوعی: نخست، درباره ماهیت علم نویسندگی و ویژگی‌های یک دبیر بلیغ و ماهر بحث می‌شود.
دوم، در ماهیّت علم شعر و صلاحیت شاعر
هوش مصنوعی: دوم، در مورد ماهیت علم شعر و توانایی شاعر.
سوم ، در ماهیّت علم نجوم و غزارت منجّم در آن علم
هوش مصنوعی: سومین نکته درباره ماهیت علم نجوم و توانمندی‌های منجم‌ها در این حوزه است.
چهارم ، در ماهیّت علم طب و هدایت طبیب و کیفیّت او
هوش مصنوعی: چهارم، به ماهیت علم پزشکی، راهنمایی پزشک و ویژگی‌های او اشاره دارد.
پس در سر هر مقالتی از حکمت آنچه بدین کتاب لائق بود آورده شد و بعد از آن ده حکایت طُرفه از نوادر آن باب و از بدائع آن مقالت که آن طبقه را افتاده باشد آورده آمد تا پادشاه را روشن شود و معلوم گردد که دبیری نه خرد کاریست و شاعری نه اندک شغلى و نجوم علمی ضروری است و طب صنعتى ناگزیر و پادشاه خردمند را چاره نیست از این چهار شخص دبیر و شاعر و منجم و طبیب.
هوش مصنوعی: در ابتدا هر مقاله‌ای از حکمت، مطالبی که به این کتاب مربوط می‌شود ارائه گردید. سپس ده داستان جالب و نوآورانه در زمینه آن مقاله ذکر شد، تا پادشاه به حقیقت امر آگاه شود و درک کند که کار دبیران، تنها یک کار سهل و ساده نیست، شاعری نیز شغلی کوچک نیست و علم نجوم از ضروریات است، و طب نیز صنعتی است که نمی‌توان از آن چشم‌پوشی کرد. بنابراین، پادشاه متفکر نمی‌تواند از وجود این چهار نفر یعنی دبیر، شاعر، منجم و طبیب صرف نظر کند.

خوانش ها

بخش ۹ - در نبوت و امامت به خوانش حمیدرضا محمدی