شمارهٔ ۸۹
آتش الهی آنکه بیفتد میان دل
نابود همچو دود شود دودمان دل
مانند خاندان گل از صرصر خزان
هستی به باد داده شود خانمان دل
احوال دل مپرس که خون ریزد از قلم
وقتی که میرسم سَرِ شَرحِ بیان دل
با اینکه کرده خاکنشینم، سر درست
مشکل برم به گور ز دست زبان دل
رسوا شدم ز دست دل آن سان که هر که را
بینی حدیث من بود و داستان دل
از من بریده الفت و با سگ گرفته خوی
دل مهربان به سگ شده سگ پاسبان دل
چشمم ندیده روی خوشی در تمام عمر
بدبخت دیدهای که بود دیدهبان دل
افتاده در کمند خم طرهای به دام
از آشیان عقاب بلندآشیان دل
دل را به طره تو سپردم ترا به حق
هرجا که هست جان تو ای دوست جان دل
دیگر به چشم خویش نیم مطمئن از آنک
برداشت پرده از سَرِ سِرّ نهان دل
شد اشک محرم دل و از راه دوستی
راه بهانه داد، کف دشمنان دل
خوبان یک از هزار ز تحصیل درس عشق
بیرون نیامدند خوش از امتحان دل
گر لامکان و خانهبهدوشم ترا چه غم؟
کاندر جوار جوانی و وندر مکان دل
یار ار نشان عارف بینام از تو خواست
برگو به آن نشان که گرفتی نشان دل
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آتش الهی آنکه بیفتد میان دل
نابود همچو دود شود دودمان دل
هوش مصنوعی: آتش عشق خداوند اگر به دل شخصی بیفتد، آن دل را به طور کامل نابود میکند و از آنجا فقط چیزی مانند دود باقی میماند.
مانند خاندان گل از صرصر خزان
هستی به باد داده شود خانمان دل
هوش مصنوعی: مانند این که گلها در برابر باد سرد و خزان میمیرند، دل ما نیز ممکن است تحت تأثیر شرایط نامساعد و سختیها خراب و ویران شود.
احوال دل مپرس که خون ریزد از قلم
وقتی که میرسم سَرِ شَرحِ بیان دل
هوش مصنوعی: از حال و احوال دل من نپرس، زیرا وقتی قلم به دست میگیرم، احساساتم به شدت زیر فشار است. زمانی که به توضیح و بیان احساساتم میپردازم، همه چیز به شدت عاطفی و دردناک میشود.
با اینکه کرده خاکنشینم، سر درست
مشکل برم به گور ز دست زبان دل
هوش مصنوعی: با اینکه در دنیای مادی و گذرا زندگی میکنم، اما تواناییام را دارم که با زبان دل، مشکلات و دغدغههای خود را به خوبی بیان کنم، حتی تا زمان مرگ.
رسوا شدم ز دست دل آن سان که هر که را
بینی حدیث من بود و داستان دل
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و دلشکستگیام به گونهای رسوا شدم که هر کسی که مرا میبیند، از حال و احوال من باخبر است و داستان این دلbroken را میداند.
از من بریده الفت و با سگ گرفته خوی
دل مهربان به سگ شده سگ پاسبان دل
هوش مصنوعی: دل من از محبت تو دور شده و به جای مهربانی با تو، با یک سگ ارتباط برقرار کرده است. حالا دل من به سگ وفادار است و آن را نگهبان احساسم در برابر تردید و سردی قرار دادهام.
چشمم ندیده روی خوشی در تمام عمر
بدبخت دیدهای که بود دیدهبان دل
هوش مصنوعی: چشمم در تمام عمر هیچگاه روی خوشی را ندیده است؛ البته من همیشه با دلِ خودم نظارهگر بدبختیها بودهام.
افتاده در کمند خم طرهای به دام
از آشیان عقاب بلندآشیان دل
هوش مصنوعی: توری از موهای ریز و پیچیدهای بافته شده است که همچون دامی عمل میکند و دل من را که مانند عقابی آزاد و سر بلند است، در خود گرفتار کرده است.
دل را به طره تو سپردم ترا به حق
هرجا که هست جان تو ای دوست جان دل
هوش مصنوعی: دل خود را به جلوههای زیبای تو واگذار کردهام و از تو میخواهم که هر جا که هستی، جان و زندگیام را حفظ کنی، ای دوست.
دیگر به چشم خویش نیم مطمئن از آنک
برداشت پرده از سَرِ سِرّ نهان دل
هوش مصنوعی: دیگر به چشم خودم هم مطمئن نیستم که پرده از راز نهانی که در دل دارم برداشته شده است.
شد اشک محرم دل و از راه دوستی
راه بهانه داد، کف دشمنان دل
هوش مصنوعی: دل به خاطر محبت و دوستی، پر از اشک و غم شده است و بهانهای برای نشان دادن این احساس پیدا کرده، در حالی که دشمنان دل، در کمین هستند.
خوبان یک از هزار ز تحصیل درس عشق
بیرون نیامدند خوش از امتحان دل
هوش مصنوعی: در میان هزاران انسان خوب، هیچکدام نتوانستند درس عشق را به طور واقعی یاد بگیرند و این موضوع برای دلشان تجربهای خوشایند بود.
گر لامکان و خانهبهدوشم ترا چه غم؟
کاندر جوار جوانی و وندر مکان دل
هوش مصنوعی: اگر بیخانه و در حال سفر باشم، تو نگران چه چیزی هستی؟ چون من در کنار جوانی و در جایی که دل خواستهام هستم.
یار ار نشان عارف بینام از تو خواست
برگو به آن نشان که گرفتی نشان دل
هوش مصنوعی: اگر معشوق از تو نشانی از عارف بینام خواست، بگو همان نشان را که به دل خود گرفتی.