گنجور

شمارهٔ ۳۶ - یاد وطن

هر وقت ز آشیانهٔ خود یاد می‌کنم
نفرین به خانوادهٔ صیاد می‌کنم
یا در غمِ اسارت جان می‌دهم به باد
یا جانِ خویش از قفس آزاد می‌کنم
شاد از فغانِ من دلِ صیاد و من بدین
دلخوش که یک دلی به جهان شاد می‌کنم
جان می‌کَنَم چو کوهکن از تیشهٔ خیال
بدبختی از برای خود ایجاد می‌کنم
شد سرد آتشِ دل و خشکید آبِ چشم
ای آه آخر از تو ستمداد می‌کنم
با خِرقه‌ای که پیر خرابات ننگ داشت
وامش کند به باده، من ارشاد می‌کنم
گه اعتدال و گاه دمکرات من به هر
جمعیت عضو و کار ستبداد می‌کنم
با زلفِ یار تا سر و کارم بُوَد چه غم
بیکار اگر بمانم افساد می‌کنم
من بی‌خبر ز خانهٔ خود چون سر خری
بر هر دری، که مملکت آباد می‌کنم
اندر لباسِ زُهد چو رَه می‌زنم به روز
با رهزنانِ شب ز چه ایراد می‌کنم
سرشارم هر شب از می و لیک از خماری‌اش
هر بامداد ناله و فریاد می‌کنم
درس آنچه خوانده‌ام همه از یاد می‌رود
یاد هر که از شکنجهٔ استاد می‌کنم
شاید رسد به گوشِ معارف صدای من
زآن است عارف، این همه بیداد می‌کنم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر وقت ز آشیانهٔ خود یاد می‌کنم
نفرین به خانوادهٔ صیاد می‌کنم
هوش مصنوعی: هر بار که به خانه‌ام فکر می‌کنم، از زندانی که در آن هستم، به خانواده‌ی صیاد بد و بی‌رحم نفرین می‌فرستم.
یا در غمِ اسارت جان می‌دهم به باد
یا جانِ خویش از قفس آزاد می‌کنم
هوش مصنوعی: یا در درد و رنج اسارت جانم را به باد می‌دهم، یا جان خود را از قفس رها می‌کنم.
شاد از فغانِ من دلِ صیاد و من بدین
دلخوش که یک دلی به جهان شاد می‌کنم
هوش مصنوعی: من از ناله‌هایم خوشحالم و این دل شاد نیلوفر را به یاد دارم، و از اینکه با یک دل شاد به جهان افزوده‌ام، خوشحالم.
جان می‌کَنَم چو کوهکن از تیشهٔ خیال
بدبختی از برای خود ایجاد می‌کنم
هوش مصنوعی: من به شدت تلاش می‌کنم و مانند یک سنگ‌تراش از زحمت و دردهای خیالی خود دمی نمی‌زنم، بلکه به طور ناخودآگاه برای خود مشکلات و ناامیدی‌ها ایجاد می‌کنم.
شد سرد آتشِ دل و خشکید آبِ چشم
ای آه آخر از تو ستمداد می‌کنم
هوش مصنوعی: دل من از شدت احساس سرد شده و اشک‌هایم خشکیده‌اند. آخرین آهی که می‌کشم، نتیجه ظلمی است که از تو دیده‌ام.
با خِرقه‌ای که پیر خرابات ننگ داشت
وامش کند به باده، من ارشاد می‌کنم
هوش مصنوعی: با لباس زهد و دیانت که پیرِ میخانه به دلیلی از آن شرم داشت، اگر به من اجازه دهد که از می نوشی بیاموزم، من را به راهی هدایتم کن.
گه اعتدال و گاه دمکرات من به هر
جمعیت عضو و کار ستبداد می‌کنم
هوش مصنوعی: گاه در حالت میانه و گاه در حالتی دموکراتیک، من به هر گروهی می‌پیوندم و در کارهایشان فعالیت می‌کنم.
با زلفِ یار تا سر و کارم بُوَد چه غم
بیکار اگر بمانم افساد می‌کنم
هوش مصنوعی: تا زمانی که با معشوق در ارتباط باشم، دغدغه‌ای از بیکاری ندارم، چون اگر تنها بمانم، دلم بی‌نهایت تنگ می‌شود و پریشانی در دلم ایجاد می‌شود.
من بی‌خبر ز خانهٔ خود چون سر خری
بر هر دری، که مملکت آباد می‌کنم
هوش مصنوعی: من بدون آگاهی از خانه‌ام، مثل خر در هر مسیر و درگاهی، در تلاش هستم تا سرزمین را آباد کنم.
اندر لباسِ زُهد چو رَه می‌زنم به روز
با رهزنانِ شب ز چه ایراد می‌کنم
هوش مصنوعی: وقتی که در لباس زهد و پارسایی به روز در مسیر زندگی حرکت می‌کنم، نباید از دزدان و مشکلات شبانه انتقاد کنم.
سرشارم هر شب از می و لیک از خماری‌اش
هر بامداد ناله و فریاد می‌کنم
هوش مصنوعی: هر شب از نوشیدن شراب پر هستم، اما هر صبح به خاطر اثرات پس از آن، ناله و فریاد می‌کنم.
درس آنچه خوانده‌ام همه از یاد می‌رود
یاد هر که از شکنجهٔ استاد می‌کنم
هوش مصنوعی: همه‌ی آنچه را که آموخته‌ام به فراموشی می‌سپارم، اما یاد کسی که به خاطر سخت‌گیری‌های استاد یادش می‌کنم، همیشه در خاطرم باقی می‌ماند.
شاید رسد به گوشِ معارف صدای من
زآن است عارف، این همه بیداد می‌کنم
هوش مصنوعی: شاید صدای من به کسانی که به علم و معرفت علاقه دارند برسد، به همین خاطر است که من اینقدر در اینجا نافرمانی و بی‌نظمی می‌کنم.