گنجور

شمارهٔ ۱ - هیئت کابینه تکیه دولت (طهران)

نشسته بودم دوش از درم درآمد یار
شکن به زلف و گره بر جبین عرق به عذار
خراب چون دل من چشم و خشمش اندر چشم
نشست پشت به من کرد روی بر دیوار
بگفتمش ز چه تندی کنی و بدخویی
ز خوبرو نتوان دید فعل ناهنجار
جواب گفت تو سر زیر بال و پر داری
به دام فکر فرو رفته‌ای چو بوتیمار
تو حال تشنه چه دانی که بر لبِ جویی
ز حال مست کی آگاه می‌شود هشیار
کجا به فکر وطن مرغ مانده در قفس است
که کرده ترک وطن خو گرفته با آزار
به عمر خویش تو خوش بوده‌ای به استبداد
بیا ببین که ز مشروطه شد جهان گلزار
ولیک ترسم کز دست خائنین گردد
همین دو روزه مبدل به گلخن این گلزار
بگفتمش به صراحی دراز دستی کن
به شرط اینکه ببندی زبان ازین گفتار
تو را چه کار به مشروطه یا به استبداد
تو واگذار کن این کارها به صاحب کار
چو دیگ ز آتش قهر و غضب به جوش آمد
ز روی درد بجوشید همچو رعد بهار
به خنده گفت که ای رند بی‌خبر از خویش
به سُخره گفت که ای مست شب به روز خمار
ز حال مملکت و مُلک کی تو را خبر است
نشسته‌ای تو و بردند یار را اغیار
وطن چو نرگسِ مخمورِ یار رنجور است
علاج باید شاید نمیرد این بیمار
به دست خویش چو دادی به راهزن شمشیر
ببایدت که دهی تن به نیستی ناچار
گرفت چون ز کفت دزد قلچماق چماق
دگر نه دست دفاعت بُوَد نه راه فرار
امیر قافله لختی بایست دزد رسید
بدار لحظه‌ای ای ساربان زمام و مهار
شده است هیئت کابینه تکیهٔ دولت
که شِمرِ دیروز امروز می‌شود مختار
عروسِ قاسم روزی رقیه می‌گردد
لباس مسلم می‌پوشد عابد بیمار
همان که هنده شدی گاه می‌شود زینب
یزید هم زن خولی شود چو شد بیکار
کسی ندیده که یک نوعروس صد داماد
کجا رواست که تابین یکی و صد سردار
فغان و آه ازین مردمانِ بی‌ناموس
امان ز مسلکِ این فرقهٔ کله‌بردار
ز اعتدالی خالی اگر جهان نشود
همیشه رنجبران را شود تهی انبار
کجایی آن که بیابان رنج پیمودی
بیا ببین به خرِ خویش هر کس است سوار
ز حرف حق زدن عارف نکن دریغ امروز
چه باک از اینکه در این راه می‌زنند به دار!

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نشسته بودم دوش از درم درآمد یار
شکن به زلف و گره بر جبین عرق به عذار
هوش مصنوعی: دیشب نشسته بودم که یارم از در وارد شد. او با زلف‌های پریشان و گره‌خورده و عرق بر روی صورتش، جلوه‌ای زیبا داشت.
خراب چون دل من چشم و خشمش اندر چشم
نشست پشت به من کرد روی بر دیوار
هوش مصنوعی: زمانی که دل من خراب و آشفته بود، خشم آن وجود زیبا در چشمانش نمایان شد و با پشت به من، روی خود را به دیوار کرد.
بگفتمش ز چه تندی کنی و بدخویی
ز خوبرو نتوان دید فعل ناهنجار
هوش مصنوعی: به او گفتم چرا با تندی رفتار می‌کنی و بی‌احترامی نشان می‌دهی؟ در حالی که از چهره‌ی زیبا نمی‌توان انتظار رفتار نادرست داشت.
جواب گفت تو سر زیر بال و پر داری
به دام فکر فرو رفته‌ای چو بوتیمار
هوش مصنوعی: پاسخ تو به آن چیزهایی که در ذهن داری، باید با آرامش و حمایت همراه باشد؛ زیرا تو در دامی از افکار خود گرفتار شده‌ای، مانند پرنده‌ای که در تله افتاده است.
تو حال تشنه چه دانی که بر لبِ جویی
ز حال مست کی آگاه می‌شود هشیار
هوش مصنوعی: شما از حال تشنه بودن خود آگاهی ندارید، همانطور که کسی که مست است نمی‌داند چه زمانی به حال هوشیاری برمی‌گردد.
کجا به فکر وطن مرغ مانده در قفس است
که کرده ترک وطن خو گرفته با آزار
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که در قفس مانده، دیگر به فکر وطن نیست و به زندگی در قفس و درد و رنج عادت کرده است.
به عمر خویش تو خوش بوده‌ای به استبداد
بیا ببین که ز مشروطه شد جهان گلزار
هوش مصنوعی: در طول زندگی‌ات خوش بوده‌ای و به قدرت و استبداد اهمیت نداده‌ای، حال ببین که پیروزی آزادی و مشروطه‌خواهی چه زیبایی‌هایی برای دنیا به ارمغان آورده است.
ولیک ترسم کز دست خائنین گردد
همین دو روزه مبدل به گلخن این گلزار
هوش مصنوعی: اما من می‌ترسم که به خاطر خیانت‌های برخی افراد، این باغ زیبا در عرض چند روز به یک مکان تاریک و پلید تبدیل شود.
بگفتمش به صراحی دراز دستی کن
به شرط اینکه ببندی زبان ازین گفتار
هوش مصنوعی: به او گفتم که اگر می‌خواهی مشروب بنوشی، باید مرا از گفتن این حرف‌ها منع کنی.
تو را چه کار به مشروطه یا به استبداد
تو واگذار کن این کارها به صاحب کار
هوش مصنوعی: تو چرا به مسایل مشروطه یا حکومت مستبد ورود می‌کنی؟ بهتر است به کسی که در این زمینه مسئول است، این امور را بسپاری.
چو دیگ ز آتش قهر و غضب به جوش آمد
ز روی درد بجوشید همچو رعد بهار
هوش مصنوعی: وقتی که دیگ از شدت خشم به جوش می‌آید، همچون رعد و برق در بهار، از روی درد و ناراحتی به جوش و خروش درمی‌آید.
به خنده گفت که ای رند بی‌خبر از خویش
به سُخره گفت که ای مست شب به روز خمار
هوش مصنوعی: به شوخی به او گفت که ای جوان بازیگوش، تو که از حالت خودت بی خبری، به تمسخر گفت که ای مستی که در شب سرخوشی کرده‌ای و حالا در روز حالت خراب است.
ز حال مملکت و مُلک کی تو را خبر است
نشسته‌ای تو و بردند یار را اغیار
هوش مصنوعی: تو از وضعیت کشور و مملکت چه می‌دانی؟ در حالی که تو بی‌خبر نشسته‌ای و دیگران محبوب تو را از تو گرفته‌اند.
وطن چو نرگسِ مخمورِ یار رنجور است
علاج باید شاید نمیرد این بیمار
هوش مصنوعی: وطن مانند گل نرگسِ خواب‌آلودِ معشوقی بیمار است و به درمان نیاز دارد؛ شاید اگر به آن رسیدگی شود، این درد و رنج از بین برود.
به دست خویش چو دادی به راهزن شمشیر
ببایدت که دهی تن به نیستی ناچار
هوش مصنوعی: وقتی خودت به دشمنی اجازه می‌دهی تا به تو آسیب بزند، باید آماده‌ باشی که عواقب کار را بپذیری و ممکن است به نابودی دچار شوی.
گرفت چون ز کفت دزد قلچماق چماق
دگر نه دست دفاعت بُوَد نه راه فرار
هوش مصنوعی: وقتی دزد قلچماق چماق را از دستت می‌گیرد، نه می‌توانی خودت را دفاع کنی و نه راهی برای فرار داری.
امیر قافله لختی بایست دزد رسید
بدار لحظه‌ای ای ساربان زمام و مهار
هوش مصنوعی: امیر کاروان لحظه‌ای توقف کرد، زیرا دزد به آنجا رسید. ای راهنمای کاروان، برای لحظه‌ای افسار و رهبری را در دست بگیر.
شده است هیئت کابینه تکیهٔ دولت
که شِمرِ دیروز امروز می‌شود مختار
هوش مصنوعی: هیئت کابینه به ضمیمهٔ دولت در حال حاضر، همان حالتی را دارد که شمر دیروز، امروز مختار خواهد شد. به عبارت دیگر، شرایط قدرت و مسئولیت‌ها به گونه‌ای است که افراد ناخوب و ستمگر ممکن است به مقام‌های نیکو و با مسئولیت دست یابند.
عروسِ قاسم روزی رقیه می‌گردد
لباس مسلم می‌پوشد عابد بیمار
هوش مصنوعی: روزی، رقیه به عنوان عروس قاسم، لباس مسلمین را به تن می‌کند و در حالت عبادت و در بستر بیماری قرار دارد.
همان که هنده شدی گاه می‌شود زینب
یزید هم زن خولی شود چو شد بیکار
هوش مصنوعی: شخصی که به زینب تبدیل شده است، گاهی اوقات می‌تواند به یزید و حتی همسر خولی تبدیل شود، همچنان که این وضعیت برایش پیش می‌آید و بی‌کار می‌شود.
کسی ندیده که یک نوعروس صد داماد
کجا رواست که تابین یکی و صد سردار
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند بپذیرد که یک عروس به یک‌باره چندین داماد داشته باشد، همچنان که در دنیای واقعی نمی‌توان دید که یک نفر در برابر هزاران فرمانده یا سردار قرار بگیرد.
فغان و آه ازین مردمانِ بی‌ناموس
امان ز مسلکِ این فرقهٔ کله‌بردار
هوش مصنوعی: از دست این مردمان بی‌ناموس و ناپسند فریاد و ناله می‌کنم. از رویه و طرز فکر این گروه سرکش و خطرناک رنج می‌برم.
ز اعتدالی خالی اگر جهان نشود
همیشه رنجبران را شود تهی انبار
هوش مصنوعی: اگر جهان از وضعیت متعادل خارج شود، همیشه کارگران از منابع و نعمت‌ها خالی خواهند ماند و انبارهایشان خالی می‌شود.
کجایی آن که بیابان رنج پیمودی
بیا ببین به خرِ خویش هر کس است سوار
هوش مصنوعی: کجایی آن کسی که در راه دشواری‌ها تلاش کرد؟ بیا و ببین که اکنون هر کس بر مرکب خودش سوار است.
ز حرف حق زدن عارف نکن دریغ امروز
چه باک از اینکه در این راه می‌زنند به دار!
هوش مصنوعی: عارف باید بدون درنگ از حق سخن بگوید و از این که در این مسیر با مشکلات روبرو شود نگران نباشد. امروز که حرف حق می‌زند، نباید بترسد حتی اگر این راه به سختی‌هایی منجر شود.