شمارهٔ ۸ - در آسمان به هدف تیر یک دعا نرسد
شهید عشق تو کارش به دست و پا نرسد
به داد آنکه تو راندی ز خود خدا نرسد
رسید عمر به پایان گذشت جان ز لبم
رسید بر لب جانان ولی به جا نرسد
هوای سایهٔ بالای آن کسم به سر است
که بر سر کسی این سایه بیبلا نرسد
گذشت کار من از حرف باز از پی من
به غیر یاوهسرایی ژاژخا نرسد
اگر به حرف اثر بود زین میانه چرا
در آسمان به هدف تیر یک دعا نرسد
عقیده عقده کلک مسلک و محن میهن
به من ز عشق وطن غیر از ابتلا نرسد
به شهر نیستی آن سان غریب افتادم
که سالها شد و یک یار آشنا نرسد
تو تا رسایی اقبال من ببین که رسا
رسید بر همه در هر کجا به ما نرسد
چه شد که دست تو عارف شد آنقدر کوتاه
که هرچه کردی بر دامن رسا نرسد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شهید عشق تو کارش به دست و پا نرسد
به داد آنکه تو راندی ز خود خدا نرسد
هوش مصنوعی: محبوب من، کسی که به عشق تو جان داده است، حتی به دست و پایش هم نمیرسد. تنها به کسی که تو را از خود دور کردهاند، کمک نمیکند.
رسید عمر به پایان گذشت جان ز لبم
رسید بر لب جانان ولی به جا نرسد
هوش مصنوعی: عمر من به پایان رسید و جانم از بدنم جدا شد. در لحظه آخر به محبوبم رسیدم، اما نتوانستم به او برسم و حضورش را درک کنم.
هوای سایهٔ بالای آن کسم به سر است
که بر سر کسی این سایه بیبلا نرسد
هوش مصنوعی: آرزو دارم که سایهٔ سرپرستی آن شخص بر سر من همیشه باقی بماند، چرا که این سایه بدون دردسر برای کسی دیگر نخواهد بود.
گذشت کار من از حرف باز از پی من
به غیر یاوهسرایی ژاژخا نرسد
هوش مصنوعی: کار من فراتر از صحبتهای بیمورد و حرفهای بیپایه رفته است و هیچکس به غیر از اوهام و خیالپردازی نمیتواند پیگیر من باشد.
اگر به حرف اثر بود زین میانه چرا
در آسمان به هدف تیر یک دعا نرسد
هوش مصنوعی: اگر قرار باشد حرفها تاثیرگذار باشند، پس چرا دعاهایی که میشود، به هدفشان در آسمان نمیرسند؟
عقیده عقده کلک مسلک و محن میهن
به من ز عشق وطن غیر از ابتلا نرسد
هوش مصنوعی: عشق به کشورم، تنها دردی است که به من میرسد و کمال و هویت من را شکل میدهد، و هیچ چیز دیگری جز این چالش برای من اهمیت ندارد.
به شهر نیستی آن سان غریب افتادم
که سالها شد و یک یار آشنا نرسد
هوش مصنوعی: در این شهر نا آشنا و دور، به قدری احساس تنهایی و غریبی میکنم که سالها گذشته، ولی هنوز هیچ دوست یا آشنایی به دیدنم نیامده است.
تو تا رسایی اقبال من ببین که رسا
رسید بر همه در هر کجا به ما نرسد
هوش مصنوعی: تو تا زمانی که به اوج موفقیت من نرسی، به وضوح خواهی دید که این موفقیت به همه جا رسیده، اما به ما نمیرسد.
چه شد که دست تو عارف شد آنقدر کوتاه
که هرچه کردی بر دامن رسا نرسد
هوش مصنوعی: چرا دست تو به قدری کوتاه شد که هر چیزی که انجام میدهی دیگر به دامن رسا نمیرسد؟