شمارهٔ ۶۹ - در مرثیه
رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل
شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست
زمانه نی در مردی در کرم بشکست
سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست
دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر
یتیموار برو جان به ماتمت بنشست
فغان ز عادت این رنج ساز راحت سوز
فغان ز گردش این جان شکار جورپرست
که صورتی که به عمری نگاشت خود بسترد
که گوهری که به سی سال سفت خود بشکست
زمانه عقد کمالی گسست و ای دریغ
که آسمان نتواند نظیر آن پیوست
ز دامگاه عناصر چه فایدهست بگو
وزین کشنده دو دام سیه سپید که هست
که روزگار پس از انتظار نیک دراز
بدین دو دام همین مرغ صید کرد و بجست
اگرچه در غم هجرت به نوک ناخن اشک
نماند مردمک دیدهای که دیده نخست
وگرچه هیچ شبی نیست تا ز دست دماغ
هزار دیده نگردد ز اشک میگون مست
زبان حال همی گوید اینت مقبل مرد
که از چه عید و عروسی کرانه کرد و برست
تو پروریدهٔ کابوک آسمان بودی
از آن قرار نکردی در آشیانهٔ پست
زمانه دل به تو زان درنبست میدانست
که ماهی فلکی را فرو نگیرد شست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل
شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست
هوش مصنوعی: رئیس دولت و دین، تو که اسیر قدرت مرگ شدی و از دنیا رفتی، بهترین دستاورد زندگیات را از دست دادی.
زمانه نی در مردی در کرم بشکست
سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست
هوش مصنوعی: زمانه در احترام به شخصیت و کرامت افراد شکسته شد، زیرا آسمان به این نتیجه رسید که هنرمندان و افراد بااستعداد در تاریخ همیشه حمایت شده و منزلتمند بودهاند.
دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر
یتیموار برو جان به ماتمت بنشست
هوش مصنوعی: دل من از غم فقدان تو میسوزد، مانند خاکستر یتیمی که پس از سوختن باقی مانده است. برو، جانم به خاطر غم تو نشسته و بیقرار است.
فغان ز عادت این رنج ساز راحت سوز
فغان ز گردش این جان شکار جورپرست
هوش مصنوعی: آه و ناله از عادتهایی که سبب میشوند راحتی را از ما بگیرند و رنج بر ما تحمیل کنند. ناله از چرخش این جان، که به دست کسانی افتاده که فقط به دنبال آزار و ظلماند.
که صورتی که به عمری نگاشت خود بسترد
که گوهری که به سی سال سفت خود بشکست
هوش مصنوعی: صورت زیبا و دلنشینی که عمری برای نمایش و زیباییاش تلاش شده، در یک لحظه برطرف میشود؛ مانند گوهری که سالها به سختی نگهداشته شده اما در نهایت، به راحتی شکسته میشود.
زمانه عقد کمالی گسست و ای دریغ
که آسمان نتواند نظیر آن پیوست
هوش مصنوعی: زمانه، دورهای از کمال و زیبایی را از هم گسسته است و افسوس که آسمان نمیتواند چیزی مشابه آن را دوباره به وجود آورد.
ز دامگاه عناصر چه فایدهست بگو
وزین کشنده دو دام سیه سپید که هست
هوش مصنوعی: از دامهای موجود در طبیعت چه نفعی حاصل میشود؟ بفرما از این دو دام خطرناک، یکی سیاه و دیگری سفید، که وجود دارند.
که روزگار پس از انتظار نیک دراز
بدین دو دام همین مرغ صید کرد و بجست
هوش مصنوعی: زمانی که پس از مدت طولانی انتظار درست و خوب، زندگی به ناگاه به من این دو فرصت را داد که موفقیت را به دست آورم و از آن بهرهمند شوم.
اگرچه در غم هجرت به نوک ناخن اشک
نماند مردمک دیدهای که دیده نخست
هوش مصنوعی: با اینکه در غم جدایی حتی یک قطره اشک هم در ناخن باقی نمانده، اما مردمکی در چشمانم هست که اولین بار آن را دیدهام.
وگرچه هیچ شبی نیست تا ز دست دماغ
هزار دیده نگردد ز اشک میگون مست
هوش مصنوعی: هر چند که هیچ شبی وجود ندارد که هیچ دشواری به وجود نیاید، اما دلهای دلتنگ به خاطر غم و اندوه، همواره در حال اشکریزی و ناله هستند.
زبان حال همی گوید اینت مقبل مرد
که از چه عید و عروسی کرانه کرد و برست
هوش مصنوعی: این بیت به حال مردی اشاره دارد که در مورد علت برگزاری جشن و عروسی تفکر میکند و از خود میپرسد چرا به این مراسم آمده است. این انسان در حال بررسی و تأمل در زیربنای این جشنها و مراسمهاست.
تو پروریدهٔ کابوک آسمان بودی
از آن قرار نکردی در آشیانهٔ پست
هوش مصنوعی: تو از آنچه در بلندای آسمان است، ساخته شدهای و نباید به جایی پایینتر از این سطح تن بدهی.
زمانه دل به تو زان درنبست میدانست
که ماهی فلکی را فرو نگیرد شست
هوش مصنوعی: زمانه به تو وابسته نیست، زیرا میداند که تو همچون ماهی در آسمان نمیتوانی به راحتی در دست کسی اسیر شوی.

انوری