شمارهٔ ۱۲ - وقتی انوری را درد پایی عارض گشته و ناصرالدین طاهر به عیادت وی رفته در شکر آن و عذرخواهی این قطعه گفته است
این فلک پیش طالع نیکت
کرده بردار اختر بد را
فتح باب کفت به بار آرد
قلب دیماه شاخ بسد را
مستعد قبول نطق کند
فیض عقل تو طینت دد را
تو بمان صد قران و گر به شبی
برسد روز همچو من صد را
به کم از فکرتی بود مازار
رای عالی و جان بخرد را
درد پای من آن محل دارد
که تو دردسری دهی خود را؟
شمارهٔ ۱۱ - عزل خواجه شهاب را خواهد: ای صدر نایبی به ولایت فرست زودشمارهٔ ۱۳ - در شکایت زمانه: خطابی با فلک کردم که از راه جفا کشتی
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
1402/05/09 00:08
امیرالملک
تو بمان صد قران و گر به شبی
برسد روز همچو من صد را
شاید که روز (عمر) صد کس همچون من به خاتمه برسد ولی خداکناد که تو بمانی به مدت صد قران
قران: گرد آمدن مشتری و زحل هر نهصد و شصت سالی یکبار که قران کبیر خوانندش