گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۰

صبر با عشق بس نمی‌آید
یار فریادرس نمی‌آید
دل ز کاری که پیش می‌نرود
قدمی باز پس نمی‌آید
عشق با عافیت نیامیزد
نفسی هم‌نفس نمی‌آید
بی‌غمی خوش ولایتست ولیک
زیر فرمان کس نمی‌آید
داد در کاروان خرسندیست
زان خروش جرس نمی‌آید
چه کنم عسکری که نی‌شکرش
بی‌خروش مگس نمی‌آید
گویی از جانت می‌برآید پای
چه حدیثست بس نمی‌آید

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صبر با عشق بس نمی‌آید
یار فریادرس نمی‌آید
هوش مصنوعی: عشق و صبر همواره با یکدیگر هماهنگ نیستند، و در این میان، یاری که بتواند در کنار انسان باشد و به او کمک کند، به نظر نمی‌رسد که بیاید.
دل ز کاری که پیش می‌نرود
قدمی باز پس نمی‌آید
هوش مصنوعی: دل از کاری که نتیجه‎‌ای ندارد، هرگز به عقب برنمی‌گردد و دست از تلاش نمی‌کشد.
عشق با عافیت نیامیزد
نفسی هم‌نفس نمی‌آید
هوش مصنوعی: عشق نمی‌تواند با آرامش و راحتی همراه باشد و هیچ‌کس نمی‌تواند به‌راحتی در این حالت عشق را تجربه کند.
بی‌غمی خوش ولایتست ولیک
زیر فرمان کس نمی‌آید
هوش مصنوعی: زندگی بدون غم و اندوه بسیار لذت‌بخش است، اما کسی حاضر نیست زیر فرمان دیگران باشد.
داد در کاروان خرسندیست
زان خروش جرس نمی‌آید
هوش مصنوعی: در کاروان شادی و خوشحالی، صدای زنگوله نمی‌رسد.
چه کنم عسکری که نی‌شکرش
بی‌خروش مگس نمی‌آید
هوش مصنوعی: چکار کنم که درخت نی‌شکر به اندازه‌ای شیرین و خوشگلی نمی‌تواند باشد که برایش مگس‌ها را جذب کند؟
گویی از جانت می‌برآید پای
چه حدیثست بس نمی‌آید
هوش مصنوعی: انگار از دل تو خبری دردناک است که نمی‌توانی آن را بیان کنی.

حاشیه ها

1393/10/23 11:12
امین کیخا

حدیث به عربی جز معنی ای که ما به کار می بریم به معنای جوان هم هست . به فارسی حدیث که گفته پیامبر باشد را سروا می گفته اند .