غزل شمارهٔ ۱۱۲
نه در وصال تو بختم به کام دل برساند
نه در فراق تو چرخم ز خویشتن برهاند
چو برنشیند عمرم مرا کجا بنشیند
اگر زمانه بخواهد که با توام بنشاند
زمن مپرس که بیمن زمانه چون گذرانی
از آن بپرس که بر من زمانه میگذراند
مرا مگوی ز رویم چه غم رسیده به رویت
رسید آنچه رسید و هنوز تا چه رساند
دلی ببرد که یک لحظه باز مینفرستد
غمی بداد که یک ذره باز مینستاند
مرا به دست تو چون عشق باز داد وفا کن
جفا مکن که همیشه جهان چنین بنماند
ببرد حلقهٔ زلفت دلم نهان زد و چشمت
چنانکه بانگ برآمد که این که کرد و که داند
به غمزه چشم تو گفتش که گر تو داری ورنه
من این ندانم و دانم به کارهای تو ماند
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نه در وصال تو بختم به کام دل برساند
نه در فراق تو چرخم ز خویشتن برهاند
هوش مصنوعی: نه در کنار تو خوشبختی نصیبم میشود و نه در دوریات از خودم آزاد میشوم.
چو برنشیند عمرم مرا کجا بنشیند
اگر زمانه بخواهد که با توام بنشاند
هوش مصنوعی: وقتی که عمرم به پایان برسد، کجا میتوانم بیارامم؟ اگر سرنوشت بخواهد، در کنار تو قرار میگیرم.
زمن مپرس که بیمن زمانه چون گذرانی
از آن بپرس که بر من زمانه میگذراند
هوش مصنوعی: از من نپرس که بدون من چطور وقت میگذرانید، از آن کسی بپرس که بدون من در حال گذراندن زمان است.
مرا مگوی ز رویم چه غم رسیده به رویت
رسید آنچه رسید و هنوز تا چه رساند
هوش مصنوعی: مرا درباره ظاهر خود نگو که چه مشکلاتی برایت پیش آمده است. آنچه باید بگذرد، گذشت و هنوز نمیدانیم که چه چیز دیگری ممکن است به تو برسد.
دلی ببرد که یک لحظه باز مینفرستد
غمی بداد که یک ذره باز مینستاند
هوش مصنوعی: دل را با یک نگاه برداشت که دیگر برنمیگرداند و غمی را به دل داد که حتی یک ذرّهاش را هم نمیتوان برداشت.
مرا به دست تو چون عشق باز داد وفا کن
جفا مکن که همیشه جهان چنین بنماند
هوش مصنوعی: مرا به عشق و محبت خود وابسته کردهای، پس به من وفادار باش و سختی نرسان. زیرا دنیا همیشه به همین حالت باقی نخواهد ماند.
ببرد حلقهٔ زلفت دلم نهان زد و چشمت
چنانکه بانگ برآمد که این که کرد و که داند
هوش مصنوعی: حلقههای زلف تو دل مرا پنهان کردند و چشمانت به قدری زیباست که صدای آن به گوش میرسد و کسی نمیداند که این کار را چه کسی انجام داده است.
به غمزه چشم تو گفتش که گر تو داری ورنه
من این ندانم و دانم به کارهای تو ماند
هوش مصنوعی: چشم تو به طور غیرمستقیم به او میگوید که اگر تو احساس داری، من نمیدانم، ولی میدانم که اعمالت نشان از چیزی دارند.