گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۰

عجب عجب که ترا یاد دوستان آمد
درآ درآ که ز تو کار ما به جان آمد
مبر مبر خور و خوابم ز داغ هجران بیش
مکن مکن که غمت سود و دل زیان آمد
چه می‌کنی به چه مشغولی و چه می‌طلبی
چه گفتمت چه شنیدی چه در گمان آمد
مزن مزن پس از این در دل آتشم که ز تو
بیا بیا که بدین خسته دل غمان آمد
چنان که بود گمان رهی به بدعهدی
به عاقبت همه عهد تو همچنان آمد
کرانه کردی از من تو خود ندانستی
که دل ز عشق تو یکباره در میان آمد
مکن تکبر و بهر خدای راست بگوی
که تا حدیث منت هیچ بر زبان آمد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عجب عجب که ترا یاد دوستان آمد
درآ درآ که ز تو کار ما به جان آمد
هوش مصنوعی: عجب است که یاد دوستان به تو افتاده است، بیا، بیا، که کار ما به تو وابسته شده است.
مبر مبر خور و خوابم ز داغ هجران بیش
مکن مکن که غمت سود و دل زیان آمد
هوش مصنوعی: برایم نبر خاطرات و درد و غم را از خواب و استراحتی که به خاطر فراق تو دارم، بیشتر از این نبر. نبر که غم تو برای من سودی ندارد و تنها به دل من آسیب می‌زند.
چه می‌کنی به چه مشغولی و چه می‌طلبی
چه گفتمت چه شنیدی چه در گمان آمد
هوش مصنوعی: به چه کاری مشغولی و دنبال چه چیزی هستی؟ چه چیزهایی به تو گفتم و چه چیزهایی شنیدی؟ چه تصوری در ذهنت شکل گرفته است؟
مزن مزن پس از این در دل آتشم که ز تو
بیا بیا که بدین خسته دل غمان آمد
هوش مصنوعی: دیگر بر دل آتشم نزن، چون از تو بخواهی که بیایی، قلب خسته‌ام پر از غم شده است.
چنان که بود گمان رهی به بدعهدی
به عاقبت همه عهد تو همچنان آمد
هوش مصنوعی: به گونه‌ای که گمان می‌کردی، رهی به بی‌وفایی و عدم پایبندی نمی‌باشد، چون در نهایت، تمام وعده‌های تو همچنان برقرار ماند.
کرانه کردی از من تو خود ندانستی
که دل ز عشق تو یکباره در میان آمد
هوش مصنوعی: تو از من دوری کردی بدون آنکه بدانی که دل من به خاطر عشق تو ناگهان در میان آمد و به عشق تو ابراز احساس کرد.
مکن تکبر و بهر خدای راست بگوی
که تا حدیث منت هیچ بر زبان آمد
هوش مصنوعی: تکبر نکن و به خاطر خدا به راست بگو که هیچگاه درباره‌ی نعمت‌ها و خوبی‌هایی که به تو داده شده، سخن نگویی.

حاشیه ها

1393/09/04 01:12
امین کیخا

داغ با day همریشه است . ( فرهنگ ریشه شناسی آریان پور )

1400/06/04 17:09
دانیال

این شعر در دیوان رهی معیری هم موجوده.