گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۷ - در وصف ربیع و مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی

روز عیش و طرب و بستانست
روز بازار گل و ریحانست
تودهٔ خاک عبیر آمیزست
دامن باد عبیر افشانست
وز ملاقات صبا روی غدیر
راست چون آزدهٔ سوهانست
لاله بر شاخ زمرد به مثل
قدحی از شبه و مرجانست
تا کشیده است صبا خنجر بید
روی گلزار پر از پیکانست
فلک از هاله سپر ساخت مگر
با چمن‌شان به جدل پیمانست
میل اطفال نبات از پی قوت
سوی گردون به طبیعت زانست
که کنون ابر دهد روزیشان
هر کرا نفس نباتی جانست
باز در پردهٔ الوان بلبل
مطرب بزمگه بستانست
کز پی تهنیت نوروزی
باغ را باد صبا مهمانست
ساعد شاخ ز مشاطهٔ طبع
غرقه اندر گهر الوانست
چهرهٔ باغ ز نقاش بهار
به نکویی چو نگارستانست
ابر آبستن دریست گران
وز گرانیش گهر ارزانست
به کف خواجهٔ ما ماند راست
نی که آن دعوی و این برهانست
مضمر اندر کف این دینارست
مدغم اندر دل آن بارانست
کثرت این سبب استغناست
کثرت آن مدد طوفانست
بذل آن گه به و دشوارست
جود این دم به دم و آسانست
گرچه پیدا نکنم کان کف کیست
کس ندانم که برو پنهانست
کف دستیست که بر نامهٔ رزق
نام او تا به ابد عنوانست
مجد دین بوالحسن عمرانی
که نظیر پسر عمرانست
آنکه در معرکهٔ سحر بیان
قلمش همچو عصا ثعبانست
طول و عرض دلش از مکرمتست
پود و تار کفش از احسانست
چرخ با قدر بلندش داند
که برو اوج زحل تاوانست
ابر با دست جوادش داند
که برو نام سخا بهتانست
نظرش مبدا صد اقبالست
سخطش علت صد خذلانست
ناوک حادثهٔ گردون را
سایهٔ حشمت او خفتانست
در اثر بهر مراعات ولیش
خار عقرب چو گل میزانست
بر فلک بهر مکافات عدوش
زخمهٔ زهره شل کیوانست
نفخ صورست صریر قلمش
نفخ صوری نه که در قرآنست
کان نشوری دهد آنرا که تنش
بر سر کوی اجل قربانست
وین حیاتی دهد آنرا که دلش
کشتهٔ حادثهٔ دورانست
ای تمامی که پس از ذات خدای
جز کمال تو همه نقصانست
تیر دیوان ترا مستوفی
چرخ عمال ترا دیوانست
زهره در مجلس تو خنیاگر
ماه بر درگه تو دربانست
فتنه از امن تو در زنجیرست
جور از عدل تو در زندانست
بالله ار با سر انصاف شوی
نایب عدل تو نوشروانست
کچو زو درگذری کل وجود
جور عبدالملک مروانست
شیر با باس تو بی‌چنگالست
گرگ با عدل تو بی‌دندانست
آن نه شیر است کنون روباهست
وین نه گرگست کنون چوپانست
هست جرمی که درو شیر فلک
همه پوشیده و او عریانست
قلم تست که چون کلک قضا
ایمن از شبهت و از طغیانست
از پی خدمت تو گوی فلک
نه به صورت به صفت چوگانست
در بر سایهٔ تو ذات عدوت
نه به معنی به صور انسانست
در سرای امل از جود کفت
سفره در سفره و خوان در خوانست
زآتش غیرت خوان تو مقیم
بر فلک ثور و حمل بریانست
هرچه در مدح تو گویند رواست
جز تو ، وان‌لم‌یزل و سبحانست
شعر جز مدحت تو تزویرست
شغل جز طاعت تو عصیانست
رمزی از نطق تو صد تالیف است
سطری از خط تو صد دیوانست
پس مقالات من و مجلس تو
راست چون زیره و چون کرمانست
وصف احسان تو خود کس نکند
من کیم ور به مثل حسانست
من چه دانم شرف و رتبت آنک
عقل در ماهیتش حیرانست
از تو آن مایه بداند خردم
که ترا جز به تو نتوان دانست
ای جوادی که دل و دست ترا
صحن دریا و انامل کانست
روز نوروز و می اندر خم و ما
همه هشیار، نه از حرمانست
کس دگرباره درین دم نرسد
پس بخور گرچه مه شعبانست
به خدای ار به حقیقت نگری
مه شعبان و صفر یکسانست
همه بگذار کدامین گنه است
که فزون از کرم یزدانست
تا که نه دایرهٔ گردون را
حرکت گرد چهار ارکانست
در جهان خرم و آباد بزی
زانکه آباد جهان ویرانست
از بد چار و نهت باد پناه
آنکه بر چار و نهش فرمانست
مدت عمر تو جاویدان باد
تا ابد مدت جاویدانست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روز عیش و طرب و بستانست
روز بازار گل و ریحانست
هوش مصنوعی: امروز روز شادی و خوش‌گذرانی است و همچنین روز برگزاری بازار گل و گیاهان معطر.
تودهٔ خاک عبیر آمیزست
دامن باد عبیر افشانست
هوش مصنوعی: خاک بوی خوشی را در بر گرفته و نسیم خوش آن را پراکنده می‌کند.
وز ملاقات صبا روی غدیر
راست چون آزدهٔ سوهانست
هوش مصنوعی: از دیدار نسیم، چهره‌ام مانند آبی صاف و زلال است، همچون سنگی که رویش صیقل خورده و نرم شده است.
لاله بر شاخ زمرد به مثل
قدحی از شبه و مرجانست
هوش مصنوعی: گل لاله بر روی شاخه‌ی زمردی مانند جامی است که از شب و مرجان ساخته شده است.
تا کشیده است صبا خنجر بید
روی گلزار پر از پیکانست
هوش مصنوعی: حالا که نسیم ملایمی به سمت ما می‌وزد، مانند خنجری است که بر روی گل‌های زیبا در باغچه غنچه‌های پر از درد و تیر قرار گرفته است.
فلک از هاله سپر ساخت مگر
با چمن‌شان به جدل پیمانست
هوش مصنوعی: آسمان (فلک) با استفاده از حلقه‌ای مانند سپر، از چمن‌ها محافظت کرده است، ولی در عین حال بین آنها جدل و نزاع وجود دارد.
میل اطفال نبات از پی قوت
سوی گردون به طبیعت زانست
هوش مصنوعی: میل و خواسته‌های جوانان و کودکان به سوی قدرت و منزلت، مانند رشد گیاهان است که به طور طبیعی به سمت آسمان و نور جلب می‌شوند.
که کنون ابر دهد روزیشان
هر کرا نفس نباتی جانست
هوش مصنوعی: الآن باران به هر کسی که روح گیاهی دارد، روزی می‌دهد.
باز در پردهٔ الوان بلبل
مطرب بزمگه بستانست
هوش مصنوعی: در میان رنگ‌های مختلف و زیبای طبیعت، بلبل خوش آواز در باغستان به نواختن مشغول است.
کز پی تهنیت نوروزی
باغ را باد صبا مهمانست
هوش مصنوعی: بادی ملایم و خوشبو به باغ نشسته و عطر نوروز را به فضا آورده است.
ساعد شاخ ز مشاطهٔ طبع
غرقه اندر گهر الوانست
هوش مصنوعی: دست وری برای زیبایی و هنر طبیعی شبیه به گلی است که در دریاچه‌ای از جواهرات رنگارنگ غرق شده است.
چهرهٔ باغ ز نقاش بهار
به نکویی چو نگارستانست
هوش مصنوعی: چهرهٔ باغ به زیبایی بهاری که مانند یک تابلو نقاشی است، جلوه‌گر و دل‌نواز است.
ابر آبستن دریست گران
وز گرانیش گهر ارزانست
هوش مصنوعی: ابر پر از آب سنگینی می‌کند و به خاطر این سنگینی، به راحتی می‌تواند جواهراتی از خود رها کند.
به کف خواجهٔ ما ماند راست
نی که آن دعوی و این برهانست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ادعا و برهان مانند نی در دست خواجه (مبلغ یا استاد) هستند؛ یعنی هر کدام از آن‌ها برای اثبات یک مفهوم یا موضوع خاص به کار می‌روند. در واقع، ادعای یک شخص به مانند نی که در دست کسی است، به راحتی می‌تواند شکل‌گیرد و یا به اثبات برسد.
مضمر اندر کف این دینارست
مدغم اندر دل آن بارانست
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که درون این دینار (سکه طلا) چیزی پنهان است و آن باران در دل (یا درون) آن قرار دارد. به عبارتی، در ظاهری که معمولاً به آن توجه می‌شود، عمق و معناهایی نهفته است که ممکن است نادیده گرفته شوند.
کثرت این سبب استغناست
کثرت آن مدد طوفانست
هوش مصنوعی: زیادی این چیز باعث بی نیازی است و زیادی آن چیز کمک کننده به هیاهو و آشفتگی است.
بذل آن گه به و دشوارست
جود این دم به دم و آسانست
هوش مصنوعی: بخشش در زمانی که کار سختی است، ارزش بیشتری دارد و در این زمان، بخشیدن آسان‌تر به نظر می‌رسد.
گرچه پیدا نکنم کان کف کیست
کس ندانم که برو پنهانست
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است نتوانم بفهمم که آن شخص کیست، اما هیچ‌کس نمی‌داند که او در کجا پنهان شده است.
کف دستیست که بر نامهٔ رزق
نام او تا به ابد عنوانست
هوش مصنوعی: این عبارت به معنای آن است که نام خداوند بر روی روزی و رزق انسان نوشته شده و این نام تا پایان دوران باقی خواهد ماند. به عبارتی، هر چیزی که به ما می‌رسد در واقع حاصل اراده الهی است و همیشه یاد خداوند در تلاش ما برای تأمین معیشت وجود دارد.
مجد دین بوالحسن عمرانی
که نظیر پسر عمرانست
هوش مصنوعی: بوالحسن عمری، با دانش و فضیلت خود، در دین و علم به مقام و مرتبه‌ای رسیده است که همچون پسر عمران، برجسته و کم‌نظیر به شمار می‌رود.
آنکه در معرکهٔ سحر بیان
قلمش همچو عصا ثعبانست
هوش مصنوعی: شخصی که در دل شب و در اوج هنرمندی، سخن می‌گوید، مانند عصای مار قدرتمند و جذاب است؛ یعنی بیان او توانایی و جذابیت خاصی دارد.
طول و عرض دلش از مکرمتست
پود و تار کفش از احسانست
هوش مصنوعی: دل او از خوبی‌ها و مهربانی‌ها پر شده و کفش او از نیکی و احسان دیگران بافته شده است.
چرخ با قدر بلندش داند
که برو اوج زحل تاوانست
هوش مصنوعی: چرخ با قامت بلندی که دارد، می‌داند که برای رسیدن به اوج زحل، بهایی باید پرداخت.
ابر با دست جوادش داند
که برو نام سخا بهتانست
هوش مصنوعی: ابر با دست جوادش آشنا است و می‌داند که نام سخاوت بر او از چه چیزی سرچشمه می‌گیرد.
نظرش مبدا صد اقبالست
سخطش علت صد خذلانست
هوش مصنوعی: نگاه او موجب خوشبختی و موفقیت‌های فراوان است و خشم او دلیلی برای ناامیدی و شکست‌های متعدد.
ناوک حادثهٔ گردون را
سایهٔ حشمت او خفتانست
هوش مصنوعی: حوادث و اتفاقات زندگی مانند تیرهایی هستند که در پی هم می‌آیند، ولی سایهٔ عظمت و بزرگی او باعث می‌شود که این حوادث کمتر به چشم بیایند و اثرشان کمرنگ‌تر شود.
در اثر بهر مراعات ولیش
خار عقرب چو گل میزانست
هوش مصنوعی: با وجود اینکه در اطرافم مشکلات و سختی‌ها وجود دارد، ولی برای من مانند گلی زیبا و خوشبو است.
بر فلک بهر مکافات عدوش
زخمهٔ زهره شل کیوانست
هوش مصنوعی: بر آسمان برای انتقام از دشمنش، شل کیوان (زحل) به ضربه ای شبیه زهره معروف شده است.
نفخ صورست صریر قلمش
نفخ صوری نه که در قرآنست
هوش مصنوعی: صدای دمیدن در صور است، اما آوای قلم او زنگ صدای دمیدن نیست که در قرآن آمده است.
کان نشوری دهد آنرا که تنش
بر سر کوی اجل قربانست
هوش مصنوعی: کسی که به سرنوشتش و مرگ نزدیک شده، نباید از حال و روز خود غافل بماند و باید به طور عمیق فکر کند.
وین حیاتی دهد آنرا که دلش
کشتهٔ حادثهٔ دورانست
هوش مصنوعی: این زندگی به افرادی می‌دهد که دلشان تحت تأثیر رویدادهای زمانه قرار گرفته است.
ای تمامی که پس از ذات خدای
جز کمال تو همه نقصانست
هوش مصنوعی: ای تمام حقیقت، پس از ذات خداوند، جز کمال تو چیزی نمی‌تواند کامل باشد و همه چیز دیگر نقص دارد.
تیر دیوان ترا مستوفی
چرخ عمال ترا دیوانست
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر تو مانند تیرهای عصبانی است که تحت کنترل فرمانروای زمان و قدر و نیروهای دنیا قرار دارد.
زهره در مجلس تو خنیاگر
ماه بر درگه تو دربانست
هوش مصنوعی: زهره در محفل تو آواز تو را می‌خواند و ماه در درگاه تو مانند یک نگهبان ایستاده است.
فتنه از امن تو در زنجیرست
جور از عدل تو در زندانست
هوش مصنوعی: آشوب و فتنه در سایه امنیت تو به بند کشیده شده و ستمی که به نظر می‌رسد از عدالت تو ناشی می‌شود، در واقع در زندان است.
بالله ار با سر انصاف شوی
نایب عدل تو نوشروانست
هوش مصنوعی: اگر با انصاف و درست‌کاری رفتار کنی، بهترین و عدالت‌مدارترین حاکم، نوشروان است.
کچو زو درگذری کل وجود
جور عبدالملک مروانست
هوش مصنوعی: وقتی از او عبور کنی، تمام وجود به جور عبدالملک مروان دچار می‌شود.
شیر با باس تو بی‌چنگالست
گرگ با عدل تو بی‌دندانست
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که شیر، اگرچه قدرت و جسارت دارد، اما بدون چنگال مؤثر نیست و گرگ نیز با عدالت تو، حتی اگر قوی باشد، توانایی‌اش را از دست می‌دهد. به عبارت دیگر، قدرت واقعی در کنترل و عدل نهفته است.
آن نه شیر است کنون روباهست
وین نه گرگست کنون چوپانست
هوش مصنوعی: او اکنون شجاعت و قدرتش را از دست داده و به نیرنگ و فریب تبدیل شده است، و این شخص که روزگاری پرخاشگر و وحشی بود، حالا او را محافظ و نگهبانی می‌بینیم که وظیفه‌اش را انجام می‌دهد.
هست جرمی که درو شیر فلک
همه پوشیده و او عریانست
هوش مصنوعی: در این بیت به وجود چیزی اشاره شده که ظاهری عریان و بدون پوشش دارد، اما در باطن خود حامل عظمت و قدرت زیادی است. همان‌گونه که شیر فلک، نماد قدرت و شکوه، به طور کامل درون این جرم نهفته است، ولی خود آن جرم به صورت عریان و بدون زینت به نمایش درآمده است.
قلم تست که چون کلک قضا
ایمن از شبهت و از طغیانست
هوش مصنوعی: قلم تو مانند تقدیر است که از تردید و سرکشیدن مصون و محفوظ است.
از پی خدمت تو گوی فلک
نه به صورت به صفت چوگانست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که دنیا و زمان در خدمت تو هستند، اما نه تنها به ظاهر بلکه به معنی واقعی و عمیق آن. همچون بازی چوگان که نیازمند مهارت و دقت است، زندگی نیز با چالش‌ها و زیبایی‌های خود، در تلاش است تا تو را کمک کند و در مسیر موفقیت هدایت کند.
در بر سایهٔ تو ذات عدوت
نه به معنی به صور انسانست
هوش مصنوعی: در کنار تو، وجود دشمنان به هیچ وجه به معنای وجود انسان نیست.
در سرای امل از جود کفت
سفره در سفره و خوان در خوانست
هوش مصنوعی: در خانه آرزوها، از بخشندگی سخاوت سفره‌ای در پیش داریم و دست به دست هم سفره‌ای پر از نعمت و برکت گسترده‌ایم.
زآتش غیرت خوان تو مقیم
بر فلک ثور و حمل بریانست
هوش مصنوعی: از آتش غیرت تو، خوانش به قدری عظیم و پرجوش و خروش است که در آسمان، نشانی از برج ثور و حمل به صورت شعله‌ور دیده می‌شود.
هرچه در مدح تو گویند رواست
جز تو ، وان‌لم‌یزل و سبحانست
هوش مصنوعی: هر چه درباره تو بگویند، درست و به جاست، غیر از خود تو، که از هر نقص و ایرادی پاک و منزهی.
شعر جز مدحت تو تزویرست
شغل جز طاعت تو عصیانست
هوش مصنوعی: شعر فقط زمانی ارزش دارد که در وصف تو باشد و هر کاری جز بندگی تو نافرمانی است.
رمزی از نطق تو صد تالیف است
سطری از خط تو صد دیوانست
هوش مصنوعی: سخن گفتن تو پر از رمز و راز است و هر کلمه‌ات حاوی معانی زیادی است، همچنین خط تو آنقدر زیبا و عمیق است که می‌تواند کتاب‌های زیادی را در بر بگیرد.
پس مقالات من و مجلس تو
راست چون زیره و چون کرمانست
هوش مصنوعی: پس نوشته‌های من و جلسه‌ی تو همانند زیره و کرمان است. یعنی هر یک از ما در دنیای خود و با طرز فکر خود زندگی می‌کنیم و ممکن است به خوبی همدیگر را درک نکنیم.
وصف احسان تو خود کس نکند
من کیم ور به مثل حسانست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند خوبی‌های تو را به درستی توصیف کند. من چه کسی هستم که بخواهم در این مورد صحبت کنم، در حالی که تنها افرادی مانند حسان می‌توانند این زیبایی‌ها را بیان کنند.
من چه دانم شرف و رتبت آنک
عقل در ماهیتش حیرانست
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم مقام و ارزش چیست، در حالی که عقل خود در درک ماهیت آن حیران و سردرگم است.
از تو آن مایه بداند خردم
که ترا جز به تو نتوان دانست
هوش مصنوعی: من آنقدر از تو آموخته‌ام که می‌دانم هیچ کس را نمی‌توان به اندازه تو شناخت.
ای جوادی که دل و دست ترا
صحن دریا و انامل کانست
هوش مصنوعی: ای جواد، تو که دل و دستت دریا را به حرکت در می‌آورد و همچون انگشتانی از زمین به سمت آسمان دراز شده‌ای.
روز نوروز و می اندر خم و ما
همه هشیار، نه از حرمانست
هوش مصنوعی: روز نوروز است و ما همه در حال نوشیدن مشروبات، بیدار و هوشیاریم، و این وضعیت ناشی از حسرت و اندوه نیست.
کس دگرباره درین دم نرسد
پس بخور گرچه مه شعبانست
هوش مصنوعی: به کسی دیگر در این لحظه نمی‌رسد، پس از آن لذت ببر، هرچند که ماه شعبان است.
به خدای ار به حقیقت نگری
مه شعبان و صفر یکسانست
هوش مصنوعی: اگر به حقیقت بنگری، ماه‌های شعبان و صفر هیچ تفاوتی با هم ندارند.
همه بگذار کدامین گنه است
که فزون از کرم یزدانست
هوش مصنوعی: همه بگذارید، که نمی‌دانم گناه کدام است که از رحمت خداوند بیشتر باشد.
تا که نه دایرهٔ گردون را
حرکت گرد چهار ارکانست
هوش مصنوعی: حرکت و گردش جهان به چهار عنصر اصلی وابسته است.
در جهان خرم و آباد بزی
زانکه آباد جهان ویرانست
هوش مصنوعی: در دنیایی پر از شادی و رونق زندگی کن، به جای اینکه در دنیایی خراب و ویران وجود داشته باشی.
از بد چار و نهت باد پناه
آنکه بر چار و نهش فرمانست
هوش مصنوعی: از شدت و سختی‌ها و ناملایمات زندگی، به خدا پناه ببریم؛ زیرا تنها کسی که بر تمام این مشکلات تسلط دارد، خداوند است.
مدت عمر تو جاویدان باد
تا ابد مدت جاویدانست
هوش مصنوعی: امیدوارم عمر تو همیشه پایدار و بی‌پایان باشد، چون حقیقتاً همیشه پایدار است.

حاشیه ها

1392/10/02 23:01
سید مجتبی فتاحی

درمصرع اول بیت هفدهم کلمه گه از قلم افتاده است
صحیح مصرع این گونه است :
بذل ان گه به گه و دشوار است ...

1395/02/08 00:05
sara

می بخور گرچه مه شعبانست...(با تصرف در مصرع انوری)
سلام، طاعاتتان قبول، و فرا رسیدن ماه پر نور شعبان مبارک باد.
ان شاء الله روزی آمدن این ماه را در زمان ظهور امام عصر، به همدیگر تبریگ بگوییم.
یا مهدی.

1399/12/06 09:03
مهدی

با توجه به اشاره‌ی همزمانی نوروز و ماهِ شعبان در این شعر، سیاهه‌ای از این همزمانی‌ها در قرن ششم قمری یافتم:

(1) پنجشنبه / 1 فروردین 457 خورشیدی / 27 شعبان 470 قمری
(2) شنبه / 1 فروردین 487 خورشیدی / 29 رجب 501 قمری
(3) جمعه / 1 فروردین 535 خورشیدی / 3 شعبان 535 قمری
(4) شنبه / 1 فروردین 554 خورشیدی / 19 شعبان 570 قمری
(5) جمعه / 1 فروردین 587 خورشیدی / 24 شعبان 604 قمری
با عنایت به قول معروف در مورد زندگانی انوری، این شعر به احتمال نزدیک در یکی از تاریخ‌های مورد 3 و 4 گفته شده است.