قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۴ - در مدح امیر ضیاء الدین مودود احمد عصمی و تهنیت او به تشریف سلطان
مبارک باد و میمون باد و خرم
همایون خلعت سلطان عالم
بلی خود خلعت سلطان بهرحال
مبارک باشد و میمون و خرم
ترا بیرون ز تشریف شهنشاه
که حد و قدر آن کاریست معظم
نیارد داد گردون هیچ دولت
که نه قدرش بود از قدر تو کم
ایا در امر تو تعجیل مضمر
و یا در نهی تو تاخیر مدغم
مقدم عهد و در دولت مؤخر
مؤخر عهد و در فرمان مقدم
فلک را قدر تو والا ذعالی
جهان را حزم تو بنیاد محکم
کند امن تو آب فتنه تیره
کند سهم تو سور زهره ماتم
زمین تاب عنان تو ندارد
چه جای این حدیثست آسمان هم
ستم تا پای عدلت در میان بست
نهادست از تحیر دست بر هم
کفت را خواستم گفتن زهی ابر
دلت را خواستم گفتن زهی یم
قضا گفتا معاذالله مگو این
که ما را اندرین حکمیست ملزم
دلش را گفتهام عقل مجرد
کفش را گفتهام جود مجسم
به قدرت آسمانی زان زمین شد
تصرفهای کلکت را مسلم
ز کلک بیقرار تست گویی
قرار ملک سطان معظم
نباشد منتظم بیکلک تو ملک
حدیث رستمست و رخش رستم
به کلک و رای در ملک آن کنی تو
که در عمر آن نکردست از کف و دم
به اعجاز عصا موسی عمران
به ایجاب دعا عیسی مریم
چه اندر صدر تو دیوان طغری
چه اندر دست دیوان خاتم جم
تویی کز فتح باب دست تو هست
همیشه خشکسال آز را نم
جراحتهای آسیب فلک را
ز داروخانهٔ خلق تو مرهم
همه اسلام رادر راحت و رنج
همه آفاق را در شادی و غم
برد یمن از یمینت نوک خامه
دهد یسر از یسارت نقش خاتم
چو تو در دور آدم کس ندیدست
کریم ابن کریمی تا به آدم
غرض ذات تو بود ارنه نگشتی
بنیآدم به کرمنا مکرم
بیانم هست از وصف تو عاجز
زبانم هست در نعت تو ابکم
سخن کوتاه شد گر راست خواهی
تویی مانند تو والله اعلم
الا تا از خم گردون برون نیست
نه صبح اشهب و نه شام ادهم
مبادا صبح تایید ترا شام
مبادا پشت اقبال ترا خم
ابد با مدت عمرت هم آواز
چو از روی تناسب زیر با بم
کمینه پاسبانت بخت بیدار
فروتر بارگاهت چرخ اعظم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۳ - در مدح متمن الحضرة سعدالدین اسعد بن اسماعیل: مؤتمن اسعد بن اسماعیلقصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۵ - در ستایش اسب صاحب ناصر الدین و تخلص به مدح او: ای زرین نعل آهنین سم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مبارک باد و میمون باد و خرم
همایون خلعت سلطان عالم
هوش مصنوعی: تبریک و شادباش باد به مناسبت دریافت لباس و نشان از سوی پادشاه جهان.
بلی خود خلعت سلطان بهرحال
مبارک باشد و میمون و خرم
هوش مصنوعی: البته که لباس سلطنتی در هر حالتی خوشیمن و خوشحالکننده است.
ترا بیرون ز تشریف شهنشاه
که حد و قدر آن کاریست معظم
هوش مصنوعی: تو را از مقام و جایگاه پادشاهی دور میکنم، زیرا این کار اهمیتی بزرگ دارد.
نیارد داد گردون هیچ دولت
که نه قدرش بود از قدر تو کم
هوش مصنوعی: هیچ دولتی از سوی آسمان به کسی نمیرسد که ارزش او پایینتر از ارزش خودش باشد.
ایا در امر تو تعجیل مضمر
و یا در نهی تو تاخیر مدغم
هوش مصنوعی: آیا در کار تو شتابی نهفته است یا در ناهی تو تاخیری پنهان وجود دارد؟
مقدم عهد و در دولت مؤخر
مؤخر عهد و در فرمان مقدم
هوش مصنوعی: در زمانهای که پیمانها و وعدهها مهمتر از قدرت و سلطنت هستند، فراموش نکن که اصول اولیه و اساسی همیشه در اولویت قرار دارند. در واقع، رعایت اصول و وفای به عهد در هر شرایطی مقدم بر قدرت و زمانه است.
فلک را قدر تو والا ذعالی
جهان را حزم تو بنیاد محکم
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر تو ارزشمند است و عظمت تو در دنیا پایهای محکم از احتیاط و تدبیر را ایجاد کرده است.
کند امن تو آب فتنه تیره
کند سهم تو سور زهره ماتم
هوش مصنوعی: در اینجا به معنای این بیت میپردازیم:
محیطی که به نظر بیخطر و آرام میآید، ممکن است در واقع مملو از مشکلات و خطرات باشد. در این فضا، مشکلات و دردسرها میتوانند بر زندگی فرد تاثیر منفی بگذارند و او را به حالت شادی و خوشحالی دور کنند. زندگی در چنان جوی، میتواند موجب نسبت به غم و اندوه در انسان شود.
زمین تاب عنان تو ندارد
چه جای این حدیثست آسمان هم
هوش مصنوعی: زمین توان تحمل عزم تو را ندارد، چه برسد به اینکه این صحبت در مورد آسمان باشد.
ستم تا پای عدلت در میان بست
نهادست از تحیر دست بر هم
هوش مصنوعی: ستم و ظلم تا وقتی که پای عدالت به میان آمد، در حیرت و حیرانی دست بر هم گذاشته است.
کفت را خواستم گفتن زهی ابر
دلت را خواستم گفتن زهی یم
هوش مصنوعی: میخواستم درباره تو چیزی بگویم، اما وقتی به دل تو فکر کردم، آنقدر احساسی شدم که فقط میتوانستم بگویم چقدر دلت وسیع و عمیق است.
قضا گفتا معاذالله مگو این
که ما را اندرین حکمیست ملزم
هوش مصنوعی: سرنوشت گفت: پناه بر خدا، نگو که این حکم ما را ملزم کرده است.
دلش را گفتهام عقل مجرد
کفش را گفتهام جود مجسم
هوش مصنوعی: به او گفتهام که دلش را به جان دهد و عقلش را به کار ببرد، و از انسانیتی که در وجودش است، یاد کند.
به قدرت آسمانی زان زمین شد
تصرفهای کلکت را مسلم
هوش مصنوعی: به کمک نیروی آسمانی، تصرفات و موفقیتهای تو بر زمین به طور قطعی و مسلم به دست آمده است.
ز کلک بیقرار تست گویی
قرار ملک سطان معظم
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که قلم آشفته و ناآرام تو، آرامش پادشاه بزرگ را به تصویر میکشد.
نباشد منتظم بیکلک تو ملک
حدیث رستمست و رخش رستم
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره شده است که بدون حضور و زیبایی خاص تو، هیچ چیزی منظم و زیبا نیست. داستان رستم و اسبش رخش، نماد دلاوری و شجاعت است، اما در غیاب تو، همه آن جذابیتها و زیباییها بیمعنا و بیمحتوا خواهند بود.
به کلک و رای در ملک آن کنی تو
که در عمر آن نکردست از کف و دم
هوش مصنوعی: با زیرکی و تدبیر در کشوری که تو میخواهی، میتوانی کاری کنی که در تمام عمر کسی که توانایی انجام آن را ندارد، از دستش برنمیآید.
به اعجاز عصا موسی عمران
به ایجاب دعا عیسی مریم
هوش مصنوعی: به قدرت و شگفتی عصای موسی پسر عمران و برآورده شدن دعاهای عیسی مریم.
چه اندر صدر تو دیوان طغری
چه اندر دست دیوان خاتم جم
هوش مصنوعی: چه بر سر تو نوشتهای بر کاغذ باارزش و زیبا، چه در دست تو نگینی پر ارزش و درخشان از جمشید.
تویی کز فتح باب دست تو هست
همیشه خشکسال آز را نم
هوش مصنوعی: تو هستی که با گشایش درگاه دستت، همواره خشکسالی آز و عطش را برطرف میکنی.
جراحتهای آسیب فلک را
ز داروخانهٔ خلق تو مرهم
هوش مصنوعی: زخمهای ناشی از سختیهای دنیا را تنها با دارویی که از محبت و توجه تو به دست میآید، میتوان درمان کرد.
همه اسلام رادر راحت و رنج
همه آفاق را در شادی و غم
هوش مصنوعی: تمام اصول و ارزشهای اسلامی را در لحظات خوشی و سختی زندگی درک و تجربه کن، و از همه جوانب زندگی به شادی و غم توجه داشته باش.
برد یمن از یمینت نوک خامه
دهد یسر از یسارت نقش خاتم
هوش مصنوعی: از دست راستت، یمن و خوشبختی میبارد و از دست چپ، نقشی زیبا و ارزشمند مانند نقش انگشتری ایجاد میشود.
چو تو در دور آدم کس ندیدست
کریم ابن کریمی تا به آدم
هوش مصنوعی: چون تو در بین انسانها به کسی نرسیدهای که به کریمزادهای چون تو باشد.
غرض ذات تو بود ارنه نگشتی
بنیآدم به کرمنا مکرم
هوش مصنوعی: اگر هدف تو نبود، انسانها به خاطر لطف ما ارجمند و محترم نمیشدند.
بیانم هست از وصف تو عاجز
زبانم هست در نعت تو ابکم
هوش مصنوعی: زبانم در بیان وصف تو ناتوان است و قدرت توصیف تو را ندارد.
سخن کوتاه شد گر راست خواهی
تویی مانند تو والله اعلم
هوش مصنوعی: اگر میخواهی حقیقت را بدانی، باید مانند خودت باشی و در این باره تنها خداوند داناتر است.
الا تا از خم گردون برون نیست
نه صبح اشهب و نه شام ادهم
هوش مصنوعی: تا زمانی که چرخ زمان به گردش ادامه میدهد، نه صبح روشنی وجود دارد و نه شام تاریکی.
مبادا صبح تایید ترا شام
مبادا پشت اقبال ترا خم
هوش مصنوعی: مبادا صبح خوشی تو با غروب ناامیدی همراه شود و مبادا پشت خوبیها و فرصتهایت خم و شکسته گردد.
ابد با مدت عمرت هم آواز
چو از روی تناسب زیر با بم
هوش مصنوعی: مدت عمر تو و ابد همنوا هستند، مانند صدای زیر و بم که به هم تناسب دارند.
کمینه پاسبانت بخت بیدار
فروتر بارگاهت چرخ اعظم
هوش مصنوعی: خدمتگزار یا کمکی که برای تو در نظر گرفته شده است، بختی بیدار و هوشیار است و جایگاه تو در زمین، در بالاترین مقام است.