قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۱ - در مدح صدرالامم کمالالدین محمود
ای به هستی داده گیتی را کمال
ملک را فرخنده هر روز از تو فال
صدر دنیایی و دنیا را به تو
هست هر ساعت کمالی بر کمال
چون وزارت آسمان رفعت شود
هر کرا جاه تو افزاید جلال
بخت بیدار تو حی لاینام
ملک تایید تو ملک لایزال
در مقاتب آفتابت زیردست
در معالی آسمانت پایمال
اوج جاهت را ثوابت در جوار
غور حزمت را حوادث در جوال
ملک را حزم تو دفع چشم بد
فتنه را دور تو دور گوشمال
اصل اوتاد زمین شد حزم تو
زان چنین ثابت اساس آمد جبال
چیده گوش از نطق تو در ثمین
دیده چشم از کلک تو سحر حلال
ناله از کلکت به عدوی شد به خصم
کلک را گو کار خود کردی منال
هر کجا امرت سبک دارد عنان
چرخ بستاند رکاب امتثال
هر کجا قهرت گران دارد رکاب
کوه برتابد عنان احتمال
چون گره بر ابروی قهرت زدند
آسمان گوید کفیالله القتال
نیستی یزدان، چرا هست ای عجب
مثل و مانند ترا هستی محال
عفو تو تعیین کند عذر گناه
جود تو تلقین کند حسن سؤال
ای جوانمردی که در ایام تو
هست کمتر ثروت آمال مال
آز را از کثرت برت گرفت
در طباع اکنون ز استغنا ملال
گر شود محسوس دریای دلت
اخترش گوهر بود طوبیش نال
اختران را سعیت ار حامی شود
فارغ آیند از هبود و از وبال
آسمان را نهیت ار منعی کند
منفصل گردد زمان را اتصال
ور کند خورشید رای روشنت
سوی چارم چرخ رای انتقال
از سواد شب نماند گرد روز
آن قدر کاید رخش را زلف و خال
اختران کز علمشان خارج نجست
بر جهان بادی و کی بودی محال
جمله اکنون چون به درگاهت رسند
این از آن میپرسد آیا چیست حال
ای بجایی کز تحیر وصف تو
طوطی نطق مرا کردست لال
چون فلک نسگالدت جز نیکویی
بدسگالت را بدی گو میسگال
چون روان بر آفرینش قول تست
قیل گو چندان که خواهی باش و فال
طبل را کی سود دارد ولوله
چون باول نافریدندش دوال
ذره گر پنهان کند روی از شعاع
نام هستی هم بر او آید زوال
صاحبا تا شمع و تا پروانه هست
این غرورانگیز و آن صاحب جمال
برنخیزد گفت و گوی و جست و جوی
گرچه سوزد خویشتن را پر و بال
گوش را از انفعال این سخن
باز خر گو ایهاالساقی تعال
جام مالامال نوش از دست آن
کو به سیارات ننماید جمال
جرعهٔ رخسار او از روی عکس
پر می رنگین کند جام هلال
تا که باشد سمت میل آفتاب
گه جنوب از روی دوران گه شمال
سال و مه دورانت اندر سایه باد
ای طفیل دور عمرت ماه و سال
جاودان محروس و محفوظ از هموم
زانکه معصوم آمدستی از همال
سرو اقبال تو تر وز عرق او
باغ دولت را نهال اندر نهال
سد دشمن رخنه چون دندان سین
پشت حاسد کوز چون بالای دال
معتدل اقبال بادی کو چرا
زانکه بنیاد بقا شد اعتدال
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۰ - در مدح کمالالدین ابیسعد مسعود بن احمدالمستوفی: خدای خواست که گیرد زمانه جاه و جلالقصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۲ - در مدح ناصرالدین طاهر و تهنیت رمضان و تحویل حمل: سایه افکند مه روزه و روز تحویل
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای به هستی داده گیتی را کمال
ملک را فرخنده هر روز از تو فال
هوش مصنوعی: ای کسی که به هستی زیبایی و کمال میبخشی، هر روز برای پادشاهی خوشبختی و موفقیت از تو نیکو omen میشود.
صدر دنیایی و دنیا را به تو
هست هر ساعت کمالی بر کمال
هوش مصنوعی: تو در اوج عظمت دنیایی و هر لحظه کمالی بر کمال به تو عطا میشود.
چون وزارت آسمان رفعت شود
هر کرا جاه تو افزاید جلال
هوش مصنوعی: وقتی مقام و قدرت آسمانی افزایش یابد، بر هر کسی که مقام و جایگاهش بالا برود، شکوه و عظمت نیز افزوده میشود.
بخت بیدار تو حی لاینام
ملک تایید تو ملک لایزال
هوش مصنوعی: سرنوشت بیدار تو همیشه در حال حرکت است و هیچگاه خواب نمیرود. حکمت و نعمت تو همیشگی و پایدار هستند.
در مقاتب آفتابت زیردست
در معالی آسمانت پایمال
هوش مصنوعی: در زیر نور آفتاب تو، در عرش آسمانت، احساس میکنم که در حال سرکوب شدن هستم.
اوج جاهت را ثوابت در جوار
غور حزمت را حوادث در جوال
هوش مصنوعی: در اوج بالندگی و شرافت تو، ستارهها در کنار تو قرار دارند و حوادث و رویدادها، دنیای تو را تحت تأثیر قرار میدهند.
ملک را حزم تو دفع چشم بد
فتنه را دور تو دور گوشمال
هوش مصنوعی: حضور مهر و مّحبّت تو، از هر آسیب و خطر جلوگیری میکند و بیثباتی و مشکلات را از تو دور میسازد.
اصل اوتاد زمین شد حزم تو
زان چنین ثابت اساس آمد جبال
هوش مصنوعی: پایههای زمین به وجود تو استوار شده و به همین دلیل کوهها نیز استوار گشتهاند.
چیده گوش از نطق تو در ثمین
دیده چشم از کلک تو سحر حلال
هوش مصنوعی: گوشم را از گفتار تو گرفتهام و چشمانم را به زیبایی نوشتههای تو معطوف کردهام.
ناله از کلکت به عدوی شد به خصم
کلک را گو کار خود کردی منال
هوش مصنوعی: صدای ناله از دستان خودت به دشمن رسید، به او بگو که خودت عامل این مشکل بودی و نگران نباش.
هر کجا امرت سبک دارد عنان
چرخ بستاند رکاب امتثال
هوش مصنوعی: هر جا که دستورات تو با نرمی و آسانی ارائه شود، چرخ زندگی به راحتی به سمت اجرای آن پیش میرود.
هر کجا قهرت گران دارد رکاب
کوه برتابد عنان احتمال
هوش مصنوعی: هر جا که خشم تو شدت بگیرد، کوه هم تاب تحمل نخواهد داشت و در برابر آن تسلیم میشود.
چون گره بر ابروی قهرت زدند
آسمان گوید کفیالله القتال
هوش مصنوعی: وقتی که تیر خشم تو به ابرویت نقش میبندد، آسمان میگوید که بس است، خداوند کافیست در جنگ و نبرد.
نیستی یزدان، چرا هست ای عجب
مثل و مانند ترا هستی محال
هوش مصنوعی: اگر یزدان (خدا) وجود ندارد، چه جای تعجب دارد که چیزی شبیه او قابل تصور نیست، چرا که وجود او نه ممکن است و نه قابل قیاس.
عفو تو تعیین کند عذر گناه
جود تو تلقین کند حسن سؤال
هوش مصنوعی: بخشایش تو باعث میشود که خطای ما بخشیده شود و generosity تو به ما یاد میدهد که چگونه سوالات زیبا و درست بپرسیم.
ای جوانمردی که در ایام تو
هست کمتر ثروت آمال مال
هوش مصنوعی: ای جوانمرد، در زمانه تو کمتر کسی است که ثروت و دارایی را به آرزو تبدیل کند.
آز را از کثرت برت گرفت
در طباع اکنون ز استغنا ملال
هوش مصنوعی: از آنجا که او به خاطر فراوانی چیزها از آز و خواهش خود گذشت، اکنون به دلیل بینیازیاش احساس کسالت میکند.
گر شود محسوس دریای دلت
اخترش گوهر بود طوبیش نال
هوش مصنوعی: اگر دریاچه قلبت احساساتش را نشان دهد، ستارهاش همان گوهر است و شادابیاش هم نالهای در دل دارد.
اختران را سعیت ار حامی شود
فارغ آیند از هبود و از وبال
هوش مصنوعی: اگر ستارهها تحت حمایت قرار گیرند، از هر نوع سختی و مشکل رها خواهند شد.
آسمان را نهیت ار منعی کند
منفصل گردد زمان را اتصال
هوش مصنوعی: اگر آسمان مانعی برای ما ایجاد کند، زمان از هم گسسته و جدا خواهد شد.
ور کند خورشید رای روشنت
سوی چارم چرخ رای انتقال
هوش مصنوعی: اگر خورشید اندیشهات به سمت چهارمین آسمان هدایت شود، به یک انتقال بزرگ دست مییابی.
از سواد شب نماند گرد روز
آن قدر کاید رخش را زلف و خال
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، هیچ نشانی از روشنایی روز باقی نمانده است. به اندازهای که زلف و خال رخسار تو را زیبا میسازد.
اختران کز علمشان خارج نجست
بر جهان بادی و کی بودی محال
هوش مصنوعی: در این بیت به ستارهها اشاره شده که از دانش و علم خود دور نشدند و به جهان تأثیر میگذارند و هیچ چیز برایشان غیرممکن نیست.
جمله اکنون چون به درگاهت رسند
این از آن میپرسد آیا چیست حال
هوش مصنوعی: اکنون هر کسی که به درگاه تو میرسد، از تو میپرسد حال و احوالت چگونه است.
ای بجایی کز تحیر وصف تو
طوطی نطق مرا کردست لال
هوش مصنوعی: ای تو که به جایی رسیدهای که حتی طوطی هم وقتی بخواهد تو را توصیف کند، زبانش بند میآید و خاموش میشود.
چون فلک نسگالدت جز نیکویی
بدسگالت را بدی گو میسگال
هوش مصنوعی: زمانی که سرنوشت به تو خوبی نمیکند، به بدیهای آن سرنوشت شکایت نکن و فقط به خوبیها توجه کن.
چون روان بر آفرینش قول تست
قیل گو چندان که خواهی باش و فال
هوش مصنوعی: به اندازهای که بخواهی، میتوانی به خلقت و آفرینش بپردازی و دست به کار شوی، زیرا روح تو به این کار دعوت شده است.
طبل را کی سود دارد ولوله
چون باول نافریدندش دوال
هوش مصنوعی: طبل وقتی سودی دارد که صدای آن به گوش برسد و کسی با آن درگیر نشود. اگر دوال را که دستگیرهای برای طبل است به آن نزنند، صدایش به جایی نمیرسد.
ذره گر پنهان کند روی از شعاع
نام هستی هم بر او آید زوال
هوش مصنوعی: اگر ذرهای از حقیقت و نور خود را پنهان کند، حتی نام وجودش نیز تحت تاثیر قرار میگیرد و به زوال نزدیک میشود.
صاحبا تا شمع و تا پروانه هست
این غرورانگیز و آن صاحب جمال
هوش مصنوعی: دوست عزیز، تا زمانی که شمع و پروانه وجود دارند، زیبایی و عشق در زندگی ادامه دارد و این زیبایی همواره دلنواز و جذاب است.
برنخیزد گفت و گوی و جست و جوی
گرچه سوزد خویشتن را پر و بال
هوش مصنوعی: اگر گفتگو و تلاش متوقف شود، حتی اگر فرد آسیب ببیند و بسوزد، نباید دست از کوشش و جستجو بردارد.
گوش را از انفعال این سخن
باز خر گو ایهاالساقی تعال
هوش مصنوعی: گوش خود را از تأثیرپذیری این سخن آزاد کن، ای ساقی، بیا نزدیکتر.
جام مالامال نوش از دست آن
کو به سیارات ننماید جمال
هوش مصنوعی: جام پر از نوشی از دست کسی است که زیباییاش به سیارات نمایان نمیشود.
جرعهٔ رخسار او از روی عکس
پر می رنگین کند جام هلال
هوش مصنوعی: نوشیدن جرعهای از چهرهٔ او، با انعکاسش بر روی جام، رنگی شبیه به رنگ هلال ماه به جام میدهد.
تا که باشد سمت میل آفتاب
گه جنوب از روی دوران گه شمال
هوش مصنوعی: تا زمانی که آفتاب در مسیر خود به سمت جنوب یا شمال حرکت میکند، همواره وجود دارد.
سال و مه دورانت اندر سایه باد
ای طفیل دور عمرت ماه و سال
هوش مصنوعی: ای عزیز، در دوران زندگیات که تحت تاثیر گذر زمان است، سالها و ماهها همچون سایههایی در کنارت خواهند بود.
جاودان محروس و محفوظ از هموم
زانکه معصوم آمدستی از همال
هوش مصنوعی: تو همیشه در امان و محفوظ از نگرانیها هستی، زیرا که معصوم و پاک به دنیا آمدهای و از هر گونه آلودگی و مشکلات دور هستی.
سرو اقبال تو تر وز عرق او
باغ دولت را نهال اندر نهال
هوش مصنوعی: سرو خوشبختی تو مانند درختانی است که در باغ دولت روییدهاند و با عرق تلاش و شوق تو، هر روز به سرسبزی و رشد خود ادامه میدهند.
سد دشمن رخنه چون دندان سین
پشت حاسد کوز چون بالای دال
هوش مصنوعی: دشمنان نمیتوانند به راحتی به ما آسیب برسانند، مانند دندانهایی که پشت لثهها پنهان شدهاند، یا حاسدانی که در سایه شکافهای دیوار کمین کردهاند.
معتدل اقبال بادی کو چرا
زانکه بنیاد بقا شد اعتدال
هوش مصنوعی: باد معتدل و خوشی میوزد، اما چرا این خوشحالی به آن جا میرسد که زندگی بر پایه تعادل استوار شده است؟