گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۹ - دشمنان از وی دروغی گفته بودند خلوص خود و عذر مخدوم را گوید

ای ترا کرده خداوند خدای متعال
داده جان و خرد و جاه و جوانی و جمال
حق آنرا که زبر دست جهانی کردت
که مرا بیهده بی‌جرمی در پای ممال
بکرم یک سخن بنده تامل فرمای
پس براندیش و فروبین و بدان صورت حال
هفته‌ای هست که در دست تجنیست اسیر
به حدیثی که چو موی کف دستست محال
آخر از بهر خدا این چه خیالست و گمان
واخر از بهر خدا این چه جوابست و سؤال
تو خداوند که بر من بودت منت جان
تو خداوند که بر من بودت منت مال
از من آید که به نقص تو زبان بگشایم
یارب این خود بتوان گفت و درآید به خیال
حاش لله نه مرا بلکه فلک را نبود
با سگ کوی تو این زهره و یارای مقال
دشمنان خاک درین کار همی اندازند
ورنه من پاکم ازین، پاکتر از آب زلال
گرچه فرمانت روانست به هرچ آن بکنی
با من عاجز مسکین چه سیاست چه نکال
جهد آن کن که در این حادثه و درد گران
دور باشی ز تهور که ندارند به فال
بنده را نیست غم جان و جوانی و جهان
غم آنست که بیهوده درافتی به وبال
ور چنانست که خشنودی تو در آن هست
کاندرین روز دو عمرم که مبیناد زوال
کار را باش که کردم ز دل و سینهٔ پاک
خون خود گرچه ندارد خطری بر تو حلال
وعده‌ای می‌ننهم هین من و قتال و کنب
مهلتی می‌ندهم هین من و جلاد و دوال
مرگ از آن به که مرا از تو خجل باید بود
نه گناهی و نه خوفی و نه قیلی و نه قال
سخن بنده همین است و بر این نفزاید
که نیفزاید ازین بیهده الا که ملال
تا که ایمد کمالست پس از هر نقصان
بیم نقصانت مبادا ز فلک ای کل کمال
به چنین جرم و تجنی که مرا افکندند
ای خداوند خدا را مفکن در اقوال

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای ترا کرده خداوند خدای متعال
داده جان و خرد و جاه و جوانی و جمال
هوش مصنوعی: خداوند متعال به تو جان، عقل، مقام، جوانی و زیبایی عطا کرده است.
حق آنرا که زبر دست جهانی کردت
که مرا بیهده بی‌جرمی در پای ممال
هوش مصنوعی: حق آن کس را که برتر از همه موجودات قرار داده است، برای من نشده است که بی‌دلیل و بی‌گناه در زیر فشار مشکلات قرار بگیرم.
بکرم یک سخن بنده تامل فرمای
پس براندیش و فروبین و بدان صورت حال
هوش مصنوعی: ای خوب من، یک سخن از من را خوب در نظر بگیر و سپس به آن فکر کن و با دقت ببین و از آن حالتی که دارم آگاه شو.
هفته‌ای هست که در دست تجنیست اسیر
به حدیثی که چو موی کف دستست محال
هوش مصنوعی: حدود یک هفته است که در چنگال تجنیست (حالت ناخوشایند یا گرفتاری) گرفتارم، به بیان چیزی که کم‌اهمیت و غیرقابل اعتماد است.
آخر از بهر خدا این چه خیالست و گمان
واخر از بهر خدا این چه جوابست و سؤال
هوش مصنوعی: در نهایت، این چه نوع تفکر و تصوری است که داریم؟ و در پاسخ به آن چه جوابی وجود دارد و چه سوالاتی مطرح می‌شود؟
تو خداوند که بر من بودت منت جان
تو خداوند که بر من بودت منت مال
هوش مصنوعی: تو ای پروردگار، که نعمت جان بر من ارزانی داشته‌ای، و ای خالق، که ثروت و مالی که دارم از توست و بر من منت نهاده‌ای.
از من آید که به نقص تو زبان بگشایم
یارب این خود بتوان گفت و درآید به خیال
هوش مصنوعی: من از طرف خودم می‌توانم درباره نواقص تو صحبت کنم، ولی ای خدای من، این خود نشان‌دهنده‌ی درک و تصوری عمیق است.
حاش لله نه مرا بلکه فلک را نبود
با سگ کوی تو این زهره و یارای مقال
هوش مصنوعی: هرگز نگوئید که من نمی‌توانم با تو روبرو شوم، بلکه حتی ستاره‌ها نیز نمی‌توانند با موجودی در سطح تو صحبت کنند.
دشمنان خاک درین کار همی اندازند
ورنه من پاکم ازین، پاکتر از آب زلال
هوش مصنوعی: دشمنان در این کار نقشه‌ها می‌کشند، اما من از این مسئله کاملاً پاک هستم، حتی پاک‌تر از آب زلال.
گرچه فرمانت روانست به هرچ آن بکنی
با من عاجز مسکین چه سیاست چه نکال
هوش مصنوعی: هرچند تو به راحتی می‌توانی هر کاری که بخواهی انجام دهی، اما من، که فردی ناتوان و بی‌پناه هستم، هیچ چاره‌ای جز تحمل این وضع ندارم.
جهد آن کن که در این حادثه و درد گران
دور باشی ز تهور که ندارند به فال
هوش مصنوعی: تلاش کن که در این وضعیت دشوار و دردناک از بی‌پروایی دوری کنی، زیرا چنین رفتارهایی برای تو سودی نخواهد داشت.
بنده را نیست غم جان و جوانی و جهان
غم آنست که بیهوده درافتی به وبال
هوش مصنوعی: من نگران جان و جوانی و دنیا نیستم، بلکه غم من این است که بیهوده به مشکلات و مصائب دچار شوم.
ور چنانست که خشنودی تو در آن هست
کاندرین روز دو عمرم که مبیناد زوال
هوش مصنوعی: اگر چیزی موجب خشنودی تو باشد، در این صورت در این روز دو عمرم چیزی وجود ندارد که به زودی نابود شود.
کار را باش که کردم ز دل و سینهٔ پاک
خون خود گرچه ندارد خطری بر تو حلال
هوش مصنوعی: کاری که انجام داده‌ام از دل و جان پاک خودم، هرچند که به تو آسیبی نمی‌رساند، ولی به خاطر این تلاش و کوشش، خون خود را هم فدای آن کرده‌ام.
وعده‌ای می‌ننهم هین من و قتال و کنب
مهلتی می‌ندهم هین من و جلاد و دوال
هوش مصنوعی: من به تو وعده می‌دهم که در میدان جنگ یا در برابر مرگ، زمانی به تو می‌دهم تا بتوانی آماده شوی.
مرگ از آن به که مرا از تو خجل باید بود
نه گناهی و نه خوفی و نه قیلی و نه قال
هوش مصنوعی: مرگ برایم بهتر است تا اینکه از تو شرمنده باشم. در این حالت نه گناهی هست و نه ترسی و نه نیازی به دعوی و گفت‌وگو.
سخن بنده همین است و بر این نفزاید
که نیفزاید ازین بیهده الا که ملال
هوش مصنوعی: من فقط همین را می‌گویم و نمی‌خواهم چیزی به آن اضافه کنم، زیرا افزودن بیشتر فقط موجب دلزدگی می‌شود.
تا که ایمد کمالست پس از هر نقصان
بیم نقصانت مبادا ز فلک ای کل کمال
هوش مصنوعی: هر زمان که به کمال نزدیک می‌شوی، از نقص‌ها و کمبودهای خود نگران نباش. ای مظهر کامل، از آسمان بترس که مبادا نقصانی بر تو بیفزاید.
به چنین جرم و تجنی که مرا افکندند
ای خداوند خدا را مفکن در اقوال
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، به خاطر این گناه و ظلمی که بر من رفته است، از تو می‌خواهم که حقایق را از من پنهان نکن و مرا در موضع سرزنش قرار نده.

حاشیه ها

1397/01/10 04:04
حنا

در بخش قطعات، شماره 322، بخشی از همین قصیده آمده است، با اندک تغییری در واژه ها.