گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱ - در مدح علاء الدین ابوعلی الحسن الشریف

سپهر رفعت و کوه وقار و بحر سخا
علاء دین که سپهریست از سنا و علا
خلاصهٔ همه اولاد خاندان نظام
خلاصهٔ به حقیقت خلاصهٔ به سزا
نظام داد مقامات ملک را به سخن
چنانکه کار مقیمان خاک را به سخا
خدایگان وزیران که در مراتب قدر
برش سپهر بود چون بر سپهر سها
شکسته طاعت او قامت صبی و مسن
ببسته قدرت او گردن صباح و مسا
سخن ز سر قدر برکشد به جذب ضمیر
درو نه رنگ صواب آمده نه بوی خطا
ز باد صولت او خاک خواهد استعفا
ز تف هیبت او آب گیرد استسقا
نهد رضا و خلافش اساس کون و فساد
دهد عتاب و نوازش نشان خوف و رجا
اگر نه واسطهٔ عقد عالم او بودی
چه بود فایده در عقد آدم و حوا
زه ای رکاب ثبات ترا درنگ زمین
زه ای عنان سخای ترا شتاب صبا
به درگه تو فلک را گذر به پای ادب
به جانب تو قضا را نظر به عین رضا
به زیر سایهٔ عدل تو فتنها پنهان
به پیش دیدهٔ وهم تو رازها پیدا
نواهی تو ببندد همی گذار قدر
اوامر تو بتابد همی عنان قضا
تو اصل دادن و دادی چو حرف اصل کلام
تو اصل دانش و دینی چو صوت اصل صدا
ز رشک طبع تو دارد مزاج دریا تب
گمان مبر که ز موج است لرزه بر دریا
صدف که دم نزند دانی از چه خاصیت است
ز شرم نطق تو وز رشک لؤلؤی لالا
ز نور رای تو روشن شده است رای سپهر
وگرنه کی رودی آفتاب جز به عصا
تو آن کسی که ز باران فتح باب کفت
مزاج سنگ شود مستعد نشو و نما
تویی که گر سخطت ابر ژاله بار شود
اجل برون نتواند شدن ز موج فنا
به صد قران بنزاید یکی نتیجه چو تو
ز امتزاج چهار امهات و هفت آبا
به سعد و نحس فلک زان رضا دهند که او
به خدمت تو کمر بسته دارد از جوزا
تبارک‌الله از آن آب‌سیر آتش‌فعل
که با رکاب تو خاکست و با عنانت هوا
به شکل آب رود چون فرو شود به نشیب
به سیر باد رود چون برآید از بالا
زمردین سمش اندر وغا به قوت جذب
ز دیده مهرهٔ افعی برون کشد ز قفا
مگر به سایهٔ او برنشاندش تقدیر
وگرنه کی به غبارش رسد سوار ذکا
به دخل و خرج عیاری که نعلش انگیزد
کند ز صحرا کوه و کند ز که صحرا
زمانه سیری کامروزش ار برانگیزی
به عالمی بردت کاندرو بود فردا
بزرگوارا من بنده گرچه مدتهاست
که بازماندم از اقبال خدمت تو جدا
جدا نبود زمانی زبان من ز ثنات
چه باخواص و عوام و چه در خلا و ملا
به نعت هرکه سخن رانده‌ام فزون آمد
همم مدیح ز اندازه هم طمع ز عطا
مگر به مدح تو کز غایت کمال و بهات
چنانک خواست دلم خاطرم نکرد وفا
سخن ببست مرا اندرین قصیده ز عجز
همی چه گویم بس نیست این قصیده گوا
اگر به مدح و ثنا هرکسی ستوده شود
تو آن کسی که ستوده به تست مدح و ثنا
به ناسزا چه برم بیش ازین مدایح خویش
سزای مدح تویی وتراست مدح سزا
به شبه و شکل تو گر دیگران برون آیند
زمانه نیک شناسد زمرد از مینا
خدای داند کز خجلت تو با دل ریش
که تا به مقطع شعر آمدستم از مبدا
همی چه گفتم گفتم که زیره و کرمان
همی چه گفتم گفتم که بصره و خرما
همیشه تا که بود در بقای عالم کون
امید عاقبت اندر حساب بیم و بلا
حساب عمر تو در عافیت چنان بادا
که چون ابد ز کمیت برون شود احصا
به هرچه گویی قول تو بر زمانه روان
به هرچه خواهی حکم تو بر ستاره روا
بر استقامت حال تو بر بسیط زمین
بر آسمان کف کف الخضیب کرده دعا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سپهر رفعت و کوه وقار و بحر سخا
علاء دین که سپهریست از سنا و علا
هوش مصنوعی: آسمان بلندی و کوه استواری و دریای سخاوت، علاء الدین است که همانند آسمانی روشن با نور و بلندی‌های بزرگ می‌درخشد.
خلاصهٔ همه اولاد خاندان نظام
خلاصهٔ به حقیقت خلاصهٔ به سزا
هوش مصنوعی: تمام فرزندان خاندان نظام، در نهایت به معنای عمیق و شایسته‌ای از خودشان می‌رسند.
نظام داد مقامات ملک را به سخن
چنانکه کار مقیمان خاک را به سخا
هوش مصنوعی: خداوند برای هر چیز قانونی و نظامی مشخص قرار داده است، همان‌طور که برای زندگی مردم روی زمین، generosity و بخشش اهمیت دارد.
خدایگان وزیران که در مراتب قدر
برش سپهر بود چون بر سپهر سها
هوش مصنوعی: خدایگانی که وزیران هستند، در جایگاه خود مانند ستاره سها در آسمان می‌درخشند و از مقام و ارزش زیادی برخوردارند.
شکسته طاعت او قامت صبی و مسن
ببسته قدرت او گردن صباح و مسا
هوش مصنوعی: محبت و اطاعت از او باعث شده است که حتی جوانان و پیران تحت تاثیر او قرار بگیرند و قدرت او باعث شده تا بهترین روزها و شب‌ها تحت کنترل او باشند.
سخن ز سر قدر برکشد به جذب ضمیر
درو نه رنگ صواب آمده نه بوی خطا
هوش مصنوعی: اگر سخن از عمق معرفت و ارزش بالای خود بگوید، در دل شنونده جذبی ایجاد می‌کند. در اینجا نه نشانی از درست بودن وجود دارد و نه بویی از اشتباه.
ز باد صولت او خاک خواهد استعفا
ز تف هیبت او آب گیرد استسقا
هوش مصنوعی: از باد قدرت او، خاک به دنبال کناره‌گیری است و از شدت تاثیری که بر جا می‌گذارد، آب برای نوشیدن طلب می‌کند.
نهد رضا و خلافش اساس کون و فساد
دهد عتاب و نوازش نشان خوف و رجا
هوش مصنوعی: هر چه که در دنیا اتفاق می‌افتد، یا رضایت خداوند است و یا مخالف خواست او. این دو حالت می‌تواند باعث ایجاد محبت و تنبیه شود و همزمان ترس و امید را در دل انسان به وجود آورد.
اگر نه واسطهٔ عقد عالم او بودی
چه بود فایده در عقد آدم و حوا
هوش مصنوعی: اگر نبود آن کسی که عالم به مسائل و شرایط عقد است، عقد آدم و حوا چه فایده‌ای داشت؟
زه ای رکاب ثبات ترا درنگ زمین
زه ای عنان سخای ترا شتاب صبا
هوش مصنوعی: ای رکاب ثبات تو، زمین را به آرامی در دست دار، و ای افسار سخاوت تو، باد صبا را به شتاب در آور.
به درگه تو فلک را گذر به پای ادب
به جانب تو قضا را نظر به عین رضا
هوش مصنوعی: در درگاه تو، آسمان را با فروتنی می‌سپرند و به سوی تو، سرنوشت را با چشم رضا می‌نگرند.
به زیر سایهٔ عدل تو فتنها پنهان
به پیش دیدهٔ وهم تو رازها پیدا
هوش مصنوعی: در زیر سایهٔ انصاف تو، کسانی که در فتنه‌ها هستند، پنهان می‌شوند و رازهایشان به‌راحتی در برابر تخیلات تو نمایان می‌شود.
نواهی تو ببندد همی گذار قدر
اوامر تو بتابد همی عنان قضا
هوش مصنوعی: فرمان‌های تو می‌تواند سرنوشت را متوقف کند و تاثیرات اراده تو بر قضا و تقدیر نمایان می‌شود.
تو اصل دادن و دادی چو حرف اصل کلام
تو اصل دانش و دینی چو صوت اصل صدا
هوش مصنوعی: تو هستی بخش اصل وجود و حقیقت، همان‌طور که کلام اصلی تو، جوهر دانش و دین تو نیز مانند صدای واقعی و اصلی است.
ز رشک طبع تو دارد مزاج دریا تب
گمان مبر که ز موج است لرزه بر دریا
هوش مصنوعی: به خاطر غیرت و طبع تو، دریا هم دچار تب و تلاطم است. این فکر را نکن که این لرزش‌ها به خاطر امواج دریا است.
صدف که دم نزند دانی از چه خاصیت است
ز شرم نطق تو وز رشک لؤلؤی لالا
هوش مصنوعی: صدف زمانی که سخن نمی‌گوید، آیا می‌دانی که این به چه دلیل است؟ این نشان از شرم و حیا از نطق تو و حسادت به زیبایی لؤلؤی سفید دارد.
ز نور رای تو روشن شده است رای سپهر
وگرنه کی رودی آفتاب جز به عصا
هوش مصنوعی: از نور عقل و اندیشه‌ات، روشنایی آسمان به‌دست آمده است، وگرنه چطور ممکن است تابش آفتاب بدون وجود راهنما و هدایت‌گر باشد؟
تو آن کسی که ز باران فتح باب کفت
مزاج سنگ شود مستعد نشو و نما
هوش مصنوعی: تو آن شخصی هستی که به طور طبیعی تحت تأثیر دگرگونی‌ها قرار نمی‌گیری و در برابر حوادث سخت و چالش‌ها مقاومت می‌کنی.
تویی که گر سخطت ابر ژاله بار شود
اجل برون نتواند شدن ز موج فنا
هوش مصنوعی: تو هستی که اگر خشم تو ببارد، حیات مانند ابر باران‌زا گسسته خواهد شد و هیچ‌چیز نمی‌تواند از امواج فنا و نابودی فرار کند.
به صد قران بنزاید یکی نتیجه چو تو
ز امتزاج چهار امهات و هفت آبا
هوش مصنوعی: به صد سکه طلا هم نمی‌توان مانند تو نتیجه‌ای به دست آورد، چرا که تو fruto حاصل از ترکیب چهار مادر و هفت اجداد هستی.
به سعد و نحس فلک زان رضا دهند که او
به خدمت تو کمر بسته دارد از جوزا
هوش مصنوعی: سخن از تقدیر و سرنوشت است که با خوشبختی و بدبختی به تو پاسخ می‌دهد، زیرا او با اراده و تلاش آماده خدمت به توست.
تبارک‌الله از آن آب‌سیر آتش‌فعل
که با رکاب تو خاکست و با عنانت هوا
هوش مصنوعی: خداوند را سپاس که آن آبی که خاصیت‌های آتشین دارد، به خاطر تو خاک را به چرخه حیات کشانده و هوا را زنده می‌کند.
به شکل آب رود چون فرو شود به نشیب
به سیر باد رود چون برآید از بالا
هوش مصنوعی: وقتی که آب رودخانه به قسمت‌های پایین‌تر می‌رسد، به آرامی و با نرمی حرکت می‌کند. اما زمانی که از دما و فشار بالا جدا می‌شود، به سرعت بالا می‌آید و به سمت بالا حرکت می‌کند.
زمردین سمش اندر وغا به قوت جذب
ز دیده مهرهٔ افعی برون کشد ز قفا
هوش مصنوعی: اسب زمردی رنگش در میدان جنگ به قدری قوی و پرتوان است که می‌تواند با نیروی خود، مهرهٔ افعی را از پشتش بیرون بکشد.
مگر به سایهٔ او برنشاندش تقدیر
وگرنه کی به غبارش رسد سوار ذکا
هوش مصنوعی: آیا ممکن است سرنوشت او را به سایهٔ کسی برساند وگرنه چگونه ممکن است سوار هوشمندی به او برسد؟
به دخل و خرج عیاری که نعلش انگیزد
کند ز صحرا کوه و کند ز که صحرا
هوش مصنوعی: شخصی که در کار خویش مهارت دارد و به خوبی مدیریت می‌کند، می‌تواند از مشکلات و چالش‌ها عبور کند و از هر شرایطی بهره‌برداری کند؛ حتی اگر شرایط سخت و دشواری پیش رو باشد.
زمانه سیری کامروزش ار برانگیزی
به عالمی بردت کاندرو بود فردا
هوش مصنوعی: اگر امروز روزگار خوشی به تو بدهد و شاد کنی، می‌توانی دنیای جدیدی بسازی که فردا برایت بهتر باشد.
بزرگوارا من بنده گرچه مدتهاست
که بازماندم از اقبال خدمت تو جدا
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، من اگرچه مدتی است که از تو دور مانده‌ام و توفیق خدمت به تو را ندارم، هنوز هم بنده و زیر دستان توام.
جدا نبود زمانی زبان من ز ثنات
چه باخواص و عوام و چه در خلا و ملا
هوش مصنوعی: زبان من همیشه به ستایش مشغول بوده، چه در جمع خواص و عامه مردم و چه در سکوت و تنهایی.
به نعت هرکه سخن رانده‌ام فزون آمد
همم مدیح ز اندازه هم طمع ز عطا
هوش مصنوعی: هر وقت به توصیف کسی سخن گفته‌ام، تمجید و ستایش من از آنچه لایق بوده، بیشتر شده و همواره از بخشش‌های او به خودم امید داشته‌ام.
مگر به مدح تو کز غایت کمال و بهات
چنانک خواست دلم خاطرم نکرد وفا
هوش مصنوعی: من فقط به خاطر وصف زیبایی‌ها و کمالاتت سخن می‌گویم و دل من که به شدت خواهان توست، هیچ وفایی به من نکرده است.
سخن ببست مرا اندرین قصیده ز عجز
همی چه گویم بس نیست این قصیده گوا
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساس ناتوانی و کمبود کلمات خود در بیان احساسات و افکارش اشاره می‌کند. او می‌گوید که در این شعر به قدری غرق در اندیشه‌ها و احساساتش است که نمی‌داند چگونه باید صحبت کند و بیانش کافی نیست. این شعر نشان‌دهنده تردید و دشواری در انتقال معنا و ارتباط با دیگران است.
اگر به مدح و ثنا هرکسی ستوده شود
تو آن کسی که ستوده به تست مدح و ثنا
هوش مصنوعی: اگر کسی در ستایش و تمجید دیگران قرار گیرد، تو باید بدانی که آن ستایش در حقیقت به خود تو بازمی‌گردد و تو همان کسی هستی که مورد ستایش واقع می‌شوی.
به ناسزا چه برم بیش ازین مدایح خویش
سزای مدح تویی وتراست مدح سزا
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که سخن گفتن درباره خوبی‌ها و ارزش‌های تو از توصیف‌های بدی که به دیگران نسبت می‌دهم، بسیار بهتر است. به عبارت دیگر، تمجید و ستایش از تو لایق‌تر است و چیزی جز تحسین تو نمی‌تواند جوابگوی شایستگی‌هایت باشد.
به شبه و شکل تو گر دیگران برون آیند
زمانه نیک شناسد زمرد از مینا
هوش مصنوعی: اگر دیگران در ظاهر و شکل تو به چشم بیایند، زمانه به خوبی درمی‌یابد که زمرد، ارزش و زیبایی بیشتری نسبت به مینا دارد.
خدای داند کز خجلت تو با دل ریش
که تا به مقطع شعر آمدستم از مبدا
هوش مصنوعی: خدا می‌داند که به خاطر شرم تو، دل من جریحه‌دار شده است و تا زمانی که به اینجا در شعر رسیدم، از اصل و آغاز کار احساس ناراحتی و خجالت می‌کنم.
همی چه گفتم گفتم که زیره و کرمان
همی چه گفتم گفتم که بصره و خرما
هوش مصنوعی: من از چیزهایی که گفته‌ام، همواره یادآوری کرده‌ام که زیره و کرمان چه ارتباطی با هم دارند، و همچنین بصره و خرما نیز به همین ترتیب.
همیشه تا که بود در بقای عالم کون
امید عاقبت اندر حساب بیم و بلا
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانی که عالم هستی برقرار باشد، باید به امید روزهای خوب و پایان خوش در میان نگرانی‌ها و مشکلات زندگی فکر کرد.
حساب عمر تو در عافیت چنان بادا
که چون ابد ز کمیت برون شود احصا
هوش مصنوعی: عمر تو در آرامش و سلامتی باید به گونه‌ای باشد که وقتی به پایان می‌رسد، فراتر از تعداد سال‌ها و کمّیت زندگی‌ات باشد و نتوان آن را به راحتی شمرد.
به هرچه گویی قول تو بر زمانه روان
به هرچه خواهی حکم تو بر ستاره روا
هوش مصنوعی: هر چیزی که بگویی، سخنت در زمان پیوسته خواهد بود و هر تصمیمی که بگیری، بر سرنوشت و فلک می‌نشیند.
بر استقامت حال تو بر بسیط زمین
بر آسمان کف کف الخضیب کرده دعا
هوش مصنوعی: حال تو بر زمین و آسمان مستحکم و پایدار شده و دعای تو مانند آب روان در همه جا جاری است.