گنجور

شمارهٔ ۳

ترک من برگل نقاب از سنبل پرُتاب‌ کرد
لالهٔ نعمان حجاب لولو خوشاب کرد
رنگ لعل شکرین او مرا بی‌رنگ‌کرد
تاب‌زلف عنبرین او مرا در تاب‌کرد
دید در سنجاب و مشک ناب نرمی و خوشی
سینه چون سنجاب‌ و زلفین همچو مشک‌ ناب کرد
فتنه را پیش گل خود روی و پیش سنگ و روی
سایبان از مشک ناب و پردهٔ سنجاب‌کرد
تا به لشکرگه نمود آن شَکَّر عناب رنگ
شَکَّر و عناب در بازار لشکر غاب‌کرد
خون دل صافی‌کند عناب و شکر پس چرا
سوخته خون دل من شکر و عناب‌کرد
تاکه از من‌کرد پنهان آن رخ چون آفتاب
درد هجر او رخ من زرد چون مهتاب‌کرد
تا چو آتش‌ کرد رخسار و چو آب از من‌ گریخت
بستر و بالین من پرآتش و پرآب ‌کرد
چون خیال چشم پرخوابش به چشم من رسید
چشم پرخوابش همه‌شب چشم‌من بی‌خواب‌کرد
صورت او پیش دل محراب کردم همچنانک
بخت فرخ درگه صدر اجل محراب‌کرد
آفرین باد از فلک خورشید عدل وجود را
صدر دنیا احمدبن فضل بن محمود را
چون نگارم خال مشکین بر رخ رنگین زند
نقطه‌ها گویی ز عنبر بر گل و نسرین زند
چون ز شرم و خویشتن‌داری نهد بر هم دو لب
از عقیق و لعل‌ گویی قفل بر پروین زند
گر ببیند روی چون دیبای او بازارگان
طَعنه اندر شُشتر و بغداد و قسطنطین زند
ور به هند و چین فرستد نسختی از روی خویش
آتش اندر جان نقاشان هند و چین زند
بامداد آن لعبت خوش لب ز بهر بوی خوش
چون گلاب پارسی بر زلف مشک‌آگین زند
راست پنداری به‌ دست خویش رضوان در بهشت
آب کوثر برکشد بر روی حورالعین زند
از لب شیرین او هرگه ‌که خواهم بوسه‌ای
برفروزد روی و دندان بر لب شیرین زند
گر ملک بر آسمان و عرش یابد بوی او
آسمان را کِلّه بندد عرش را آذین زند
بر امید دیدن او همچو مرغان پر و بال
گرد لشکرگاه و درگاه معین‌الدین زند
تا همی بیند محل حسن خویش و عشق من
عار دارد زآنکه لاف از خسرو شیرین زند
آفرین باد از فلک خورشید عدل و جود را
صدر دنیا احمدبن فضل بن محمود را
دوش وقت نیم‌شب پیغام یار آمد مرا
یا به باغ دل گل شادی به بار آمد مرا
وز پس پیغام نزدیک من آمد یار من
یا ز گردون ماه تابان در کنار آمد مرا
راست‌گفتی از هوا در دام من صیدی فتاد
یا به کف ناگاه در شاهوار آمد مرا
موی و روی و اشک من سیم و زر و یاقوت بود
هر سه از بهر وصال او به کار آمد مرا
رنگ رخسار و لب او چون‌گل و چون لاله بود
فصل تابستان همی فصل بهار آمد مرا
ازگل و از لالهٔ او اندر آن ساعت به‌چشم
خانه همچون‌ گلستان و لاله‌زار آمد مرا
بی لب او چون مزاحم سرد بود از باد سرد
از لب او شهد و شکّر سازگار آمد مرا
آفرین بر یار باد و آفرین بر وصل یار
کاین همه شادی زیار و وصل یار آمد مرا
گرچه وصل او مرا هنگام صبح آمد بسر
از دو یاقوتش سه شکّر یادگار آمد مرا
چون جهان را بوی خلد آمد ز باد صبحدم
بوی اقبال وزیر شهریار آمد مرا
آفرین باد از فلک خورشید عدل وجود را
صدر دنیا احمدبن فضل بن محمود را
آن که بخت او علم بر گنبد گردون کشید
آن ‌که رای او رقم بر طارم میمون ‌کشید
گنج‌هایی کز سعادت ساخت هر شب آسمان
رای او هر روز پیش شاه روزافزون کشید
بر لب دریای اقبالش‌ گهر جوید همی
پهلوانی کاو سپاه از ساحل جیحون کشید
گر کشید اسکندر از ظلمت همی یاقوت سرخ
کلک او بس لولو مکنون زظلمت چون‌ کشید
آب حیوان‌ گشت ظلمت در دوات او مگر
کلک او از آب حیوان لولو مکنون‌ کشید
آن‌که در مهرش قدم زد نعمت قارون نهاد
وان‌که درکینش نفس زد محنت قارون‌کشید
در حسود او کشید اخترکمان دشمنی
همچو لیلی‌ کاو کمان قهر در مجنون کشید
او کشید آخر به مردی‌ کینِِ خال از بدسگال
کین جمشید آخر از ضحاک اَفریدون‌ کشید
خلق‌ چون‌ یعقوب و عدلش‌ چون لباس‌ یوسف‌ است
بوی او از بیت اخزان جمله را بیرون‌کشید
پیش یزدان در قیامت بر دهد روز جزا
رنجهایی‌کاو ز بهر ملک و دین اکنون کشید
آفرین باد از فلک خورشید عدل و جود را
صدر دنیا احمد بن فضل بن محمود را
تا معین‌الدین وزیر خسرو عالم بود
عالم از عدلش بهشتی تازه و خرم بود
در پناه دولت او بنده و آزاد را
ناز و نعمت بیش باشد رنج و محنت کم بود
تا سر او سبز باشد رویها گلگون بود
تا دل او شاد باشد جانها بی‌غم بود
رسم خوب او نظام ملت احمد بود
نفس پاک او جمال‌ گوهر آدم بود
خاتم نصرت بود دست محامد را سزا
تا که نام و کنیت او نقش آن خاتم بود
چون عدو را خیره بایدکرد موسی کف بود
چون ولی‌ را زنده باید کرد عیسی دم بود
تا که باشد مجلس او کعبه ی عز و شرف
پا و دست او مقام و چشمه ی زمزم بود
تا سرای ملک را معمار باشد عدل او
فرع آن باشد بلند و اصل آن محکم بود
هر دلی را کاو جراحت کرد تیغ نائبات
آن جراحت را ز توقیعات او مرهم بود
کلک او را چون صدف خوان و یمینش را چویم
زان که لؤلؤ در صدف باشد صدف در یم بود
آفرین باد از فلک خورشید عدل و جود را
صدر دنیا احمدبن فضل بن محمود را
هست چشم حاضران در شرق بر آثار او
هست گوش غایبان در غرب بر اخبار او
خواب امن از دولت بیدار او باشد که هست
عالم اندر خواب امن از دولت بیدار او
همچنان کز ابر نیسان تازه گردد بوستان
تازه گردد جان ز لفظ و کلک گوهربار او
نعمت قارون شود پالوده با انعام او
پیکر گردون شود فرسوده با پیکار او
گر فساد و خَمر خوردن بود کار دیگران
نیست اکنون جز صلاح و ختم‌ کردن‌ کار او
سیرت و رفتار ایشان بود کسر دین و داد
جبر آن‌ کسر آمد اکنون سیرت و رفتار او
پشت دین ‌است ار به فضل و هست دولت پشت او
یار خلق است او به عدل و هست خالق ‌یار او
مصلحت باشد سپاهی را ز یک تدبیر او
منفعت باشد جهانی را ز یک‌ گفتار او
تا که او را بخت برنا باشد و فرهنگ پیر
پیر و برنا را سعادت باشد از دیدار او
هر که بر دل کینه و آزار او صورت ‌کند
بشکند بازار خویش از کینه و آزار او
آفر‌ین باد از فلک خورشید عدل وجود را
صدر دنیا احمد بن فضل بن محمود را
سیرت او بر سر آزادگی افسر نهاد
نامهٔ او از شرف هر سروری بر سر نهاد
وز مبارک رای ملک آثار او هر خسروی
روی سوی درگه شاه جهان سنجر نهاد
دست همت در جوانمردی به عالم برگشاد
پای دولت در خداوندی به ‌گردون بر نهاد
عاملان را در ممالک خلعت و منشور داد
عالمان را در مساجد کرسی و منبر نهاد
جان پیغمبر بدو شادست کاو از داد و دین
در شریعت سنت و آیین پیغمبر نهاد
کوه را هست از گران سنگی به حلمش نسبتی
زین سبب درکوه یزدان معدن گوهر نهاد
وز وقارش عاریت دارد زمین آهستگی
در زمین از بهر آن خورشید کان زر نهاد
فال مدح او رهی از دفتر قرآن‌ گرفت
آیه ی رحمت برآمد روی بر دفتر نهاد
مدح او حق است و گردون از پس عهدی دراز
نیک‌عهدی کرد تا حقور کف حق‌ور نهاد
در ضمیرم‌ گاه مدح او همه‌ گوهر نشاند
در دهانم‌ گاه شُکر او همه شَکّر نهاد
آفرین باد از فلک خورشید عدل و جود را
صدر دنیا احمد بن فضل بن محمود را
از معانی لفظ او پیرایهٔ ایام باد
وز معالی‌ رای او همسایه ی اجرام باد
قاسم الارزاق کرد اقلام او را کردگار
خلق هفت اقلیم را ارزاق از آن اقلام باد
صید صیاد اجل بودند بدخواهان او
پوست بر اندام ایشان بر مثال دام باد
کلک او را از نوشتن یک زمان آرام نیست
ملک را از کلک بی‌آرام او آرام باد
دولتِ پیروز او را دهر سرکش نرم باد
همتِ میمون او را چرخ توسن رام باد
نقش‌ کلک مشک‌بارش زیور ناهید باد
نعل اسب بادپایش افسر بهرام باد
تا بود ناکام و کام دشمنی و دوستی
دوستان او به‌کام و دشمنش ناکام باد
تا که باشد نطق و اوهام ازهمه چیزی فزون
عز و جاه او فزون از نطق و از اوهام باد
تا که باشد قبلهٔ اسلامیان بیت‌الحرام
بارگاه فرخ او قبلهٔ اسلام باد
تا که باشد فرخ و پدرام ایام بهار
روزگار او سراسر فرخ و پدرام باد
آفرین باد از فلک خورشید عدل و جود را
صدر دنیا احمد بن فضل بن محمود را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ترک من برگل نقاب از سنبل پرُتاب‌ کرد
لالهٔ نعمان حجاب لولو خوشاب کرد
هوش مصنوعی: دختر ترک با زیبایی و شگفتی خاصی، از صورت گل بهاری پرده برداشت. لاله نعمان نیز مانند حجاب زیبای مروارید در آب، جلوه‌گری می‌کند.
رنگ لعل شکرین او مرا بی‌رنگ‌کرد
تاب‌زلف عنبرین او مرا در تاب‌کرد
هوش مصنوعی: رنگ قرمز و شیرین او مرا خالی از رنگ کرده است و تاب موی خوشبو و دلنشین او مرا در خود فرو برده است.
دید در سنجاب و مشک ناب نرمی و خوشی
سینه چون سنجاب‌ و زلفین همچو مشک‌ ناب کرد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و نرمی ظاهری سنجاب و رایحه خوش مشک اشاره کرده است. او می‌گوید که سینه‌اش به لطافت سنجاب و موهایش به خوشبویی مشک می‌ماند. این توصیف به شکلی شاعرانه به جذابیت و دلنشینی آن شخص اشاره دارد.
فتنه را پیش گل خود روی و پیش سنگ و روی
سایبان از مشک ناب و پردهٔ سنجاب‌کرد
هوش مصنوعی: در میان گل، زینت و زیبایی خود را به نمایش بگذار و در برابر سنگ و سایبان از عطر خوش و پرده‌ای زیبا نیز خود را بپوشان.
تا به لشکرگه نمود آن شَکَّر عناب رنگ
شَکَّر و عناب در بازار لشکر غاب‌کرد
هوش مصنوعی: تا هنگامی که آن شکر و عناب در میدان جنگ نمایان شد، رنگ و رو و جلوه‌اش در میان سپاه غایب شد.
خون دل صافی‌کند عناب و شکر پس چرا
سوخته خون دل من شکر و عناب‌کرد
هوش مصنوعی: اگر میوه‌هایی چون عناب و شکر می‌توانند به خوبی خون دل را صاف کنند، پس چرا خون دل من، مانند شکر و عناب، به آتش سوخته شده است؟
تاکه از من‌کرد پنهان آن رخ چون آفتاب
درد هجر او رخ من زرد چون مهتاب‌کرد
هوش مصنوعی: چون آن چهره‌اش که مانند آفتاب است از من پنهان شد، درد جدایی او باعث شد چهره‌ام شبیه به ماه شب‌افروزد به زردی بیفتد.
تا چو آتش‌ کرد رخسار و چو آب از من‌ گریخت
بستر و بالین من پرآتش و پرآب ‌کرد
هوش مصنوعی: وقتی چهره‌اش مانند آتش درخشان شد و مانند آب از من دور شد، بستر و خوابگاه من پر از آتش و آب گشت.
چون خیال چشم پرخوابش به چشم من رسید
چشم پرخوابش همه‌شب چشم‌من بی‌خواب‌کرد
هوش مصنوعی: وقتی که تصویر چشمان خواب‌آلودش به چشمان من برخورد کرد، چشمان خواب‌آلود او تمام شب چشمان من را بی‌خواب کرد.
صورت او پیش دل محراب کردم همچنانک
بخت فرخ درگه صدر اجل محراب‌کرد
هوش مصنوعی: چهره او را در دل خود به جایگاه نماز قرار دادم، همچنان که بخت نیکو، سرنوشت خوش را در مقام بلند قرار می‌دهد.
آفرین باد از فلک خورشید عدل وجود را
صدر دنیا احمدبن فضل بن محمود را
هوش مصنوعی: باد سلامتی و تحسین از آسمان به سوی خورشید عدالت و وجود، احمد بن فضل بن محمود، که در صدر دنیا قرار دارد.
چون نگارم خال مشکین بر رخ رنگین زند
نقطه‌ها گویی ز عنبر بر گل و نسرین زند
هوش مصنوعی: وقتی محبوبم با خال سیاهش بر چهره‌اش رنگین می‌زند، به نظر می‌رسد که نقطه‌ها مانند دانه‌های عطر عنبر بر روی گل و نسرین نشسته‌اند.
چون ز شرم و خویشتن‌داری نهد بر هم دو لب
از عقیق و لعل‌ گویی قفل بر پروین زند
هوش مصنوعی: وقتی به خاطر شرم و کنترل خود، لب‌هایش را بهم می‌فشارد، گویی که دو سنگ قیمتی را به هم نزدیک کرده و همچون قفلی بر درخت پروین می‌زند.
گر ببیند روی چون دیبای او بازارگان
طَعنه اندر شُشتر و بغداد و قسطنطین زند
هوش مصنوعی: اگر کسی چهره‌ای زیبا و دلربا مانند او را ببیند، حتی بازرگانان در شوشتر، بغداد و قسطنطنیه به او حسادت خواهند کرد و به او طعنه خواهند زد.
ور به هند و چین فرستد نسختی از روی خویش
آتش اندر جان نقاشان هند و چین زند
هوش مصنوعی: اگر فردی تصویر خود را به هند و چین بفرستد، آتش را در جان نقاشان آنجا روشن کرده است.
بامداد آن لعبت خوش لب ز بهر بوی خوش
چون گلاب پارسی بر زلف مشک‌آگین زند
هوش مصنوعی: در صبح، آن معشوقه‌ی زیبا به خاطر بوی خوش مثل گلاب ایرانی بر روی موهای خوشبو و تیره‌اش عطر می‌زند.
راست پنداری به‌ دست خویش رضوان در بهشت
آب کوثر برکشد بر روی حورالعین زند
هوش مصنوعی: به صداقت خود باور داشته باش، تا بتوانی با دستان خود به بهشت دست یابی و آب حیات را بر روی حورهای بهشتی بریزی.
از لب شیرین او هرگه ‌که خواهم بوسه‌ای
برفروزد روی و دندان بر لب شیرین زند
هوش مصنوعی: هر زمان که بخواهم از لب شیرین او بوسه‌ای بزنم، چهره‌اش درخشان می‌شود و دندان‌هایش بر لب‌های شیرینش می‌درخشد.
گر ملک بر آسمان و عرش یابد بوی او
آسمان را کِلّه بندد عرش را آذین زند
هوش مصنوعی: اگر عطر او به آسمان و عرش برسد، آسمان را زیبا می‌کند و عرش را مزین می‌سازد.
بر امید دیدن او همچو مرغان پر و بال
گرد لشکرگاه و درگاه معین‌الدین زند
هوش مصنوعی: در انتظار دیدار او، مانند پرندگان که در کنار لشکرگاه و درب معین‌الدین پرواز می‌کنند، می‌چرخند و پر و بال می‌زنند.
تا همی بیند محل حسن خویش و عشق من
عار دارد زآنکه لاف از خسرو شیرین زند
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این مطلب می‌پردازد که شخصی در تلاش است تا زیبایی و جذابیت خود را به نمایش بگذارد، اما عشق او به کسی باعث شده که احساس کند این نمایش و خودستایی در مقابل عشقش ناپسند است. در واقع، او به گونه‌ای از خود راضی نیست و احساس می‌کند که بزرگ‌نمایی در عشقش شادی و ارزش واقعی اش را زیر سوال می‌برد.
آفرین باد از فلک خورشید عدل و جود را
صدر دنیا احمدبن فضل بن محمود را
هوش مصنوعی: باد، بر این خورشید بخشش و عدالت که نمایانگر احمد بن فضل بن محمود است، آفرین می‌فرستد و او را در صدر و بالای دنیا قرار می‌دهد.
دوش وقت نیم‌شب پیغام یار آمد مرا
یا به باغ دل گل شادی به بار آمد مرا
هوش مصنوعی: شب گذشته، در نیمه شب، پیامی از طرف معشوق به من رسید، یا اینکه در باغ دل من، گلی از شادی شکفت.
وز پس پیغام نزدیک من آمد یار من
یا ز گردون ماه تابان در کنار آمد مرا
هوش مصنوعی: پس از آنکه پیام رسان به من نزدیک شد، یارم به سراغم آمد یا همچون ماه تابان از آسمان به نزدیکی من رسید.
راست‌گفتی از هوا در دام من صیدی فتاد
یا به کف ناگاه در شاهوار آمد مرا
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که تو راست می‌گویی؛ از هوا و شرایط پیرامون، طعمه‌ای به دام من افتاده است، یا به طور ناگهانی در دستان من قرار گرفته و به سلطنتی رسیده است.
موی و روی و اشک من سیم و زر و یاقوت بود
هر سه از بهر وصال او به کار آمد مرا
هوش مصنوعی: مو و چهره و اشک من همه مانند نقره و طلا و یاقوت بودند و همگی برای رسیدن به او برایم مفید واقع شدند.
رنگ رخسار و لب او چون‌گل و چون لاله بود
فصل تابستان همی فصل بهار آمد مرا
هوش مصنوعی: چهره و لب او مانند گل و لاله است، و تابستان مثل فصل بهار برای من خوشایند است.
ازگل و از لالهٔ او اندر آن ساعت به‌چشم
خانه همچون‌ گلستان و لاله‌زار آمد مرا
هوش مصنوعی: در آن لحظه، چشمان خانه‌ام به شکلی زیبا و پر از رنگ‌های گل و لاله درآمده بود و مانند باغی سرسبز و لاله‌زار به نظر می‌رسید.
بی لب او چون مزاحم سرد بود از باد سرد
از لب او شهد و شکّر سازگار آمد مرا
هوش مصنوعی: لبان او به قدری شیرین و دلنشین هستند که در مقایسه با سرما و سختی‌های زندگی، مانند شهد و شکر به نظر می‌رسند. در واقع، وجود او و لب‌هایش می‌تواند گرما و لطافت را به من القا کند و در برابر تمام سرماها و چالش‌ها به من آرامش بدهد.
آفرین بر یار باد و آفرین بر وصل یار
کاین همه شادی زیار و وصل یار آمد مرا
هوش مصنوعی: به یار خود و وصال او بسیار می‌بالیم، چرا که این لحظه سرشار از شادی و خوشحالی برای من است.
گرچه وصل او مرا هنگام صبح آمد بسر
از دو یاقوتش سه شکّر یادگار آمد مرا
هوش مصنوعی: هرچند دیدار محبوبم در صبح زود برایم به یادگار آمد، اما از دو یاقوت چشمانش، شیرینی‌اش به یادم ماند.
چون جهان را بوی خلد آمد ز باد صبحدم
بوی اقبال وزیر شهریار آمد مرا
هوش مصنوعی: وقتی نسیم صبحگاهی عطر بهشت را به همراه آورد، بوی خوشبختی وزیر شاه نیز به من رسید.
آفرین باد از فلک خورشید عدل وجود را
صدر دنیا احمدبن فضل بن محمود را
هوش مصنوعی: با آرزوی موفقیت و شادی برای احمد بن فضل بن محمود، که همچون خورشید عدالت در عالم می‌درخشد و در اوج بالندگی و فضیلت قرار دارد.
آن که بخت او علم بر گنبد گردون کشید
آن ‌که رای او رقم بر طارم میمون ‌کشید
هوش مصنوعی: کسی که سرنوشتش بر روی آسمان‌ها نقش بست، همان کسی است که فکر و اندیشه‌اش توانسته است دنیای زیبا و خوشایندی بسازد.
گنج‌هایی کز سعادت ساخت هر شب آسمان
رای او هر روز پیش شاه روزافزون کشید
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هر شب آسمان به خاطر خوشبختی، گنج‌های زیادی به وجود می‌آورد و هر روز این ثروت‌ها در برابر پادشاه بیشتر و بیشتر افزایش می‌یابند.
بر لب دریای اقبالش‌ گهر جوید همی
پهلوانی کاو سپاه از ساحل جیحون کشید
هوش مصنوعی: در کناره‌ی دریای موفقیت، جوانمردی در جست‌وجوی گوهری است که سپاه خود را از کناره‌ی رود جیحون به حرکت درآورده است.
گر کشید اسکندر از ظلمت همی یاقوت سرخ
کلک او بس لولو مکنون زظلمت چون‌ کشید
هوش مصنوعی: اگر اسکندر از تاریکی‌ها یاقوت سرخ را بیرون بکشد، قلم او به اندازه‌ای درخشان و ارزشمند است که مانند مروارید پنهانی از تیره‌گی‌ها ظاهر می‌شود.
آب حیوان‌ گشت ظلمت در دوات او مگر
کلک او از آب حیوان لولو مکنون‌ کشید
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف قدرت و تاثیر قلم اشاره می‌کند. او می‌گوید که قلم، با آبی خاص و آرزوی زنده‌کردن افکار و احساسات در دل تاریکی ایجاد شده است. این آب خاص همانند گوهری پنهان، خلاقیت و اندیشه را از عمق وجود شاعر بیرون می‌آورد.
آن‌که در مهرش قدم زد نعمت قارون نهاد
وان‌که درکینش نفس زد محنت قارون‌کشید
هوش مصنوعی: کسی که در محبت و دوستی او قدم بگذارد، به نعمت و ثروت فراوانی خواهد رسید. اما کسی که در عداوت و دشمنی‌اش بیافتد، دچار سختی‌ها و رنج‌های زیادی خواهد شد.
در حسود او کشید اخترکمان دشمنی
همچو لیلی‌ کاو کمان قهر در مجنون کشید
هوش مصنوعی: حسود او مانند ستاره‌ای در آسمان دشمنی می‌کند، همچون لیلی که کمان خشم را به سمت مجنون می‌فرستد.
او کشید آخر به مردی‌ کینِِ خال از بدسگال
کین جمشید آخر از ضحاک اَفریدون‌ کشید
هوش مصنوعی: او در نهایت، به مردی برخورد که خشم و کینه‌ی بدسگال را به دوش می‌کشد، همان‌گونه که جمشید در نهایت، از ضحاک فرمانروایی را به اَفریدون سپرد.
خلق‌ چون‌ یعقوب و عدلش‌ چون لباس‌ یوسف‌ است
بوی او از بیت اخزان جمله را بیرون‌کشید
هوش مصنوعی: مردم همچون یعقوب هستند و عدالت او مانند لباس یوسف جلوه‌گر است. بوی او از منزل کینه‌ورزان خارج شده و همه افراد را تحت تأثیر قرار داده است.
پیش یزدان در قیامت بر دهد روز جزا
رنجهایی‌کاو ز بهر ملک و دین اکنون کشید
هوش مصنوعی: در روز قیامت، انسان‌ها در پیشگاه خداوند متعال به خاطر زحمات و سختی‌هایی که برای ملک و دین در زندگی دنیا متحمل شده‌اند، پاداش خواهند گرفت.
آفرین باد از فلک خورشید عدل و جود را
صدر دنیا احمد بن فضل بن محمود را
هوش مصنوعی: بادا که آسمان بر او درود فرستد، خورشید عدالت و بخشش را، که در صدر عالم احمد بن فضل بن محمود است.
تا معین‌الدین وزیر خسرو عالم بود
عالم از عدلش بهشتی تازه و خرم بود
هوش مصنوعی: در زمان معین‌الدین، وزیر خسرو، عالم به خاطر عدالت او مانند بهشتی تازه و شاداب بود.
در پناه دولت او بنده و آزاد را
ناز و نعمت بیش باشد رنج و محنت کم بود
هوش مصنوعی: در حمایت و پشتوانه او، هم بندگان و هم آزادگان از نعمت و رفاه بیشتری برخوردارند و سختی‌ها و مشکلاتشان کمتر خواهد بود.
تا سر او سبز باشد رویها گلگون بود
تا دل او شاد باشد جانها بی‌غم بود
هوش مصنوعی: تا زمانی که چهره او شاداب و سرسبز باشد، دل‌ها سرشار از شادی و عشق خواهند بود. اگر او در آرامش و خوشحالی باشد، جان‌ها از غم و اندوه دور خواهند بود.
رسم خوب او نظام ملت احمد بود
نفس پاک او جمال‌ گوهر آدم بود
هوش مصنوعی: خوبی‌های او نظم و ترتیب ملت پیامبر احمد را به تصویر می‌کشید و پاکی روح او، زیبایی و ارزش انسان را نمایان می‌ساخت.
خاتم نصرت بود دست محامد را سزا
تا که نام و کنیت او نقش آن خاتم بود
هوش مصنوعی: دست پیامبر، دست یاری و پیروزی بود، چرا که نام و نسب او به روشنی بر آن یاری نقش بسته بود.
چون عدو را خیره بایدکرد موسی کف بود
چون ولی‌ را زنده باید کرد عیسی دم بود
هوش مصنوعی: برای مقابله با دشمن باید او را گیج و سردرگم کرد؛ اما برای زنده نگه‌داشتن دوستان و اهل ایمان، باید با محبت و زندگی بخشیدن به آن‌ها اقدام کرد.
تا که باشد مجلس او کعبه ی عز و شرف
پا و دست او مقام و چشمه ی زمزم بود
هوش مصنوعی: تا وقتی که مجلس او وجود دارد، آنجا همچون کعبه‌ای است که فخر و شرافت را به همراه دارد؛ پا و دست او مانند مقام و چشمه‌ی زمزم اهمیت و ارزش دارند.
تا سرای ملک را معمار باشد عدل او
فرع آن باشد بلند و اصل آن محکم بود
هوش مصنوعی: تا زمانی که عدالت حکمفرما باشد، پایه‌های یک جامعه استوار و قوی خواهد بود و تمامی ساختارها بر اساس آن شکل خواهند گرفت.
هر دلی را کاو جراحت کرد تیغ نائبات
آن جراحت را ز توقیعات او مرهم بود
هوش مصنوعی: هر کسی که دلی را با ناملایمات و سختی‌ها زخمی کند، طبیعت و سرنوشت او به گونه‌ای است که خود این زخم را می‌تواند درمان کند.
کلک او را چون صدف خوان و یمینش را چویم
زان که لؤلؤ در صدف باشد صدف در یم بود
هوش مصنوعی: قلم او را مانند صدف تصور کن و دست راستش را همچون دریا. چرا که در صدف، مروارید وجود دارد و صدف در دریا قرار دارد.
آفرین باد از فلک خورشید عدل و جود را
صدر دنیا احمدبن فضل بن محمود را
هوش مصنوعی: باد بر او آفرین می‌فرستد، چون خورشید به خاطر عدالت و بخشش‌هایی که دارد، بر صدر دنیا، احمد زاده فضل و محمود نشسته است.
هست چشم حاضران در شرق بر آثار او
هست گوش غایبان در غرب بر اخبار او
هوش مصنوعی: چشم‌های حاضرین در شرق به نشانه‌های او می‌نگرند و گوش‌های غایبان در غرب به اخبار و اطلاعات درباره‌اش گوش فرا می‌دهند.
خواب امن از دولت بیدار او باشد که هست
عالم اندر خواب امن از دولت بیدار او
هوش مصنوعی: خواب راحت و امن در واقع نتیجه‌ی قدرت و نعمت اوست، زیرا همه چیز در جهان تحت تأثیر این قدرت قرار دارد و آنها نیز در خواب امن و آرامی به سر می‌برند.
همچنان کز ابر نیسان تازه گردد بوستان
تازه گردد جان ز لفظ و کلک گوهربار او
هوش مصنوعی: همانطور که باران بهاری باعث تجدید حیات و سرسبزی بوستان می‌شود، جان انسان نیز با کلام و قلم باارزش او تازه و شاداب می‌شود.
نعمت قارون شود پالوده با انعام او
پیکر گردون شود فرسوده با پیکار او
هوش مصنوعی: نعمت‌های قارون به مانند پودری خواهد بود که با بخشش‌های او، جهان به نرمی می‌رسد و در مقابل، پیکارهای او باعث فرسودگی و تضعیف دنیا خواهد شد.
گر فساد و خَمر خوردن بود کار دیگران
نیست اکنون جز صلاح و ختم‌ کردن‌ کار او
هوش مصنوعی: اگر فساد و نوشیدن شراب تنها کار دیگران باشد، اکنون تنها چیزی که باقی مانده، اصلاح و به پایان رساندن کار او است.
سیرت و رفتار ایشان بود کسر دین و داد
جبر آن‌ کسر آمد اکنون سیرت و رفتار او
هوش مصنوعی: رفتار و شیوۀ آن‌ها باعث شده که دین و عدل در جامعه نقصان یابد، اکنون نیز سیرت و رفتار او همین‌گونه است.
پشت دین ‌است ار به فضل و هست دولت پشت او
یار خلق است او به عدل و هست خالق ‌یار او
هوش مصنوعی: اگر به دین پشت پا بزنید، به فضل و نعمت‌ها و دولت‌ها پشت شما می‌آید. خلق همواره با عدالت اوست و او نیز با خالقش در این امر همراه است.
مصلحت باشد سپاهی را ز یک تدبیر او
منفعت باشد جهانی را ز یک‌ گفتار او
هوش مصنوعی: با یک تدبیر درست، می‌توان به سپاه بهره‌ای رساند و از یک سخن خوب، می‌توان جهانی را بهره‌مند کرد.
تا که او را بخت برنا باشد و فرهنگ پیر
پیر و برنا را سعادت باشد از دیدار او
هوش مصنوعی: تا زمانی که او جوان و خوشبخت باشد و فرهنگ پربار و با تجربه‌ای داشته باشد، از دیدار او خوشحال و سعادتمند خواهیم بود.
هر که بر دل کینه و آزار او صورت ‌کند
بشکند بازار خویش از کینه و آزار او
هوش مصنوعی: هر کسی که با کینه و آزار دیگران مواجه شود، در واقع خود را نیز به تنگنایی خواهد انداخت و به ضرر خودش خواهد شد.
آفر‌ین باد از فلک خورشید عدل وجود را
صدر دنیا احمد بن فضل بن محمود را
هوش مصنوعی: باد خوشی از آسمان بر سر خورشید عدالت، وجود احمد بن فضل بن محمود، که صدر نشین دنیا است، وزیده است.
سیرت او بر سر آزادگی افسر نهاد
نامهٔ او از شرف هر سروری بر سر نهاد
هوش مصنوعی: شخصیت او به اندازه‌ای بزرگ و آزادانه است که تاج افتخار بر سر خود می‌گذارد و نشان او از اعتبار و شرافت بیشتری برخوردار است که برتر از هر رهبری است.
وز مبارک رای ملک آثار او هر خسروی
روی سوی درگه شاه جهان سنجر نهاد
هوش مصنوعی: از رأی و تدبیر نیکو و پسندیده‌ی پادشاه، نشانه‌ها و آثار او هر کجا نمایان است. هر کسی که خواهان توجه و استمداد از پادشاه است، به سوی درگاه شاه جهان سنجر می‌شتابد.
دست همت در جوانمردی به عالم برگشاد
پای دولت در خداوندی به ‌گردون بر نهاد
هوش مصنوعی: شخصی با اراده و بلندهمتی خود، در کار نیکی و جوانمردی دست به اقدام زد و تلاش کرد. همچنین، با تلاش و کوشش در راستای بندگی و نیایش به خداوند، پایگاه و موقعیتی در جهان به دست آورد.
عاملان را در ممالک خلعت و منشور داد
عالمان را در مساجد کرسی و منبر نهاد
هوش مصنوعی: در کشورهای مختلف به افرادی که حکومت را اداره می‌کنند، لباس‌های خاص و نشانه‌هایی از مقام و موقعیت اعطا می‌شود، در حالی که به دانشمندان و عالمان دین در مساجد جایگاه‌هایی برای تدریس و بیان نظراتشان ارائه می‌شود.
جان پیغمبر بدو شادست کاو از داد و دین
در شریعت سنت و آیین پیغمبر نهاد
هوش مصنوعی: روح پیامبر از این بابت خوشحال است که او اصول دین و عدالت را در شریعت و سنت خود پایه‌گذاری کرده است.
کوه را هست از گران سنگی به حلمش نسبتی
زین سبب درکوه یزدان معدن گوهر نهاد
هوش مصنوعی: کوه به خاطر سنگ‌های سخت و سنگینی که دارد، به صبر و تحمل مشهور است و به همین دلیل در کوهی که خدا قرار داده، جایی برای قرار دادن گوهرها ایجاد شده است.
وز وقارش عاریت دارد زمین آهستگی
در زمین از بهر آن خورشید کان زر نهاد
هوش مصنوعی: زمین به خاطر وجود آن خورشید که مانند طلا می‌درخشد، با احتیاط و آرام حرکت می‌کند.
فال مدح او رهی از دفتر قرآن‌ گرفت
آیه ی رحمت برآمد روی بر دفتر نهاد
هوش مصنوعی: چنین به نظر می‌رسد که با ستایش او، به هدیه‌ای بزرگ از نعمت‌های الهی دست یافته‌ام و با ظهور رحمت، این نعمت‌ها را بر دفتر زندگی‌ام ثبت کرده‌ام.
مدح او حق است و گردون از پس عهدی دراز
نیک‌عهدی کرد تا حقور کف حق‌ور نهاد
هوش مصنوعی: درست است که او ستودنی است و آسمان به دنبال تعهدی طولانی، دوستی خوبی را برقرار کرده است تا حق را در جای خود قرار دهد.
در ضمیرم‌ گاه مدح او همه‌ گوهر نشاند
در دهانم‌ گاه شُکر او همه شَکّر نهاد
هوش مصنوعی: گاهی در درونم مدح و ستایش او مانند جواهری قرار می‌گیرد و گاهی شکر و سپاس او مانند شکر شیرین بر زبانم جاری می‌شود.
آفرین باد از فلک خورشید عدل و جود را
صدر دنیا احمد بن فضل بن محمود را
هوش مصنوعی: ستایش باد بر آسمان خورشید عدالت و بخشش، بر پیشوای جهان احمد بن فضل بن محمود.
از معانی لفظ او پیرایهٔ ایام باد
وز معالی‌ رای او همسایه ی اجرام باد
هوش مصنوعی: معنای این بیت به این شکل است که واژه‌ها و معانی او مانند زینت بخشیدن به روزگار است و افکار بلند او همواره در کنار موجودات و آسمان‌ها قرار دارد.
قاسم الارزاق کرد اقلام او را کردگار
خلق هفت اقلیم را ارزاق از آن اقلام باد
هوش مصنوعی: قاسم ابرها و باران‌ها، همه امکانات و روزی‌ها را به دست خداوند بخشنده می‌داند و معتقد است که خداوند روزی مردم را از همین منابع طبیعی مانند باران و ابرها تامین می‌کند.
صید صیاد اجل بودند بدخواهان او
پوست بر اندام ایشان بر مثال دام باد
هوش مصنوعی: بدخواهان او همانند شکارچیان مرگ هستند که در نهایت به دام افتاده و پوست آن‌ها به نشانه‌ای از نابودی‌شان در بدنشان باقی می‌ماند.
کلک او را از نوشتن یک زمان آرام نیست
ملک را از کلک بی‌آرام او آرام باد
هوش مصنوعی: دست او به قدری زیبا و بی‌وقفه می‌نویسد که آرامش ملک نیز تحت تأثیر آن قرار دارد و نمی‌تواند بی‌حرکت بماند.
دولتِ پیروز او را دهر سرکش نرم باد
همتِ میمون او را چرخ توسن رام باد
هوش مصنوعی: خوشبختی و موفقیت او به آرامش و تسلط دهر وابسته است. امیدواریم تلاش‌های او همیشه با رضایت و خوشبختی همراه باشد و زندگی‌اش مانند یک اسب نازک‌نوازی شود که به آرامی پیش می‌رود.
نقش‌ کلک مشک‌بارش زیور ناهید باد
نعل اسب بادپایش افسر بهرام باد
هوش مصنوعی: زیبایی و نقش کلک مشکین او مانند زینت ناهید است و سم نعل اسبش به مانند افسر بهرام می‌درخشد.
تا بود ناکام و کام دشمنی و دوستی
دوستان او به‌کام و دشمنش ناکام باد
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی در زندگی‌اش به موفقیت نرسد و دشمنانش به هدف‌های خود نرسند، دوستان او در خوشبختی و کامیابی باشند و دشمنانش ناکام و ناامید بمانند.
تا که باشد نطق و اوهام ازهمه چیزی فزون
عز و جاه او فزون از نطق و از اوهام باد
هوش مصنوعی: تا زمانی که قدرت گویایی و تصورات از هر چیز دیگری بیشتر است، مقام و عظمت او نیز از گفتار و یاوه‌گویی بالاتر باشد.
تا که باشد قبلهٔ اسلامیان بیت‌الحرام
بارگاه فرخ او قبلهٔ اسلام باد
هوش مصنوعی: تا زمانی که کعبه، قبله مسلمانان باشد، بارگاه خوشبخت او نیز قبله اسلام است.
تا که باشد فرخ و پدرام ایام بهار
روزگار او سراسر فرخ و پدرام باد
هوش مصنوعی: تا زمانی که ایام بهار خوش و خوش‌یمن باشد، آرزو می‌کنم زندگی او همیشه خوش و خوش‌یمن باشد.
آفرین باد از فلک خورشید عدل و جود را
صدر دنیا احمد بن فضل بن محمود را
هوش مصنوعی: بادا که از آسمان، خورشید عدل و بخشش بر بالای دنیا بر احمد بن فضل بن محمود ناز کند.