گنجور

شمارهٔ ۴۵۴

ای بر سمن از مشک به عمدا زده خالی
مسکین دلم از خال تو گشته است به حالی
حالی به جهان زارتر از حال دلم نیست
تا نیست د‌ل آشوب‌تر از خال تو خالی
قدّ و دهن و زلف تو و جعد تو دیدم
هر یک ز یکی حرف پذیرفته مثالی
از سیم الف دیدم از بسد میمی
از مشک سیه جیمی و از غالیه دالی
گفتم که تو خورشیدی و این بود حقیقت
گفتم که تو چون ماهی و این بود محالی
مه بدر نماید چو زخورشید شود دور
من کز تو شوم دور نمایم چو هلالی
در خواب خیال تو به نزدیک من آید
گویم‌که مگر هست مرا با تو وصالی
بیدار شوم چون نه تو باشی نه خیالت
عشق تو مرا باز نداند ز خیالی
ای از بر من دور همانا خبرت نیست
کز مویه چو مویی شدم از ناله چو نالی
یک روز به سالی نکنی یاد کسی را
کز هجر تو روزیش گذشته است به سالی
روزی بود آخر که دل و جان بفروزم
زان روی که شهری بفروزد به جمالی
از قبضهٔ هجر تو شود رسته دل من
وز روضه ی وصل تو شود رُسته نهالی
فرخنده بود روز هر آن کس‌ که به شبگیر
از روی تو و رای ملک‌ گیرد فالی
شاه همه شاهان ملک ارغو که ندارد
در مردی و فرهنگ نظیری و همالی
آن شهرگشایی‌ که ملک بر فلک او را
هر روز دهد مژده به عزّی و جلالی
در معرکه بستاند و در بزم ببخشد
ملکی به سواری و جهانی به سوالی
عادلتر و عالمتر از او هیچ ملک نیست
الا مَلَکُ العَرش تبارک و تعالی
کیوانْ سخطی‌، مهرْ اثری چرخ‌ْ محلی
باران حَشَمی ابر کفی بحر نوالی
ای دهر گرفته ز تو فری و بهایی
وی ملک فزوده ز تو جاهی و جمالی
شاها چو شود لفظ متین یاور طبعم
گویی‌ که جهد بیرون از سنگ زلالی
در جلوه عروسان ضمیرم چو درآیند
بنمایدم این آینه‌گون حقه مثالی
جان دادن خفاش بدم کار مسیح است
ور نه نکند از گل صد مرغ‌ کلالی
تا در چمن و باغ نهالی به بر آید
از تربیت اختر و تأثیر شمالی
ایزد شب و روز مه و سالیت معین باد
تا روز و شبی هست و به عالم مه و سالی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای بر سمن از مشک به عمدا زده خالی
مسکین دلم از خال تو گشته است به حالی
هوش مصنوعی: ای معشوق من که زلفانت به خوشی از عطر مشک آکنده است، دل بیچاره من به خاطر خال زیبای تو از خود بی‌خود شده و به حالتی عجیب افتاده است.
حالی به جهان زارتر از حال دلم نیست
تا نیست د‌ل آشوب‌تر از خال تو خالی
هوش مصنوعی: هیچ حالتی در جهان به اندازه حال دل من غم‌انگیز نیست، چرا که دل من به اندازه خال تو پریشان و آشفته نیست.
قدّ و دهن و زلف تو و جعد تو دیدم
هر یک ز یکی حرف پذیرفته مثالی
هوش مصنوعی: من قامت و لب و موهای پایدار تو را دیدم و هر یک از آن‌ها به نوعی صحبت می‌کند که نشان‌دهنده ویژگی‌های خاص خود است.
از سیم الف دیدم از بسد میمی
از مشک سیه جیمی و از غالیه دالی
هوش مصنوعی: من از سیمی که به شکل الف است، دیدم که از یک مرز عبور کرده و بوی خوش مشک سیاهی را حس کردم و همچنین از عطر و بوی دلپذیر گلی زیبا خبر دار شدم.
گفتم که تو خورشیدی و این بود حقیقت
گفتم که تو چون ماهی و این بود محالی
هوش مصنوعی: این شعر به بیان این نکته می‌پردازد که شخصی به محبوب خود می‌گوید که تو مانند خورشیدی هستی که نور می‌بخشد و وجودش حقیقتی روشن است. همچنین او بیان می‌کند که تو مانند ماهی هستی که در دنیای آب زندگی می‌کند، اما این مقایسه غیرممکن به نظر می‌رسد. در این متن، شاعر در تلاش است تا زیبایی و ویژگی‌های خاص محبوبش را به تصویر بکشد.
مه بدر نماید چو زخورشید شود دور
من کز تو شوم دور نمایم چو هلالی
هوش مصنوعی: وقتی ماه کامل در آسمان ظاهر می‌شود، مانند خورشید دور می‌شود و من هم از تو دور می‌شوم، به صورتی که مانند هلال به نظر می‌رسم.
در خواب خیال تو به نزدیک من آید
گویم‌که مگر هست مرا با تو وصالی
هوش مصنوعی: در خواب، تصور تو به سوی من می‌آید و من می‌گویم که شاید من نیز با تو وصالی داشته باشم.
بیدار شوم چون نه تو باشی نه خیالت
عشق تو مرا باز نداند ز خیالی
هوش مصنوعی: چقدر سخت است بیدار شدن وقتی نه تو کنارم هستی و نه یاد تو در ذهنم. عشق تو به گونه‌ای است که حتی در نبودت، نمی‌توانم از خاطرات و تصوراتم درباره‌ات رها شوم.
ای از بر من دور همانا خبرت نیست
کز مویه چو مویی شدم از ناله چو نالی
هوش مصنوعی: ای کسی که از من دوری، تو اصلاً خبر نداری که به خاطر گریه‌ام چه حالتی پیدا کرده‌ام، انگار که خودم را در تاریکی گم کرده‌ام و از شدت ناله‌ام به حالتی فراموش شده‌ام.
یک روز به سالی نکنی یاد کسی را
کز هجر تو روزیش گذشته است به سالی
هوش مصنوعی: روزی نیست که به یاد کسی نیفتی، کسی که به خاطر جدایی تو مدت زیادی است که رنج می‌برد.
روزی بود آخر که دل و جان بفروزم
زان روی که شهری بفروزد به جمالی
هوش مصنوعی: یک روزی خواهد رسید که به خاطر زیبایی کسی، هم دل و هم جانم را می‌فروشم، مانند شهری که به خاطر زیبایی کسی دیگر، نابود می‌شود.
از قبضهٔ هجر تو شود رسته دل من
وز روضه ی وصل تو شود رُسته نهالی
هوش مصنوعی: دل من از درد جدایی تو رهایی می‌یابد و مانند نهالی که در باغ وصال تو می‌روید، شکوفا می‌شود.
فرخنده بود روز هر آن کس‌ که به شبگیر
از روی تو و رای ملک‌ گیرد فالی
هوش مصنوعی: هر فردی که در شب آخر به زیبایی و نظر تو و تدبیر پادشاهی نگاهی بیفکند، روزش شاد و پسندیده خواهد بود.
شاه همه شاهان ملک ارغو که ندارد
در مردی و فرهنگ نظیری و همالی
هوش مصنوعی: پادشاه همه پادشاهان، ملک ارغوانی که در ویژگی‌های مردانگی و فرهنگ، همچون او همتایی ندارد و مشابهی ندارد.
آن شهرگشایی‌ که ملک بر فلک او را
هر روز دهد مژده به عزّی و جلالی
هوش مصنوعی: شخصی که به پیروزی و فتحی عظیم دست می‌یابد، هر روز از سوی خداوند مژده‌ای درباره‌ی عزت و عظمت به او می‌رسد.
در معرکه بستاند و در بزم ببخشد
ملکی به سواری و جهانی به سوالی
هوش مصنوعی: در جنگ توانایی به دست می‌آورد و در جشن و خوشی، نعمتی را به سواری می‌دهد و جهانی را به فردی نیازمند می‌بخشد.
عادلتر و عالمتر از او هیچ ملک نیست
الا مَلَکُ العَرش تبارک و تعالی
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در میان مخلوقات به اندازه او عدالت و علم ندارد، جز آن فرشته‌ای که بر عرش تکیه زده است و با عظمت و رحمت خداوند همراه است.
کیوانْ سخطی‌، مهرْ اثری چرخ‌ْ محلی
باران حَشَمی ابر کفی بحر نوالی
هوش مصنوعی: کیوان در نقطه‌ای از آسمان بر افراشته است و خشم‌اش به گونه‌ای است که حتی مهر و آثار آسمانی نیز تحت تأثیر قرار می‌گیرند. باران و ابرها به صورت لطیفی بر زمین می‌بارند و این نشانه‌ای از برکات و نعمت‌های زندگی به شمار می‌آید.
ای دهر گرفته ز تو فری و بهایی
وی ملک فزوده ز تو جاهی و جمالی
هوش مصنوعی: ای روزگار، تو از زیبایی و ارزش تو گرفته‌ای و این ملک، به خاطر تو به جایگاه و جمال بیشتری رسیده است.
شاها چو شود لفظ متین یاور طبعم
گویی‌ که جهد بیرون از سنگ زلالی
هوش مصنوعی: وقتی که در زبان شاهانه کلامی محکم و استوار بیان می‌شود، گویا در درونم نیرویی به‌وجود می‌آید که می‌خواهد از سنگی سخت و زلالی زیبا سر برآورد.
در جلوه عروسان ضمیرم چو درآیند
بنمایدم این آینه‌گون حقه مثالی
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی عروسان به دل من راه پیدا می‌کند، آن را مانند این آینه‌ای که حقیقت را نشان می‌دهد، به نمایش می‌گذارم.
جان دادن خفاش بدم کار مسیح است
ور نه نکند از گل صد مرغ‌ کلالی
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه اگر خفاش جان خود را فدای عشق کند، این به نوعی شبیه کار مسیح است. در غیر این صورت، از گل، فقط پرپر کردن صد مرغ برای کسی ارزش ندارد. به عبارتی، فدای جان کردن در عشق به قدری مهم و ارزشمند است که دیگر چیزها به چشم نمی‌آیند.
تا در چمن و باغ نهالی به بر آید
از تربیت اختر و تأثیر شمالی
هوش مصنوعی: برای اینکه در باغ و چمن، نهالی خوب و بارور رشد کند، باید تحت تأثیر آموزش و شرایط مناسب قرار بگیرد.
ایزد شب و روز مه و سالیت معین باد
تا روز و شبی هست و به عالم مه و سالی
هوش مصنوعی: خداوند شب و روز و ماه و سال را برای تو معین کند تا زمانی که شب و روز و ماه و سال وجود دارد.