شمارهٔ ۳۱۲
دوش با سیمین صنوبر در نهان سر داشتم
ای خوش آن عیشی که با سیمین صنوبر داشتم
در برمن بود تا روز آن نگار نوش لب
داد خود تا روز از آن نوشین لبان برداشتم
زیبد ار با ماه تابان برزنم زیرا که دوش
ماه و مشک و سرو سیمین هر سه در بر داشتم
این تن مسکین ز جان خویشتن برداشت دل
چون من اندر بر چنان مه روی دلبر داشتم
یارگفتا داشتی چون من نگاریگفمش
کافرم گر من به جز تو یار دیگر داشتم
صابری فرمودم آن دلدار اندر عشق خود
صابری بر باد دادم سر بهسر گر داشتم
چون ز عنبر چنبرش دیدم بهگرد آفتاب
تا سحر در گردنش دو دست چنبر داشتم
نرگس وگلنار و سرو و ماه و یار سیمگون
تا سحر هر پنج بر بالین و بستر داشتم
گوهر آگین شَکِّر خندان چو بگشادی بهناز
دامنی پرشکر خندان و گوهر داشتم
شَکَّرش خواری فزود و گوهرش راحت نمود
کردم از گوهر گله گر شُکر شَکَّر داشتم
ماه بر گردون بود سرو سهی در بوستان
من به یک دم هر دو اندر زیر چادر داشتم
گاه بنشستی و دادی ساغر و گه بوس و من
گاه اندر دست زلفش گاه ساغر داشتم
هیچکس در حوض کوثر شَکَّر و پروین نداشت
شکر و پروین من اندر حوض کوثر داشتم
بر بر من بر نهاد آن لُعبتِ شیرین زبان
من ز شیرینی ورا با جان برابر داشتم
گه مکابروار بوسه گاه بوس و گه کنار
گه بدو آهنگ از این معنی مکابر داشتم
ماه پیکر سیم ساقی بود ساقی دوش و من
چشم سوی سیم ساق و ماه پیکر داشتم
هر زمان از ماه خندان چون مرا دادی شراب
پیکر از شادیش گفتی بر دو پیکر داشتم
گفتم ای مه در برم تا بامداد آرامگیر
گوش سوی پاسخ یار ستمگر داشتم
گفت هستم تاگه الله اکبر در برت
کردم انکار و چنان کردار منکر داشتم
چون مؤذن برکشید اللهاکبر ناگهان
دست بر گردون از آن اللهاکبر داشتم
چون شنید آهنگ رفتن کرد از آنگفتار خام
من از آن اللهاکبر مرگ خوشتر داشتم
ناگهان بربست مَعجَر گرد ماه دلفریب
ماه برگردون بُد و من زیر مَعجَر داشتم
شوخوار آن کافر از پیشم برون شدگفتمش
شوخچشمی و نه این چشم از تو کافر داشتم
سر بگردانید و پای از حجره چون بیرون نهاد
پای او را بوسه دادم دست بر سر داشتم
گفتم ای دلبر چو بودم زر نکردی با من این
ای دریغا کار چون زر بود چون زر داشتم
اندر آنجا داشتم من زر ز بهرروی تو
گرچه آنجا شغل شاه دادگستر داشتم
شمارهٔ ۳۱۱: ای ز شاهی و جوانی شاد و از دولت به کامشمارهٔ ۳۱۳: سزد گر سر فرازد ملک و شایدگر بنازد دین
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش با سیمین صنوبر در نهان سر داشتم
ای خوش آن عیشی که با سیمین صنوبر داشتم
هوش مصنوعی: شب گذشته در خفا با زیبایی چون صنوبر گفتگو میکردم. چه لذتبخش بود آن لحظهای که در کنار او بودم.
در برمن بود تا روز آن نگار نوش لب
داد خود تا روز از آن نوشین لبان برداشتم
هوش مصنوعی: تا زمانی که آن معشوق با لبان شیرینش در کنار من بود، من از زیبایی و طعم لبانش بهرهمند بودم، اما پس از آنکه دور شدم، دیگر نتوانستم از آن لذت ببرم.
زیبد ار با ماه تابان برزنم زیرا که دوش
ماه و مشک و سرو سیمین هر سه در بر داشتم
هوش مصنوعی: خوب است اگر من با ماه روشن و زیبا دیدار کنم؛ چون شب گذشته، ماه، مشک و موی زیبا را همزمان در آغوش داشتم.
این تن مسکین ز جان خویشتن برداشت دل
چون من اندر بر چنان مه روی دلبر داشتم
هوش مصنوعی: این جسم بیکس از روح خود جدا شده است، زیرا دل من از عشق یار زیبا به تنگ آمده است.
یارگفتا داشتی چون من نگاریگفمش
کافرم گر من به جز تو یار دیگر داشتم
هوش مصنوعی: دوست گفت: اگر تو هم مانند من محبوبی داشتی، من به او کافر میشدم، چون اگر غیر از تو یاری داشتم.
صابری فرمودم آن دلدار اندر عشق خود
صابری بر باد دادم سر بهسر گر داشتم
هوش مصنوعی: در عشق، صبر و شکیبایی را انتخاب کردم، اما در نهایت دلدارم همه صبرم را بر باد داده است. اگرچه تمام تلاشم را صرف کردم، اما باز هم نتوانستم خود را کنترل کنم.
چون ز عنبر چنبرش دیدم بهگرد آفتاب
تا سحر در گردنش دو دست چنبر داشتم
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی او را مانند عطر خوش عنبر در حوالی آفتاب دیدم، تا صبح در فکر او بودم و دلم آرزوی آغوشی را داشت که او را در بر بگیرد.
نرگس وگلنار و سرو و ماه و یار سیمگون
تا سحر هر پنج بر بالین و بستر داشتم
هوش مصنوعی: در کنارم تا صبح، نرگس و گل نارنج و سرو و ماه و یار با چهرهای نقرهای بودند و من از زیبایی آنان لذت میبردم.
گوهر آگین شَکِّر خندان چو بگشادی بهناز
دامنی پرشکر خندان و گوهر داشتم
هوش مصنوعی: یک دامن پر از شکر و زیبایی دارم که وقتی به ناز بازش میکنم، مانند درخشندگی گوهرها میخندد و شکرها شروع به نغمهخوانی میکنند.
شَکَّرش خواری فزود و گوهرش راحت نمود
کردم از گوهر گله گر شُکر شَکَّر داشتم
هوش مصنوعی: شکر و سپاسگزاری باعث افزایش افتخار و ارزش انسان میشود و همچنین شادی و آرامش را به او میبخشد. اگر من از این گوهر ارزشمند آگاه بودم، حتماً به خاطر شکرگزاری و قدردانی از آن، از گلهها و نارضایتیها دوری میکردم.
ماه بر گردون بود سرو سهی در بوستان
من به یک دم هر دو اندر زیر چادر داشتم
هوش مصنوعی: در آسمان، ماه و یک سرو بلند در باغ من در یک لحظه به زیر چادر حضور داشتند.
گاه بنشستی و دادی ساغر و گه بوس و من
گاه اندر دست زلفش گاه ساغر داشتم
هوش مصنوعی: گاهی در کنار هم نشستهایم و نوشیدنی مینوشیم و گاهی هم بوسهای رد و بدل میشود. من گاهی در دست زلف او بودم و گاهی نیز ساغر را در دست داشتم.
هیچکس در حوض کوثر شَکَّر و پروین نداشت
شکر و پروین من اندر حوض کوثر داشتم
هوش مصنوعی: هیچ کس در حوض کوثر شکر و پروین نداشت، اما من در حوض کوثر، شکر و پروین دارم.
بر بر من بر نهاد آن لُعبتِ شیرین زبان
من ز شیرینی ورا با جان برابر داشتم
هوش مصنوعی: زیبای دوست لبخند زد و به من نظر انداخت. من آنقدر مجذوب شیرینی کلامش شدم که احساس کردم جانم با او در یک سطح قرار دارد.
گه مکابروار بوسه گاه بوس و گه کنار
گه بدو آهنگ از این معنی مکابر داشتم
هوش مصنوعی: هر زمانی که به من نزدیک میشدی، گاهی با شوق و شوقی دلم میخواست که تو را ببوسم و گاهی هم از دور به تو نگاه میکردم و به این کار فکر میکردم.
ماه پیکر سیم ساقی بود ساقی دوش و من
چشم سوی سیم ساق و ماه پیکر داشتم
هوش مصنوعی: در شب گذشته، ساقی با اندام زیبا و دلربایش، شبیه به ماه بود و من به خاطر زیباییاش، تنها چشمام به او و آن ماه مانند دوخته بود.
هر زمان از ماه خندان چون مرا دادی شراب
پیکر از شادیش گفتی بر دو پیکر داشتم
هوش مصنوعی: هر بار که ماه خندان را میدیدم و نوشیدنی به من میدادی، احساس میکردم دو روح شاد در بدنم وجود دارد.
گفتم ای مه در برم تا بامداد آرامگیر
گوش سوی پاسخ یار ستمگر داشتم
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای ماه، تا صبح در آغوش من آرام بگیر. من همچنان منتظر پاسخ یار ستمگرم هستم.
گفت هستم تاگه الله اکبر در برت
کردم انکار و چنان کردار منکر داشتم
هوش مصنوعی: میگوید: من تا زمانی که خدایی را در آغوش تو احساس کنم، وجودم را انکار میکنم و به نوعی رفتار میکنم که انگار هیچ چیز را نمیشناسم.
چون مؤذن برکشید اللهاکبر ناگهان
دست بر گردون از آن اللهاکبر داشتم
هوش مصنوعی: زمانی که مؤذن اذان گفت و اللهاکبر را با صدای بلند برآورد، ناگهان احساس کردم که دستانم به آسمان رفت و این کلمه بزرگ به من قدرت و احساس عمیقی بخشید.
چون شنید آهنگ رفتن کرد از آنگفتار خام
من از آن اللهاکبر مرگ خوشتر داشتم
هوش مصنوعی: زمانی که او صحبتهای ناپخته من را شنید، تصمیم به رفتن گرفت. من از آن گفتار او برخودار بودم و ترجیح میدادم که مرگ را به این احساس انتخاب کنم.
ناگهان بربست مَعجَر گرد ماه دلفریب
ماه برگردون بُد و من زیر مَعجَر داشتم
هوش مصنوعی: ناگهان جلوهی زیبای ماه را که به دور خود میچرخید، دیدم و من در زیر سایهی آن جمال mesmerizing بودم.
شوخوار آن کافر از پیشم برون شدگفتمش
شوخچشمی و نه این چشم از تو کافر داشتم
هوش مصنوعی: مرد کافر با لحن شوخی از نزد من رفت. به او گفتم که من هم فقط به خاطر همین شوخیهایش او را کافر نمیدانستم.
سر بگردانید و پای از حجره چون بیرون نهاد
پای او را بوسه دادم دست بر سر داشتم
هوش مصنوعی: به محض اینکه او سرش را برگرداند و از دکان خارج شد، پایش را بوسیدم و دستانم را بر سر خود گذاشتم.
گفتم ای دلبر چو بودم زر نکردی با من این
ای دریغا کار چون زر بود چون زر داشتم
هوش مصنوعی: گفتم ای محبوب، زمانی که من ثروت داشتم، تو با من هیچ کاری نکردی، حالا که در سختی هستم، افسوس که رفتار انسانها در زمانهای مختلف مثل طلا نیست و در برابر آن تغییر میکند.
اندر آنجا داشتم من زر ز بهرروی تو
گرچه آنجا شغل شاه دادگستر داشتم
هوش مصنوعی: در آنجا من برای زیبایی تو طلا داشتم، هرچند در آن مکان مقام و شغفی بلندتر از شاه را داشتم.