گنجور

شمارهٔ ۱۳ - در مدح شمس الملک

رسول بخت به من بنده دوش داد پیام
بدان گهی که فلک زد به دل ضیا به ظلام
سپاه روز بر افگند خرگه از صحرا
زدند لشکر شب گرد کوه و دشت خیام
چه گفت؟ گفت که: ای تیره خاطر از چه چنین
همی به سر بری این عمر خویش در ناکام؟
یکی به صحرا بیرون شو و عجایب بین
مگر که آید اندیشهات را فرجام
چو این سخن بشنیدم بجَستم از شادی
برون شدم سوی صحرا چو مرغ جسته ز دام
نگاه کردم، دیدم فلک چو آینه‌ای
که خیره کردی از عکس دیده اوهام
جهان به صورت دیبای قیر گشته درست
گرفته موجش بالای آسمان چو غمام
هوا چو خرگه سیماب برکشیده به چرخ
فلک چو خیمه دیبای برزده به مقام
یکی به صورت افعی لاجوردین تن
یکی به گونهٔ پیل زمردین اندام
همه هوا علم قیرگون زده، چپ و راست
نشانده گوهر ناسفته بر سر اعلام
خیال‌وار، چو ماه مقنع از سر کوه
ز روی چرخ همی تافت زهره و بهرام
مجره گشته به کردار مسندی ز بلور
سپهر گشته به کردار گنبدی زر خام
همه سراسر گردون ز کوکب زرین
چو پشت کره اشهب ز گوهرینه ستام
شب سیاه برافگند طیلسان سیاه
خطیب‌وار به منبر برآمد آن هنگام
درخش کیوان صمصام‌وار در بر او
بنات نعش بسان حمایل صمصام
زبان به حمد خداوند برگشاد و بگفت:
«تبارک اسمک، یاذوالجلال والاکرام»
سپاس و شکر ترا کین همه بدایع صنع
همی نباشد جز با قضای تو به قوام
درین تفکر بودم که: این چه شایبه بود؟
وزین سپس سخن او کجا گذارد گام؟
که روی سوی بخارا نهاد و گفت به مهر:
ایا بخارا، برتو درود باد و سلام
به دست دولت و اقبال و اتفاق قضا
همیشه خرم و آباد بادی و پدرام
چنین شنیدم که‌اندر کتابها لقبت
مدینة المحفوظست و قبة الاسلام
نسیم باد تو مشکست و آب ابر تو شیر
هوات کان مرادست و خاک معدن کام
بخار بوی تو نافه گشاید اندر مغز
نسیم کام تو شکر فشاند اندر کام
تو همچو بیت المعموری و همه قومت
همیشه در تو چو روحانیان گرفته مقام
نه در تو تیرگی اعتقاد اندر دین
نه در تو تازگی اختلاف در احکام
ز بس بزرگی تو خادمان مسجدهات
به شهرهای دگر خاطبان سزند و امام
ایا بخارا، چندین بزرگواری تو
ترا چه مایه ثنایست و عز و جاه و مقام؟
که ایزدت به چنین شاهزاده کرد عزیز
که بهترین ملوکست و برترین کرام
شه مظفر پیروز بخت دولتیار
بلند همت بسیار دان نیکو نام
چراغ دولت و شمع سپاه و شمسه ملک
قوام دین و جمال جهان و فخر انام
به رای و رسم نگهدارِ لشکر ایمان
به داد و عدل نگهبانِ قسمت قسام
نکات بزله او شد دلیل بحر علوم
حروف نکته او شد کلید گنج کلام
به روز بزم بود آفتاب گوهربار
به روز رزم بود اژدهای جان انجام
مخالفان ورا روز حرب او از بیم
به جای قطره خون زهره بردمد ز مسام
به دست فتح فرستد به دوستان اخبار
به پای مرگ فرستد به دشمنان پیغام
همیشه تا به بهاران زمین شود خرم
ستاره بارد باد از شکوفه بادام
بقات باد بسی تا که سال و مه شمری
مبارکت مه و سال و مبارکت ایام
قضا موافق و اقبال جفت و دهر مطیع
زمانه چاکر و دولت رهی و بخت غلام

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رسول بخت به من بنده دوش داد پیام
بدان گهی که فلک زد به دل ضیا به ظلام
هوش مصنوعی: پیام آور شانس به من دیشب نمایشی را نشان داد که در آن، زمانی که آسمان به تاریکی گرایش پیدا کرد، نور و روشنی جای خود را به سایه و ظلمت داد.
سپاه روز بر افگند خرگه از صحرا
زدند لشکر شب گرد کوه و دشت خیام
هوش مصنوعی: روز مانند سپاهی بر افراشته شده است، در حالی که شب به مانند لشکری از صحرا به سمت کوه‌ها و دشت‌ها حمله می‌کند.
چه گفت؟ گفت که: ای تیره خاطر از چه چنین
همی به سر بری این عمر خویش در ناکام؟
هوش مصنوعی: فردی به دیگری می‌گوید: ای دل‌ناتوان، چرا اینچنین عمر خود را در ناامیدی سپری می‌کنی؟
یکی به صحرا بیرون شو و عجایب بین
مگر که آید اندیشهات را فرجام
هوش مصنوعی: به بیابان برو و شگفتی‌ها را تماشا کن، شاید که پایان اندیشه‌هایت را بیابی.
چو این سخن بشنیدم بجَستم از شادی
برون شدم سوی صحرا چو مرغ جسته ز دام
هوش مصنوعی: زمانی که این حرف را شنیدم، از خوشحالی به بیرون پریدم و به سمت دشت رفتم، مثل پرنده‌ای که از دام رها شده باشد.
نگاه کردم، دیدم فلک چو آینه‌ای
که خیره کردی از عکس دیده اوهام
هوش مصنوعی: به اطرافم نگریستم و دیدم که آسمان مانند آینه‌ای است که به تصویر افکار و خیالات من خیره شده است.
جهان به صورت دیبای قیر گشته درست
گرفته موجش بالای آسمان چو غمام
هوش مصنوعی: جهان مانند پارچه‌ای سیاه و براق شده است و امواج آن همچون ابرها بالای آسمان را در بر گرفته‌اند.
هوا چو خرگه سیماب برکشیده به چرخ
فلک چو خیمه دیبای برزده به مقام
هوش مصنوعی: هوا مانند بخاره‌ای است که بر افرازده شده و آسمان مانند چادری که از پارچه‌ای نرم و زیبا دوخته شده، به دور می‌چرخد.
یکی به صورت افعی لاجوردین تن
یکی به گونهٔ پیل زمردین اندام
هوش مصنوعی: یکی به شکل افعی با پوست لاجوردی و دیگری به شکل فیل با بدنی از سنگ زمردی است.
همه هوا علم قیرگون زده، چپ و راست
نشانده گوهر ناسفته بر سر اعلام
هوش مصنوعی: در جو و فضای موجود، همه جا پر از نشانه‌ها و علامت‌هایی است که به طور دقیق و روشنگرانه‌ی خود را به نمایش گذاشته‌اند و در حال نشان دادن زیبایی‌ها و ارزش‌های نهفته هستند.
خیال‌وار، چو ماه مقنع از سر کوه
ز روی چرخ همی تافت زهره و بهرام
هوش مصنوعی: پنداری مانند ماهی که از بالای کوه به زمین می‌تابد، نور بهرام و زهره از آسمان می‌تابد.
مجره گشته به کردار مسندی ز بلور
سپهر گشته به کردار گنبدی زر خام
هوش مصنوعی: حکایتی از زیبایی و شکوه آسمان و زمین را به تصویر می‌کشد. به نظر می‌رسد که آسمان مانند یک گنبد بلورین است و تمام رفتارها و کردارها در این عالم در حال ظهور و بروز هستند. آنچه در اینجا توصیف می‌شود، نمایی شگفت‌انگیز از کائنات و نقش انسان‌ها در آن است.
همه سراسر گردون ز کوکب زرین
چو پشت کره اشهب ز گوهرینه ستام
هوش مصنوعی: تمام آسمان مانند کمر اسبی خاکی، درخشان و پر از ستاره‌های زرین است.
شب سیاه برافگند طیلسان سیاه
خطیب‌وار به منبر برآمد آن هنگام
هوش مصنوعی: شب تاریک و سیاه مانند یک لباس تیره، بر محیط سایه افکنده است. در این شب، کسی مانند یک خطیب بر روی منبر آمده است و شروع به سخنرانی می‌کند.
درخش کیوان صمصام‌وار در بر او
بنات نعش بسان حمایل صمصام
هوش مصنوعی: نور ستاره زحل مانند شمشیری برنده در حال تابش است و دختران نعش (چندین ستاره در صورت فلکی) مانند زینتی بر دوش آن درخشش قرار دارند.
زبان به حمد خداوند برگشاد و بگفت:
«تبارک اسمک، یاذوالجلال والاکرام»
هوش مصنوعی: زبانم به لطف خداوند باز شد و گفتم: نامت با برکت است، ای صاحب عظمت و بزرگواری.
سپاس و شکر ترا کین همه بدایع صنع
همی نباشد جز با قضای تو به قوام
هوش مصنوعی: از تو سپاسگزارم، زیرا تمام این آثار زیبای آفرینش جز به خواست و تدبیر تو پایدار نخواهد بود.
درین تفکر بودم که: این چه شایبه بود؟
وزین سپس سخن او کجا گذارد گام؟
هوش مصنوعی: در این فکر بودم که چه نوع تصوری در ذهنم شکل گرفته است؟ و بعد از آن باید بدانم که او از اینجا چگونه ادامه خواهد داد؟
که روی سوی بخارا نهاد و گفت به مهر:
ایا بخارا، برتو درود باد و سلام
هوش مصنوعی: چهره‌اش را به سمت بخارا برگرداند و با محبت گفت: «سلام و درود بر تو، ای بخارا!»
به دست دولت و اقبال و اتفاق قضا
همیشه خرم و آباد بادی و پدرام
هوش مصنوعی: با مساعدت و خوش‌شانسی و سازگاری سرنوشت، همیشه زندگی شاد و پرباری داشته باشم.
چنین شنیدم که‌اندر کتابها لقبت
مدینة المحفوظست و قبة الاسلام
هوش مصنوعی: شنیدم که در کتاب‌ها نوشته‌اند که لقب تو "مدینه المحفوظ" و "قبه الاسلام" است.
نسیم باد تو مشکست و آب ابر تو شیر
هوات کان مرادست و خاک معدن کام
هوش مصنوعی: نسیم باد تو مانند مشک خوشبو است و باران آسمان چون شیر است. هوای تو آرزوی من است و خاک تو منبع خوشبختی من به شمار می‌رود.
بخار بوی تو نافه گشاید اندر مغز
نسیم کام تو شکر فشاند اندر کام
هوش مصنوعی: بخار عطر تو در هوا پخش می‌شود و نسیم به یاد تو، شیرینی را در دهان می‌آورد.
تو همچو بیت المعموری و همه قومت
همیشه در تو چو روحانیان گرفته مقام
هوش مصنوعی: تو مانند خانه کعبه‌ای و تمام قوم تو همیشه در تو مقام و جایگاهی همانند روحانیان دارند.
نه در تو تیرگی اعتقاد اندر دین
نه در تو تازگی اختلاف در احکام
هوش مصنوعی: در تو نه شبهه‌ای در ایمان وجود دارد و نه اختلافی در قوانین دینی.
ز بس بزرگی تو خادمان مسجدهات
به شهرهای دگر خاطبان سزند و امام
هوش مصنوعی: از آن‌جا که تو این‌قدر بزرگ و باعظمت هستی، خادمان مسجدهای تو در شهرهای دیگر ساکن می‌شوند و در آنجا به یاد تو و برای تو دعا می‌کنند.
ایا بخارا، چندین بزرگواری تو
ترا چه مایه ثنایست و عز و جاه و مقام؟
هوش مصنوعی: بخارا، تو چه مقدار از بزرگی و شرافت داری که این همه ستایش و احترام و مقام و منزلت برایت فراهم است؟
که ایزدت به چنین شاهزاده کرد عزیز
که بهترین ملوکست و برترین کرام
هوش مصنوعی: خداوند تو را به عنوان یک شاهزاده عزیز و باارزش قرار داده است، زیرا تو بهترین فرمانروایان و باعظمت‌ترین شخصیت‌ها هستی.
شه مظفر پیروز بخت دولتیار
بلند همت بسیار دان نیکو نام
هوش مصنوعی: پادشاه پیروز و خوشبخت، که siempre همراهانش با اراده و دانش زیاد بودند و نام نیکو داشتند.
چراغ دولت و شمع سپاه و شمسه ملک
قوام دین و جمال جهان و فخر انام
هوش مصنوعی: چراغی که روشنایی‌دهنده دولت است، شمعی که نوری بر سپاه می‌افروزد، و خورشیدی که حیات‌بخش ملک و نگه‌دارنده قوام دین به شمار می‌رود، جلوه‌ای از زیبایی جهان و افتخار انسان‌هاست.
به رای و رسم نگهدارِ لشکر ایمان
به داد و عدل نگهبانِ قسمت قسام
هوش مصنوعی: برای حفظ ایمان و اصول عدالت، سپاهیان آماده شده‌اند تا از آن‌ها دفاع کنند و تقسیم وظایف به عهده‌ی عدالت است.
نکات بزله او شد دلیل بحر علوم
حروف نکته او شد کلید گنج کلام
هوش مصنوعی: نکات شوخ و لطیف او به عنوان دلیلی برای عمق دانش حروف مطرح شده و نکته‌ای که او بیان کرده، به مثابه کلید ورود به گنجینه سخن‌ها است.
به روز بزم بود آفتاب گوهربار
به روز رزم بود اژدهای جان انجام
هوش مصنوعی: در روزی که جشن و سروری بر پا بود، همچون آفتاب درخشان و پرنور، خویش را نشان می‌داد. اما در روزی دیگر، حالتی جنگی و نبردی داشت که شبیه به اژدهای جان‌سوز بود و به کارزار و پایان کار اشاره می‌کرد.
مخالفان ورا روز حرب او از بیم
به جای قطره خون زهره بردمد ز مسام
هوش مصنوعی: در روز نبرد، دشمنان او از ترس، به جای اینکه تنها قطره‌ای خون بریزند، همچون زهره‌ای در درون خود با ترس و وحشت به تپش می‌افتند.
به دست فتح فرستد به دوستان اخبار
به پای مرگ فرستد به دشمنان پیغام
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که پیروزی و موفقیت به دوستان خبر خوبی می‌فرستد، اما برای دشمنان خبرهای ناخوشایند یا پیام‌هایی در مورد مرگ ارسال می‌کند. به نوعی نشان‌دهنده‌ی تفاوت برخورد با دوستان و دشمنان است.
همیشه تا به بهاران زمین شود خرم
ستاره بارد باد از شکوفه بادام
هوش مصنوعی: در هر بهاری، زمین شاداب و سرسبز می‌شود و باد خوشبو از شکوفه‌های درخت بادام به وزش درمی‌آید.
بقات باد بسی تا که سال و مه شمری
مبارکت مه و سال و مبارکت ایام
هوش مصنوعی: به بادهای فراوان بسنده کن تا زمانی که ماه و سال را حساب کنی. روزهای مبارکت را باشد که ماه و سالت درخشان و خوش باشد.
قضا موافق و اقبال جفت و دهر مطیع
زمانه چاکر و دولت رهی و بخت غلام
هوش مصنوعی: سرنوشت به نفع ماست و شانس در کنار ماست. زمان در خدمت ماست و اوضاع به ما توجه دارد. موفقیت مانند راهی است که برای ما مهیا شده و سرنوشت به نوعی خدمتگزار ماست.