شمارهٔ ۱
ای بمدح تو منتظم کرده
فکرتم خاطر پریشان را
پس بپای تو دُر فشانده همی
زیور نظم گوهر افشان را
گرچه خامی بود صفت کردن
به ضیا کوکب درخشان را
هیچ سرمایه در نیفزاید
گهری معدن بدخشان را
رونقی بیشتر بکف نشود
بدو پروانه شمع رخشان را
لیکن آخر چو عاشقان وی اند
داد باید جمال ایشان را
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای بمدح تو منتظم کرده
فکرتم خاطر پریشان را
هوش مصنوعی: تو با ستایشهای خود، فکر و ذهن پریشان مرا منظم کردهای.
پس بپای تو دُر فشانده همی
زیور نظم گوهر افشان را
هوش مصنوعی: به خاطر تو، زینتهای زیبا و باشکوهی مانند گوهرهای درخشان را به نمایش گذاشتهاند.
گرچه خامی بود صفت کردن
به ضیا کوکب درخشان را
هوش مصنوعی: اگرچه اشاره به درخشش ستارهای بزرگ، نشانهای از نادانی است.
هیچ سرمایه در نیفزاید
گهری معدن بدخشان را
هوش مصنوعی: هیچ ثروتی نمیتواند به ارزش یک الماس از معدن بدخشان افزوده شود.
رونقی بیشتر بکف نشود
بدو پروانه شمع رخشان را
هوش مصنوعی: اگر پروانه به شمع درخشان نزدیکتر شود، رونق و زندگیاش بیشتر نمیشود.
لیکن آخر چو عاشقان وی اند
داد باید جمال ایشان را
هوش مصنوعی: اما در نهایت، مانند عاشقان، باید زیبایی آنها را نشان داد.