گنجور

شمارهٔ ۷ - مدح سلطان مظفرالدین قزل ارسلان سلجوقی

خوش گرد چرخ گوش ممالک بدین خطاب
کامد نهنگ رزم چو دریا در اضطراب
ای چرخ باگشاد خدنکش سپر بنه
ای فتنه از گذار رکابش عنان به تاب
ای ملکت طرب که رسیدی به آرزو
وی روزگار مژده که رستی ز انقلاب
ای جود دل شکسته برافراز سر بچرخ
ای عدل رخ نهفته برون آی از حجاب
ای ملک مرده، چهره شه بین و جان بگیر
وی دهر خسته دامن شه گیر و کام یاب
ای شیر سخت پنجه، مزن بر گوزن دست
وی کرگ بوالفضول، مکن بارمه عتاب
ای باز، پاسبان شو بر خانه ی تذرو
وی صعوه، آشیان نه در دیده عقاب
ای بادساز حادثه، در گوشه بمیر
چون آتش حسام شه آمد درالتهاب
چرخ شهاب ناوک و ماه سهیل جام
شاخ ارم حدیقه و شاه حرم جناب
قطب ظفر مظفردین خسروی که هست
بر روم وزنگ، خنجر او مالک الرقاب
شاهی که در قوافل سرمای قهر او
خورشید دوش درکشد از مخمل خضاب
بر موج خون به رقص درآرد حسام شاه
آنسان که بر فلک گذرد نیزه شهاب
اسم سنان او شجر روضه ظفر
نام حسام او شرر دوزخ عقاب
برداشت زخم گرز کرانش سبک به تگ
از مالش درنگ سر کوه دیر خواب
بخشید مایه، حزم گران سنک او بخاک
و افکند سایه عزم سبک سیر او بآب
زین روی شسته اند به هفت آب و خاک دست
هم آب از توقف و هم خاک از شتاب
لطفت جلای دیده ی روح است چون سماع
سهمت نقاب دیده عقل است چون شراب
خرم نشین به بزم که با یاد جام تو
شد لعل در میان حجر باده مذاب
گستاخ رو به رزم که بانف تیغ تو
در بحر خشک شد جگر آب چون سراب
با آنکه طبع آب کند رفع تشنگی
تشنه است آب تیغ تو، لیکن بخون ناب
از خون خصم شسته خدنگ نهیب تو
دستی که روز حشر زند پای برحساب
جز در دیار عدل تو، بی رخصت شبان
خواهر برادری بکند، میش با ذیاب
تیغ تو کند ناست بدیدار طرفه آنک
ببرید نسل خصم به خاصیت سداب
پیشانی کمانت چو پر پیج و تاب گشت
از ملک همچو تیر برون برد پیچ و تاب
از نوبت تو عهد جهان پیش بود لیک
به ز آفرید کانت شناسد بهر حساب
خصمت بری زعیش چو دوزخ زسلسبیل
سورت تهی ز نقص چو فردوس ازعذاب
ملت جوان شود چو کند رنگ زیرکت
از حلق خصم ناصیه تیغ را خضاب
هر کاو چو چنک رک ننهد راست برهوات
مسمار بر حدق زندش دهر چون رباب
بربود خنجرت کلف از چهره قمر
برداشت بیلکت سبل از چشم آفتاب
از حضرت تو مانع بنده نبود هیچ
جز بخت نا موافق، جز رای نا صواب
چشمم در این نشیمن احزان سفید گشت
یک چند باز بست به خشک آخر دُواب
منت خدایرا که بداد اتفاق سعد
چشم مرا بخاک جناب تو اقتراب
در عرف، تا که سبق سلام است بر علیک
در شرع، تا که فرض زکوة است بر نصاب
بادا، ز بخشش تو نصاب امل تمام
بادا، ز در گه تو سلام فلک جواب
از هیبت تو فتنه چو بُز جسته از کمر
وز صولت تو خصم چو خر، مانده در خلاب

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوش گرد چرخ گوش ممالک بدین خطاب
کامد نهنگ رزم چو دریا در اضطراب
هوش مصنوعی: چرخ گردون با این سخن، به گوش سرزمین‌ها خوشحال شده است و نهنگ جنگ، مانند دریا در حال ناآرامی و هیجان به پیش می‌آید.
ای چرخ باگشاد خدنکش سپر بنه
ای فتنه از گذار رکابش عنان به تاب
هوش مصنوعی: ای چرخ فلک، در برابر این خطر سستی کن و برای ایمنی، از منهی شدن برگه مانع شو. از پس رکاب او، به آرامش و کنترل بپرداز.
ای ملکت طرب که رسیدی به آرزو
وی روزگار مژده که رستی ز انقلاب
هوش مصنوعی: ای بانوی خوشحال، تو به آرزوی خود رسیدی و این روزگار نیز خوشحال باشد که از ناملایمات و مشکلات رهایی یافته‌ای.
ای جود دل شکسته برافراز سر بچرخ
ای عدل رخ نهفته برون آی از حجاب
هوش مصنوعی: ای بخشش، دل‌های شکسته را بالا ببر و بر گرد، ای عدالت، چهره‌ی پنهان خود را از پرده بیرون بیاور.
ای ملک مرده، چهره شه بین و جان بگیر
وی دهر خسته دامن شه گیر و کام یاب
هوش مصنوعی: ای فرشته‌ای که مرده‌ای، چهره پادشاه را ببین و جان تازه‌ای بگیر. ای زمانه‌ای که خسته‌ام کرده‌ای، دامن پادشاه را بگیر و از او کامرانی کن.
ای شیر سخت پنجه، مزن بر گوزن دست
وی کرگ بوالفضول، مکن بارمه عتاب
هوش مصنوعی: ای شیر قوی و نیرومند، به گوزن حمله نکن. ای کرگدن بی‌جا، بر من خشمگین نشو.
ای باز، پاسبان شو بر خانه ی تذرو
وی صعوه، آشیان نه در دیده عقاب
هوش مصنوعی: ای پرنده، از آشیانه‌ی مرغ تذرو و صعوه دفاع کن، چرا که در نظر عقاب، این مکان امن نیست.
ای بادساز حادثه، در گوشه بمیر
چون آتش حسام شه آمد درالتهاب
هوش مصنوعی: ای نسیم که حوادث را ایجاد می‌کنی، آرام بگیر و در گوشه‌ای خاموش شو، چون آتشِ حسامِ شاه در حال خشم و التهاب است.
چرخ شهاب ناوک و ماه سهیل جام
شاخ ارم حدیقه و شاه حرم جناب
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و شگفتی‌های آسمان و ستاره‌ها اشاره شده است. چرخ شهاب، معادل حرکت سریع و درخشش ستاره‌هاست که همچون ناوک (تیر) به سوی زمین می‌آید. همچنین، ماه سهیل به زیبایی خاص خود اشاره دارد و تصویر یک باغ (حدیقه) و یک مکان مقدس (شاه حرم) را به ذهن متبادر می‌کند. به طور کلی، این بیت به تماشای آسمان و زیبایی‌های آن پرداخته و محیطی از شکوه و عظمت را به تصویر می‌کشد.
قطب ظفر مظفردین خسروی که هست
بر روم وزنگ، خنجر او مالک الرقاب
هوش مصنوعی: خسرو مظفرالدین، اولین و برترین فرمانروای پیروزمندی است که بر سرزمین‌های روم و زنگ تسلط دارد و خنجر او قدرت تسلط بر دیگران را به او می‌بخشد.
شاهی که در قوافل سرمای قهر او
خورشید دوش درکشد از مخمل خضاب
هوش مصنوعی: سلطانی که قدرت او به قدری زیاد است که حتی در دل قافله‌ها هم ترس از خشم او احساس می‌شود، به طوری که خورشید در شب (دوش) از سرمه‌ی زیبایی او صدای همیشه‌گی برمی‌دارد.
بر موج خون به رقص درآرد حسام شاه
آنسان که بر فلک گذرد نیزه شهاب
هوش مصنوعی: حسام شاه با قدرت و زیبایی خاصی بر روی موج‌های خون می‌رقصد، به‌گونه‌ای که نیزه شهاب هم در آسمان به همین شکل حرکت می‌کند.
اسم سنان او شجر روضه ظفر
نام حسام او شرر دوزخ عقاب
هوش مصنوعی: او به نام سنان خود، درختان بهشت را تداعی می‌کند و با نام حسام، آتش جهنم را به یاد می‌آورد.
برداشت زخم گرز کرانش سبک به تگ
از مالش درنگ سر کوه دیر خواب
هوش مصنوعی: زخم عمق و سنگینی خود را ندارد و جستجوی آرامش از مالش و تماس با زمین در نزدیکی کوه‌هایی که خوابیده‌اند، کم‌کم قابل درک می‌شود.
بخشید مایه، حزم گران سنک او بخاک
و افکند سایه عزم سبک سیر او بآب
هوش مصنوعی: مجرمی در دل خاک به خاطر اعمالش گرفتار می‌شود، اما آن که اراده و عزمش سبک‌تر است، به سرنوشت بهتری دست پیدا می‌کند.
زین روی شسته اند به هفت آب و خاک دست
هم آب از توقف و هم خاک از شتاب
هوش مصنوعی: به دلیل دلایل خاصی، این فرد خود را از دنیا جدا کرده و از همه چیز فاصله گرفته است. او به نوعی می‌خواهد نشان دهد که هم آب (سمبل زندگی و آرامش) و هم خاک (سمبل زخمت و سختی) از او دور شده‌اند. به این ترتیب، او در حالتی از توقف و سکون قرار گرفته و به اوضاع زندگی‌اش در حال شتاب و تغییر نمی‌رسد.
لطفت جلای دیده ی روح است چون سماع
سهمت نقاب دیده عقل است چون شراب
هوش مصنوعی: لطافت و زیبایی تو مانند نوری است که روح را روشن می‌کند و در عین حال، شفافیت دیده و عقل را تحت تاثیر قرار می‌دهد، همچنان که شراب مستی و شادی می‌آورد.
خرم نشین به بزم که با یاد جام تو
شد لعل در میان حجر باده مذاب
هوش مصنوعی: به جشن و میخانه شاداب و خوشحال باش، زیرا به یاد نعت و زیبایی جام تو، در وسط سنگ‌ها، شراب ذوب شده و رنگی شبیه به لعل پیدا شده است.
گستاخ رو به رزم که بانف تیغ تو
در بحر خشک شد جگر آب چون سراب
هوش مصنوعی: اینگونه به نظر می‌رسد که با وجود لحن تهدیدآمیز و سرسختی در نبرد، این فرد به قدرت و شجاعت خود در مواجهه با دشواری‌ها اشاره می‌کند. او می‌گوید که با نیروی سلاح خود، دشمنان را چنان تحت تأثیر قرار می‌دهد که مانند تکه‌ای خشک و بی‌حاصل می‌شوند و جگر آنها از شدت ترس و وحشت به آب تبدیل می‌شود. این تصویر استعاری نشان‌دهنده‌ی جنگ و مبارزه‌ای است که در آن دشمنان به زانو درمی‌آیند.
با آنکه طبع آب کند رفع تشنگی
تشنه است آب تیغ تو، لیکن بخون ناب
هوش مصنوعی: با اینکه طبیعت آب می‌تواند عطش تشنه را برطرف کند، اما تیغ تو که به خون ناب آغشته است، تأثیری دیگر دارد.
از خون خصم شسته خدنگ نهیب تو
دستی که روز حشر زند پای برحساب
هوش مصنوعی: از خون دشمن، تیر تو با نیرویی به پیش می‌رود، دستی که روز قیامت پا بر روی حساب و کتاب می‌گذارد.
جز در دیار عدل تو، بی رخصت شبان
خواهر برادری بکند، میش با ذیاب
هوش مصنوعی: در هیچ جای عالم عدل تو، اجازه ندارد شبانی بدون اجازه انجام دهد، حتی اگر برادر یا خواهری باشد، چرا که میش نمی‌تواند بدون صاحبش بچرند.
تیغ تو کند ناست بدیدار طرفه آنک
ببرید نسل خصم به خاصیت سداب
هوش مصنوعی: تیغ تو با دیدار روی زیبا به طور شگفت‌انگیزی کارساز است و دشمنان را مانند خاصیت گیاه سداب، که سمی و کشنده است، نابود می‌کند.
پیشانی کمانت چو پر پیج و تاب گشت
از ملک همچو تیر برون برد پیچ و تاب
هوش مصنوعی: زمانی که پیشانی کمانی تو پر از پیچ و تاب شد، مانند تیری از سرزمین تو با پیچ و تاب خود بیرون آمد.
از نوبت تو عهد جهان پیش بود لیک
به ز آفرید کانت شناسد بهر حساب
هوش مصنوعی: قبل از تو، زمان به یاد تعهداتش بود، اما اینک به خاطر آفریدگاری که تو را می‌شناسد، برای محاسبه به تو دل می‌بندد.
خصمت بری زعیش چو دوزخ زسلسبیل
سورت تهی ز نقص چو فردوس ازعذاب
هوش مصنوعی: خشم و دشمنی تو از زندگی بری است، مانند جدایی دوزخ از آب روان. همچنین، چهره‌ات از هر نقصی پاک است، همچنان که بهشت از عذاب‌ها عاری است.
ملت جوان شود چو کند رنگ زیرکت
از حلق خصم ناصیه تیغ را خضاب
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی ملت به جوانی و قدرت می‌رسد و رنگ لباسش به رنگ خون دشمن آلوده می‌شود، در واقع نشان‌دهنده‌ی جنگ و مبارزه است و این موضوع به آن‌ها شجاعت و عزم می‌بخشد.
هر کاو چو چنک رک ننهد راست برهوات
مسمار بر حدق زندش دهر چون رباب
هوش مصنوعی: هر کسی که در زندگی‌اش به درستی عمل نکند و به اصولی که باید پایبند باشد، احترام نگذارد، شبیه به یک ساز بی‌نوا خواهد شد که زندگی‌اش به نغمه‌است ولی بی‌نتیجه. زمان او را به سرنوشتی تلخ و ناگوار می‌کشاند.
بربود خنجرت کلف از چهره قمر
برداشت بیلکت سبل از چشم آفتاب
هوش مصنوعی: خنجر تو مانند سایه‌ای از چهره ماه برداشت و موهای ابروی تو مانند بیلک از چشمان آفتاب ازشتاب.
از حضرت تو مانع بنده نبود هیچ
جز بخت نا موافق، جز رای نا صواب
هوش مصنوعی: هیچ چیزی مانع من برای نزدیکی به تو نیست، جز بدشانسی و تصمیمات نادرست.
چشمم در این نشیمن احزان سفید گشت
یک چند باز بست به خشک آخر دُواب
هوش مصنوعی: چشمم در این مکان پر از غم به شدت سفید و خسته شده و پس از مدتی دوباره بسته می‌شود، همچنان که خواب در میان خشکی و بی‌حالی ادامه دارد.
منت خدایرا که بداد اتفاق سعد
چشم مرا بخاک جناب تو اقتراب
هوش مصنوعی: شکر خدا را که به من لطف کرد و باعث شد تا به حضور تو نزدیک شوم و چشمم به خاک پای تو بیفتد.
در عرف، تا که سبق سلام است بر علیک
در شرع، تا که فرض زکوة است بر نصاب
هوش مصنوعی: در فرهنگ عرفی، ابتدا باید سلام کرد و بعد از آن به فرد دیگر توجه کرد، و در مسائل دینی نیز زکات تا زمانی واجب است که به مقدار مشخصی برسد.
بادا، ز بخشش تو نصاب امل تمام
بادا، ز در گه تو سلام فلک جواب
هوش مصنوعی: باید از بخشش تو حد نصاب آرزوها کامل شود و از درگاه تو پاسخ آسمان را بگیرم.
از هیبت تو فتنه چو بُز جسته از کمر
وز صولت تو خصم چو خر، مانده در خلاب
هوش مصنوعی: وقتی که تو درخشانی و بر قدرتت تأثیر می‌گذاری، دشمنان شبیه بزهایی هستند که از ترس فرار کرده‌اند و تحت تأثیر قدرت تو، مانند الاغی در باتلاق گیر کرده‌اند.