شمارهٔ ۶۱ - مدح خواجه جلال الدین ابوالفضل در گزینی معروف به نظام الملک وزیر
زهی مناقب مجد تو در جهان مشهور
بدور دولت تو، رایت هدی منصور
کمینه پایه ز جاه تو هامه افلاک
کهینه بنده ز خیل تو قیصر و فغفور
فروغ جبهت تو، خنده ها زده بر ماه
سواد سایه تو، طعنه ها زده بر نور
نظام دولت تو داده خط زهره ی فضل
غبار موکب تو کشته کحل دیده ی هور
عطیه کرمت، باعث امید خدم
لطیفه نظرت، موجب نظام امور
دلت مقیل، ملایک بوارد غیبی
گفت کفیل، خلایق بروزی مقدور
تو خرمی ز فلک، دشمنان تو غمگین
تو شاکری ز خدا، سعی های تو مشکور
نکرده لذت الفاظ تو ز رعنائی
نزول جز بسرای مسدس زنبور
نداده شعله تهدید تو، ز چالاکی
فروغ جز به جناب معظم مذکور
بفعل فیض گفت، بهتر از وفای فلک
بذوق خاک درت، خوشتر از شراب طهور
ز بدو فطرت با التفات این حالت
نمود با تو خدا فضل های نامحصور
زمانه هست بدولت سرات معماری
چو آفتاب و مهش صد گلیگر و مزدور
ولایتی که در او زامن تو عمارت یافت
موافقت نکند با جهان بنفخه صور
تمکن تو بجائی رسد در این منصب
که بعد از این بتو آرند عشر نیشابور
چنان شوی که به چین ار دهند منشوری
بکار باید توقیع تو در او منشور
ز هیبت تو تن دشمن آفتی بیند
که در جلال تجلی ندید ساحت طور
بر آستان تو خورشید معتکف کشته است
مرادش آنکه بدرگاه تو شود منظور
مدد چو تو نشود هیچ وقت و خود، نسزد
که با براق برابر شود خر طنبور
کسی که او نبود با تو سرخ روی چو سیب
چو نار بشکن و خونش بریز چون انگور
دل تو راست محیطی که چرخ زورق شکل
بهیچ حیله ز پهنای او نکرد عبور
زمانه خصم تو را شاید ار کند تقریر
که هست قولش مردود چون شهادت زور
شود ز هیبت تو در هوا فسرده اثیر
اگرچه هست تباشیر طبع او محرور
مراد اهل هنر حاصل است عجب
که هست همت تو بر ادای آن مقصور
جمال مدح تو بادا نگار آن منظوم
اگر شود غزلی خوش در آخرش مسطور
مرا بدین بسراید که از تو باشم دور
مکن مکن که نئی در هلاک من معذور
چه کرده ام که زمن رفته چنین در خط
چه کرده ام که مرا کرده ی چنین مهجور
امید من مکسل زان دو لاله سیراب
خمار من بشکن زان دو نرگس مخمور
در آرزوی تو جانم بلب رسید و کنون
اگرچه ماند نکوئی تو بر من رنجور
دلم بری و نپرسی زهی، ز من فارغ
جفا کنی و نترسی، زهی بخود مغرور
بطنز گفتی، مستور گشته ئی زنهار
بدور عهد تو و در جهان کسی مستور
امید روز بهی، چون بود مرا در عشق
نه تو بوصل مساعد، نه من بهجر صبور
از آرزوی تو، دردی که در دل است مقیم
دوای آن نکند جز، بدیدن دستور
وزیر عالم عادل، نظام دولت و دین
که هست خانه دانش، بعهد او معمور
خلیل جاهی، موسی کفی، مسیح دمی
که هست نعت معالیش در جهان مشهور
فلک پناها، فرخنده طالعا، صدرا
توئی که در گه تو هست، قبله جمهور
بفر دولت تو، صد هزار کس هستند
رسیده این بمراد و نشسته او مسرور
من شکسته دل خسته جان غمگینم
که همچو چشم بد از حضرت تو هستم دور
در آرزوی جناب تو، هست مست و خراب
دلم ز آتش غم، خاطرم بیاد، فتور
شمارهٔ ۶۰ - توصیف جشن و تعریف شهرود و رباب و مدح فخرالدین عربشاه: ای بزم جهان آرا، ای جشن جنان پیکرشمارهٔ ۶۲ - مدح فخرالدین علاءالدوله عربشاه خداوند قهستان: ای جزع تو، هم نیام و هم خنجر
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهی مناقب مجد تو در جهان مشهور
بدور دولت تو، رایت هدی منصور
هوش مصنوعی: بزرگی و افتخارات تو در دنیا به قدری شناختهشده است که پرچم هدایت و پیروزیات همواره در دوران سلطنتت در اهتزاز است.
کمینه پایه ز جاه تو هامه افلاک
کهینه بنده ز خیل تو قیصر و فغفور
هوش مصنوعی: اندازه و موقعیت من در مقایسه با مقام و عظمت تو بسیار ناچیز است، تا جایی که من، یک بنده معمولی، در خیل و جمعیت تو، مانند یک پادشاه و فرمانروای بزرگ میباشم.
فروغ جبهت تو، خنده ها زده بر ماه
سواد سایه تو، طعنه ها زده بر نور
هوش مصنوعی: روشنی پیشانی تو، باعث شده که ماه نیز بخندد و سایهات به نور نیز کنایه زده است.
نظام دولت تو داده خط زهره ی فضل
غبار موکب تو کشته کحل دیده ی هور
هوش مصنوعی: سیاست و مدیریت تو به قدری برجسته است که مانند ستارهای درخشان در آسمان، موجب افتخار و ارادت دیگران شده است. تاثیر و اثر تو به اندازهای عمیق است که زیبایی و نور چشمان دیگران را تحت تأثیر قرار داده و به نوعی مجذوب خود کردهای.
عطیه کرمت، باعث امید خدم
لطیفه نظرت، موجب نظام امور
هوش مصنوعی: محبت و بخشش تو، مایه دلگرمی و امید است، و لطف و توجه تو، کارهای را به نظم و ترتیب میآورد.
دلت مقیل، ملایک بوارد غیبی
گفت کفیل، خلایق بروزی مقدور
هوش مصنوعی: دل تو آرام است و فرشتگان در غیب به تو میگویند که برای مردم روزی معین شده است.
تو خرمی ز فلک، دشمنان تو غمگین
تو شاکری ز خدا، سعی های تو مشکور
هوش مصنوعی: تو از جانب آسمان خوشبختی و شادی را دریافت کردهای، دشمنان تو به خاطر این موفقیتها غمگین هستند و تو با تلاشهایت، شکرگزار خداوند هستی که این نعمتها را به تو عطا کرده است.
نکرده لذت الفاظ تو ز رعنائی
نزول جز بسرای مسدس زنبور
هوش مصنوعی: اگر لذت زیبایی کلمات تو را درک نکردم، تنها میتوانم دربارهی مظاهر جذابیت تو با دقت و تکرار صحبت کنم.
نداده شعله تهدید تو، ز چالاکی
فروغ جز به جناب معظم مذکور
هوش مصنوعی: شعلهی تهدید تو، به دلیل توانایی و تندی آن، تنها به شخصیت برجستهای که ذکر شد، نرسیده است.
بفعل فیض گفت، بهتر از وفای فلک
بذوق خاک درت، خوشتر از شراب طهور
هوش مصنوعی: فعل فیض نشان میدهد که وفای آسمانها هم نمیتواند به زیبایی و لطافت نعمتهای تو باشد و لذت وجودت از بهترین شرابهای پاکتر است.
ز بدو فطرت با التفات این حالت
نمود با تو خدا فضل های نامحصور
هوش مصنوعی: از آغاز خلقت، با توجه به تو، این حالتی که وجود دارد را خداوند به تو هدیه کرده است که نعمتهایی بیپایان و نامشخص است.
زمانه هست بدولت سرات معماری
چو آفتاب و مهش صد گلیگر و مزدور
هوش مصنوعی: زمانه به قدری زیبا و خیرهکننده است که تو میتوانی مانند یک معمار ماهر به آن بپردازی. همانند آفتاب و ماه که زیبایی و درخشش خاصی دارند، تو نیز در میان گلها و افراد مختلف، درخشانی و ارزشمندی خود را نشان میدهی.
ولایتی که در او زامن تو عمارت یافت
موافقت نکند با جهان بنفخه صور
هوش مصنوعی: ولایتی که در آن آرامش و تأمین برای تو به وجود آمده است، با جنبههای مادی و دنیایی این جهان همخوانی ندارد.
تمکن تو بجائی رسد در این منصب
که بعد از این بتو آرند عشر نیشابور
هوش مصنوعی: تو به جایی خواهی رسید که پس از این، از نیشابور به تو دَهِش (مال) خواهند آورد.
چنان شوی که به چین ار دهند منشوری
بکار باید توقیع تو در او منشور
هوش مصنوعی: به گونهای رفتار کن که اگر از چین برایت حکمی بیاورند، نام و امضای تو بر آن حکم لازم باشد.
ز هیبت تو تن دشمن آفتی بیند
که در جلال تجلی ندید ساحت طور
هوش مصنوعی: از شدت زیبایی و شکوه تو، دشمن به شدت تحت تأثیر قرار میگیرد، به گونهای که چنین جلالی را در هیچ مکانی، حتی در کوه طور، مشاهده نکرده است.
بر آستان تو خورشید معتکف کشته است
مرادش آنکه بدرگاه تو شود منظور
هوش مصنوعی: در درگاه تو، خورشید به خاطر رسیدن به تو، خود را قربانی کرده است؛ هدفش این است که بتواند به خواستهاش برسد و به حضور تو درآید.
مدد چو تو نشود هیچ وقت و خود، نسزد
که با براق برابر شود خر طنبور
هوش مصنوعی: وقتی که تو کمک نکنید، هیچ چیزی به اندازهی خودتان ارزش ندارد و شایسته نیست که یک الاغ بامرز و با وسعتی مانند براق مقایسه شود.
کسی که او نبود با تو سرخ روی چو سیب
چو نار بشکن و خونش بریز چون انگور
هوش مصنوعی: اگر کسی در کنارت نیست که به تو کمک کند و به تو پشتیبانی ندهد، مثل سیب و نارنجی که سرخ هستند و ظاهری زیبا دارند، میتوانی آنها را بشکن و عصارهاش را بیرون بریزی، مانند انگور که با فشار دادن آبش خارج میشود. این یعنی اگر به کمک کسی نیاز داری، باید خودت به خودت اتکا کنی و از زیباییها و منابعی که در دست داری بهرهبرداری کنی.
دل تو راست محیطی که چرخ زورق شکل
بهیچ حیله ز پهنای او نکرد عبور
هوش مصنوعی: دل تو مانند محیطی است که چرخ زندگی نمیتواند به هیچ شیوهای از وسعت آن عبور کند.
زمانه خصم تو را شاید ار کند تقریر
که هست قولش مردود چون شهادت زور
هوش مصنوعی: دنیا ممکن است در حق تو سخنانی بگوید و به تو زیان برساند، اما این حرفها به هیچ عنوان معتبر نیستند، درست مثل شهادتهای نادرست و بیاساس.
شود ز هیبت تو در هوا فسرده اثیر
اگرچه هست تباشیر طبع او محرور
هوش مصنوعی: از قدرت و زیبایی تو، در آسمان اثر میافتد و همهچیز را تحت تأثیر قرار میدهد، هرچند که طبیعت او به شدت گرم و پرجنبوجوش است.
مراد اهل هنر حاصل است عجب
که هست همت تو بر ادای آن مقصور
هوش مصنوعی: اهل هنر به دنبال هدفی بزرگ هستند و جای تعجب نیست که تنها تلاش تو معطوف به رسیدن به آن هدف شده است.
جمال مدح تو بادا نگار آن منظوم
اگر شود غزلی خوش در آخرش مسطور
هوش مصنوعی: زیبایی تو باعث ستایش است، اگر این شعر به شکل یک غزل زیبا در بیاید، در نهایت میتواند نام تو را بنویسد.
مرا بدین بسراید که از تو باشم دور
مکن مکن که نئی در هلاک من معذور
هوش مصنوعی: مرا به گونهای بنویس که از تو دور نشوم. دور نکن، چون اگر دور شوی، من به هلاکت میافتم و تو در این باره معذور نخواهی بود.
چه کرده ام که زمن رفته چنین در خط
چه کرده ام که مرا کرده ی چنین مهجور
هوش مصنوعی: چرا اینقدر از من دور شدهای؟ چه خطایی کردهام که الآن اینقدر تنها و غریب شدهام؟
امید من مکسل زان دو لاله سیراب
خمار من بشکن زان دو نرگس مخمور
هوش مصنوعی: امید من از آن دو گل لاله است که نشانهای از زیبایی و عشق هستند. حال من به خاطر عشق و دلبستگیام شبیه گل نرگس مست و سرمست شده است.
در آرزوی تو جانم بلب رسید و کنون
اگرچه ماند نکوئی تو بر من رنجور
هوش مصنوعی: جانم در آرزوی تو به سر آمده و اکنون، گرچه خوبی تو بر من باقی مانده، ولی من بیحال و رنجورم.
دلم بری و نپرسی زهی، ز من فارغ
جفا کنی و نترسی، زهی بخود مغرور
هوش مصنوعی: دلم شکه میشود و تو هیچ نگرانی نداری، به من ظلم میکنی و بیخیالی، چقدر به خودت مغروری!
بطنز گفتی، مستور گشته ئی زنهار
بدور عهد تو و در جهان کسی مستور
هوش مصنوعی: با شوخی گفتی، اما پنهان شدهای. مراقب باش که از عهدت دور نشوی و در دنیا کسی نیست که پنهان باشد.
امید روز بهی، چون بود مرا در عشق
نه تو بوصل مساعد، نه من بهجر صبور
هوش مصنوعی: امید رسیدن به روزهای خوب در عشق برای من چگونه است، در حالیکه نه تو شرایط مساعدی داری و نه من در جدایی صبری دارم.
از آرزوی تو، دردی که در دل است مقیم
دوای آن نکند جز، بدیدن دستور
هوش مصنوعی: آرزوی تو در دلم به قدری وجود دارد که هیچ دارویی نمیتواند آن را درمان کند؛ جز اینکه تو را ببینم.
وزیر عالم عادل، نظام دولت و دین
که هست خانه دانش، بعهد او معمور
هوش مصنوعی: وزیر آگاه و عادل، پایهگذار نظم در دولت و دین است و اوست که خانهی دانش را آباد کرده است.
خلیل جاهی، موسی کفی، مسیح دمی
که هست نعت معالیش در جهان مشهور
هوش مصنوعی: خلیل جاهی، موسی کفی و مسیح دمی، همگی شخصیتهایی شناخته شده در جهان هستند که صفات برجسته و ویژگیهای خاصی دارند. این افراد به خاطر ویژگیهای خوب و نیکویی که دارند، در دلها و ذهنها جا دارند و نامشان در میان مردم مشهور است.
فلک پناها، فرخنده طالعا، صدرا
توئی که در گه تو هست، قبله جمهور
هوش مصنوعی: ای فلک، پناهگاه و خوشبختی و سرنوشت نیک، تو صدرا (سرآمد) هستی که در دربار تو، همه مردم به تو روی میآورند و به تو تکیه میکنند.
بفر دولت تو، صد هزار کس هستند
رسیده این بمراد و نشسته او مسرور
هوش مصنوعی: خوشبختی و موفقیت تو باعث شده که تعداد زیادی از مردم به آرزوهایشان برسند و شاد و مسرور باشند.
من شکسته دل خسته جان غمگینم
که همچو چشم بد از حضرت تو هستم دور
هوش مصنوعی: من دلی شکسته و کسالتزده دارم، غمگین هستم و از تو که به دورم، مانند چشم بد دور نگه داشته شدهام.
در آرزوی جناب تو، هست مست و خراب
دلم ز آتش غم، خاطرم بیاد، فتور
هوش مصنوعی: دل من از شدت آرزوی تو، به شدت مست و خراب شده است. آتش غم درونم میسوزد و خاطرم را به پریشانی دچار کرده است.