گنجور

شمارهٔ ۴۰ - تاسف از درگذشت اقضی القضات خواجه امام ظهیرالدین

ماهی ز آستین معالی در او فتاد
سر وی ز بوستان معانی بر او فتاد
شهباز شیر گیر اجل پی بریده شد
یکران تیز کام هنر در سر او فتاد
هین پای صبر و سلسله کز صدر کاه عمر
صدری بسان حلقه برون در او فتاد
ای شرزه شیر مرگ، بیاگن سرین و بال
کاین بارت این شکار نه بس لاغر او فتاد
زین تند باد، شاخ سخادر زمین شکست
زین خشک سال، گشت امل بی بر او فتاد
رستم سوار شرع، شد و ران عقل را
در راه صبر بار گسست و خر او فتاد
بشکست چار بند طبیعت بیک خبر
تا زین کریز گاه فنا بر تر او فتاد
مرغی بدین دریچه علوی برون پرید
دامی در این نشیمن خاکستر او فتاد
بستان سرای عالم روح اختیار کرد
سرّش چو بر مشبکه منظر او فتاد
انگشت من به مرثتش چون قلم گرفت
زان بس نه ماند باز ز دستم در او فتاد
بر عارض بیاض ز خونابه تکیه زد
هر اشک چشم خانه که بردفتر او فتاد
فضل خدای بد که معزای صدردین
باری به عید مبعث پیغمبر او فتاد
اقضی القضاب عالم و عادل که نوبتش
ری را محمد حسنی دیگر او فتاد
والا ظهیر دین که ز کلکش گه صریر
چون رمح لرزه بر جگر خنجر او فتاد
این گل بجای باد، گر آن یاسمین برفت
وین سرو، سبز باد گر آن عبهر اوفتاد
بالله که گر کری همه عالم کری کند
خاصه کنون که دیو بلا رهبر اوفتاد
طبع و زبانش هر دو یکی نیست زانکه او
چون تیغ نیک گوهر و بد گوهر اوفتاد
از باغ طبع پای برون نه که در سرت
سودای جنت و هوس کوثر اوفتاد
در زین دین نگر که در این مرغزار سبز
هم چون شکوفه پیر وجوان مخبر اوفتاد
بونصر آنکه نصرت او چون سپه براند
غلغل در این مسدس پهناور اوفتاد
بدعت عنان نیافت چون او تنگ برکشید
سنت عدو شکست چو او یاور افتاد
ای قوم ز اتفاق ملاقات صدر دین
امید بر کشید که با محشر اوفتاد
زاری چه فایده چو قضاکار خویش کرد
مرهم چه سود زخم چو کاریگر اوفتاد
یارب ز چشمه سار کرم شربتی فرست
چون سنگ روزگار در این ساغر اوفتاد
صبری به پرده داری این پرده کی فرست
بر، وی چو دست واقعه پرده در اوفتاد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ماهی ز آستین معالی در او فتاد
سر وی ز بوستان معانی بر او فتاد
هوش مصنوعی: ماهی از آستین شخصی به زمین افتاد و بویی از باغ معانی بر او پاشیده شد.
شهباز شیر گیر اجل پی بریده شد
یکران تیز کام هنر در سر او فتاد
هوش مصنوعی: شهباز قوی و چابکی که بر رقیب تسلط داشت، به ناگاه دام مهلک مرگ به سر او افتاد و او را از حرکت بازداشت.
هین پای صبر و سلسله کز صدر کاه عمر
صدری بسان حلقه برون در او فتاد
هوش مصنوعی: حواست را جمع کن! صبر و استقامت را در دل نگه‌دار، چرا که عمر کوتاه است و همان‌طور که حلقه‌ای درب را می‌بندد، ممکن است نامطلوبی بر زندگی‌ات سایه بیفکند.
ای شرزه شیر مرگ، بیاگن سرین و بال
کاین بارت این شکار نه بس لاغر او فتاد
هوش مصنوعی: ای شیر قوی و دلاور، بیا و پرچم خود را برافراز، زیرا این شكار به قدری لاغر است که به سختی می‌تواند خوشایند تو باشد.
زین تند باد، شاخ سخادر زمین شکست
زین خشک سال، گشت امل بی بر او فتاد
هوش مصنوعی: به خاطر این طوفان تند، شاخه‌های درختان بر زمین افتادند و به دلیل کم آبی، امید و آرزوها نیز نابود شدند.
رستم سوار شرع، شد و ران عقل را
در راه صبر بار گسست و خر او فتاد
هوش مصنوعی: رستم با سوار شدن بر اصول دین، به عقلش میدان داد و در جاده صبر، بار سنگینی را از دوش برداشت، اما در این مسیر، او دچار مشکل شد و خرش به زمین افتاد.
بشکست چار بند طبیعت بیک خبر
تا زین کریز گاه فنا بر تر او فتاد
هوش مصنوعی: با یک خبر ناگهانی، چهار بند طبیعت را شکستم، تا از این مکان موقتی و فناپذیر، بالاتر و برتر بروم.
مرغی بدین دریچه علوی برون پرید
دامی در این نشیمن خاکستر او فتاد
هوش مصنوعی: پرنده‌ای از این پنجره آسمانی خارج شد و دام در این محل خاکی برای او افتاد.
بستان سرای عالم روح اختیار کرد
سرّش چو بر مشبکه منظر او فتاد
هوش مصنوعی: باغ جهان به روح اختیار، جایگاهش را انتخاب کرد؛ هنگامی که راز او بر توری که نگاهش را به خود جلب کرده بود، افتاد.
انگشت من به مرثتش چون قلم گرفت
زان بس نه ماند باز ز دستم در او فتاد
هوش مصنوعی: انگشت من وقتی درباره او نوشت، مانند قلم شد و به قدری در غم او غرق شدم که دیگر نتوانستم دستم را از نوشتن بردارم.
بر عارض بیاض ز خونابه تکیه زد
هر اشک چشم خانه که بردفتر او فتاد
هوش مصنوعی: بر روی چهره‌ی سفید، اشکی از چشمان من نشسته است و هر قطره‌ای که از چشم‌ام می‌ریزد، در دفتر زندگی‌ام ثبت می‌شود.
فضل خدای بد که معزای صدردین
باری به عید مبعث پیغمبر او فتاد
هوش مصنوعی: نعمت خدا را شکر می‌گویم که در روز عید مبعث پیامبرش، گناهی بزرگ بر من نبخشوده نشد.
اقضی القضاب عالم و عادل که نوبتش
ری را محمد حسنی دیگر او فتاد
هوش مصنوعی: حکمت و قضاوت عالم و عادل به دست اوست که اکنون نوبت کسی به نام محمد حسنی است و دیگر او به زمین افتاده است.
والا ظهیر دین که ز کلکش گه صریر
چون رمح لرزه بر جگر خنجر او فتاد
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتی بزرگ و قهرمانانه اشاره دارد. او همچون اسلحه‌ایی قوی و ترسناک است که با صدای خود، وحشت و لرز را به دل دشمنان می‌اندازد. وجود این شخصیت به قدری تأثیرگذار و قوی است که دشمنان از دیدن او دچار ترس و اضطراب می‌شوند.
این گل بجای باد، گر آن یاسمین برفت
وین سرو، سبز باد گر آن عبهر اوفتاد
هوش مصنوعی: این گل به جای وزش باد، اگر یاسمن رفت، این سرو نیز باید سبز باشد اگر آن سیاه‌چشم زمین بیفتد.
بالله که گر کری همه عالم کری کند
خاصه کنون که دیو بلا رهبر اوفتاد
هوش مصنوعی: به خدا قسم که اگر کسی در دنیا بخشنده و کریم باشد، همهٔ دنیا نیز بخشنده و مهربان خواهد شد، به‌ویژه اکنون که دیو بدبختی ریشه‌کن شده است.
طبع و زبانش هر دو یکی نیست زانکه او
چون تیغ نیک گوهر و بد گوهر اوفتاد
هوش مصنوعی: او از نظر طبیعت و زبان یکی نیست، زیرا مانند تیغی است که از جنس خوب و بد به یک اندازه ساخته شده است و در نتیجه بر زمین افتاده است.
از باغ طبع پای برون نه که در سرت
سودای جنت و هوس کوثر اوفتاد
هوش مصنوعی: از باغ طبیعت پا فراتر نگذار، چون در دل تو آرزوی بهشت و خواسته‌های آن به وجود آمده است.
در زین دین نگر که در این مرغزار سبز
هم چون شکوفه پیر وجوان مخبر اوفتاد
هوش مصنوعی: در این دشت سبز، همچون شکوفه‌ای که بر درخت نشسته، هم جوانان و هم پیران خبر از زیبایی و لطافت اینجا می‌دهند.
بونصر آنکه نصرت او چون سپه براند
غلغل در این مسدس پهناور اوفتاد
هوش مصنوعی: بونصر مانند سپاه بزرگی است که پیروزی و یاری او در این دشت وسیع به گوش می‌رسد.
بدعت عنان نیافت چون او تنگ برکشید
سنت عدو شکست چو او یاور افتاد
هوش مصنوعی: بدعت نتوانست راهی بیابد، زیرا او به شدت آن را محدود کرد. سنت دشمن نیز زمانی که او به یاری آمد، از بین رفت.
ای قوم ز اتفاق ملاقات صدر دین
امید بر کشید که با محشر اوفتاد
هوش مصنوعی: ای مردم، از همبستگی و همدلی خود بهره بگیرید، زیرا امیدی که در دین و ایمان داریم در زمانی که روز محشر فرا برسد، به ما کمک خواهد کرد.
زاری چه فایده چو قضاکار خویش کرد
مرهم چه سود زخم چو کاریگر اوفتاد
هوش مصنوعی: تلاش برای گریه و زاری فایده‌ای ندارد وقتی که تقدیر و سرنوشت خود را رقم زده است. دارویی برای زخم وجود ندارد هنگامی که کسی که به آن زخم رسیده، خود را به خطر انداخته است.
یارب ز چشمه سار کرم شربتی فرست
چون سنگ روزگار در این ساغر اوفتاد
هوش مصنوعی: ای خداوند، از چشمه ساری که بخشش و کرمت همیشه جاری است، به من جرعه‌ای برسان، چرا که سنگینی و سختی روزگار به این جام افتاده و آن را سنگین کرده است.
صبری به پرده داری این پرده کی فرست
بر، وی چو دست واقعه پرده در اوفتاد
هوش مصنوعی: صبر و حوصله‌ای داری، اما این پرده‌ای که روی سحن است، چه زمانی کنار می‌رود؟ او که به دست حادثه افتاده، در پس این پرده قرار دارد.