گنجور

شمارهٔ ۳۸ - مدح نجم الدین لاجین والی همدان

در سر مردان غم عشق تو معجر می‌کشد
زاهدان را در خرابات قلندر می‌کشد
هشت راه از کعبه وصل تو تا زر می‌رود
چار حد از خامه عشق تو تا سر می‌کشد
نیک بر سنجم تو را چون زر کنی احوال آنک
نام عشقت بر زبان می‌آرد و زر می‌کشد
خشک بندی بر نقاب افکنده تا غیرتت
میل حرمان در هزاران دیده تر می‌کشد
دام زلفت بند بر پای دل و دین می‌نهد
دست حسنت حلقه در گوش مه و خور می‌کشد
آب و گل چون بگسلد زنجیر عشقت تا قضا
جان و دل را رشته در گردن بدین درمی‌کشد
هرکه دست‌آویز او طرف کمند زلف توست
دولتش بر بام این پیروزه منظر می‌کشد
زود عمر عالمی بگسست و خشمت هر زمان
زیر بیدادی بده آهنگ برتر می‌کشد
لاشهٔ صبرم که نعل افکندهٔ راه عناست
نزل تیمارت به منزلگاه محشر می‌کشد
پشت و پهلویی ندارد لیک بار عالمی
همچو کلک نجم‌الدین با جسم لاغر می‌کشد
آن امل بخشی که جودش کار حاتم می‌کند
وآن اجل خشمی که قهرش تیغ حیدر می‌کشد
از سر همت خطیب جاه حاکم نسبتش
طیلسان ماه، در اطرف منبر می‌کشد
سیل عزمش رخت گل بر پشت صرصر می‌نهد
میل رایش کحل اندر چشم اختر می‌کشد
کلک مانی طبعش آن استاد چابک صورت است
کآذر اندر دستگاه صنع آذر می‌کشد
حلقه گوش دواتش چون حسام شاه شرق
حلقه‌ها در گوش اهل هفت کشور می‌کشد
آب روی حکم کوثر کام او از روی صبر
روز و شب ماه ار در بینی آذر می‌کشد
جّره باز ذهن او از آشیان قدسیان
هر زمانی جبرئیلی را به شهپر می‌کشد
بر همه صاحب عیاران می‌بچربد در کمال
ناقد ذاتش بهر معیارکش سر می‌کشد
رشته‌ها گر سوی چنبر می‌کشد سر پس چرا
رشته او داج خصمش سر به چنبر می‌کشد
عقدهٔ ابروی قهرش ماه را گیسوکشان
در سیاست گاه صحن ظل اغبر می‌کشد
از غبار آستانش هر نفس چشم خرد
زّله دیگر به زیر آستین بر می‌کشد
شاد باش ای محسنی کز منزل احسان تو
از پی سرمایه هر دم نزل دیگر می‌کشد
دل چو با تو عقد بند بکر فکرت را شبی
تا سحرگاه ابد کابین دختر می‌کشد
دایه ابرت در این گهوارهٔ ازرق حلل
نیم شیران امل را تنگ در بر می‌کشد
دست بیرون کرد رایت ماه را با اوج او
بر مهی طغرای منشور مزّور می‌کشد
نعل شبدیز تو چون شب سرمه‌سای آمد از آنک
توتیا در دیدهٔ این پیر اعور می‌کشد
در کمند پیسهٔ روز و شب از بنگاه تو
بخت ناز کبریا بر بام محور می‌کشد
عقلت اندر کاردان چون از ممالک دید گفت
رخش رستم بین که پشم‌آکند بر خر می‌کشد
صاحبا پرورد کان خاطرم را آسمان
در صف مدح تو صدر بنده‌پرور می‌کشد
همچو زوار تو گوش هوش ارباب هنر
از در فکرم به دامن درو گوهر می‌کشد
بارهٔ فضلم و لیکن عالم ابلق مرا
در قطار صحبت یک عالم استر می‌کشد
شاهد طبعم ز بیم چشم مشتی با حفاظ
چهره‌ها در پرده خط معنبر می‌کشد
الغیاث ای نوح عصمت هین که طوفان بلا
زورق عمرم به گرداب فنا درمی‌کشد
تا شب غواص شکل از قعر این بحر نگون
صد هزاران لؤلؤ خوشاب بر سر می‌کشد
رشک انجم باد هر گوهر که از دریای طبع
خاطرم در سلک اوصاف تو سر درمی‌کشد
بازو و برزت قوی بادا که چنگال اجل
فقر را در پای آن دست توانگر می‌کشد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در سر مردان غم عشق تو معجر می‌کشد
زاهدان را در خرابات قلندر می‌کشد
هوش مصنوعی: در دل مردان، غم عشق تو مثل چادر زنانه‌ای حضور دارد و زاهدان را به سوی مکان‌هایی که آزاداندیشی و شور و شعف وجود دارد، می‌کشد.
هشت راه از کعبه وصل تو تا زر می‌رود
چار حد از خامه عشق تو تا سر می‌کشد
هوش مصنوعی: هشت مسیر از کعبه‌ای که به وصل تو می‌انجامد وجود دارد و چهار مرحله از عشق تو تا مقصد نهایی را می‌پیماید.
نیک بر سنجم تو را چون زر کنی احوال آنک
نام عشقت بر زبان می‌آرد و زر می‌کشد
هوش مصنوعی: من تو را مانند طلا می‌سنجم و ارزش تو را درک می‌کنم، زیرا آنکه نام عشق تو را بر زبان می‌آورد، ارزش و زیبایی را به دنیای خود می‌آفریند.
خشک بندی بر نقاب افکنده تا غیرتت
میل حرمان در هزاران دیده تر می‌کشد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی به ظاهر خود کمال و جدیت را نشان می‌دهد، اما در حقیقت، آن شخصیت پشت نقاب او باعث می‌شود که احساسات و حسرت‌های عمیقی در دل دیگران به وجود آورد. به عبارتی، این نقاب خشک و جدی، در واقع برانگیزاننده احساسات عاطفی و ناامیدی در دیگران است.
دام زلفت بند بر پای دل و دین می‌نهد
دست حسنت حلقه در گوش مه و خور می‌کشد
هوش مصنوعی: زلف‌های تو بر دل و ایمان من مثل دام افتاده است و زیبایی‌ات به‌گونه‌ای است که مانند حلقه‌ای در گوش مه و خورشید می‌درخشد و آن‌ها را به خود مشغول می‌کند.
آب و گل چون بگسلد زنجیر عشقت تا قضا
جان و دل را رشته در گردن بدین درمی‌کشد
هوش مصنوعی: وقتی آب و خاک از هم جدا شوند، زنجیر عشق تو هرگز از بین نمی‌رود و تا زمانی که قضا و قدر بخواهد، جان و دل مرا به این عشق می‌بندد.
هرکه دست‌آویز او طرف کمند زلف توست
دولتش بر بام این پیروزه منظر می‌کشد
هوش مصنوعی: هر کسی که به زیبایی و جذابیت زلف تو دل ببندد، مقامش به بالاترین نقطه می‌رسد و جلوه‌گری‌اش در برابر همه برمی‌آید.
زود عمر عالمی بگسست و خشمت هر زمان
زیر بیدادی بده آهنگ برتر می‌کشد
هوش مصنوعی: عمر دنیایی به سرعت سپری می‌شود و خشم تو هر لحظه زیر بیدادها شعله‌ور می‌شود، به طوری که همیشه در جستجوی برتری است.
لاشهٔ صبرم که نعل افکندهٔ راه عناست
نزل تیمارت به منزلگاه محشر می‌کشد
هوش مصنوعی: صبر من به اندازه‌ای آسیب‌دیده و بی‌تاثیر شده که مانند لاشه‌ای بی‌فایده شده است. در این شرایط، دلتنگی و غم من باعث می‌شود که به شدت به درد و رنج بیفتم، مانند کسی که به منزلگاه دوباره‌ای می‌رسد که پر از وحشت و حسابرسی است.
پشت و پهلویی ندارد لیک بار عالمی
همچو کلک نجم‌الدین با جسم لاغر می‌کشد
هوش مصنوعی: این جمله به وصف کسی می‌پردازد که به رغم نداشتن قوت و قامتی بزرگ، بار سنگینی از مسئولیت‌ها و مشکلات را به دوش می‌کشد. او مانند یک هنرمند ماهر و ظریف، با وجود جسمی ضعیف، توانایی و حوصله‌ای برای مدیریت و تحمل این بار را دارد.
آن امل بخشی که جودش کار حاتم می‌کند
وآن اجل خشمی که قهرش تیغ حیدر می‌کشد
هوش مصنوعی: آن شخص امل و ناگوار، با بخشش خود مانند حاتم، دیگران را تحت تأثیر قرار می‌دهد و آن سرنوشت تلخ و سخت، با خشم خود مانند تیغ علی، بر خطرات و مشکلات غلبه می‌کند.
از سر همت خطیب جاه حاکم نسبتش
طیلسان ماه، در اطرف منبر می‌کشد
هوش مصنوعی: خطبایی با اراده و تلاش، در مقابل حاکم با شکوه، خطابه‌ای با زبان فصیح و زیبا می‌خواند که توجه همه را جلب می‌کند و در اطراف منبر به طرز دلنشینی سخن می‌گوید.
سیل عزمش رخت گل بر پشت صرصر می‌نهد
میل رایش کحل اندر چشم اختر می‌کشد
هوش مصنوعی: سیل با اراده‌اش، گل را بر پشت بادهای تند می‌گذارد و تمایلش مانند خسی که در چشم ستاره‌ها می‌درخشد، جلب می‌کند.
کلک مانی طبعش آن استاد چابک صورت است
کآذر اندر دستگاه صنع آذر می‌کشد
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی توصیف و ستایش از هنرمند و نویسنده‌ای است که با خلاقیت و توانایی‌های خود، همچون یک استاد ماهر و چابک، آثار هنری و ادبی خیره‌کننده‌ای خلق می‌کند. او مانند آتش که در دستگاه و هنر خود می‌درخشد، با دقت و هنرمندی، احساسات و افکارش را به تصویر می‌کشد.
حلقه گوش دواتش چون حسام شاه شرق
حلقه‌ها در گوش اهل هفت کشور می‌کشد
هوش مصنوعی: گوشواره‌ای از آتش به مانند شمشیر پادشاه شرق، در گوش مردم هفت کشور می‌درخشد و آن‌ها را جلب می‌کند.
آب روی حکم کوثر کام او از روی صبر
روز و شب ماه ار در بینی آذر می‌کشد
هوش مصنوعی: آبروی که در حکم کوثر است، نشانه‌ای از رحمت و صفاست. اگر به چهره او با صبر و تحمل نگاه کنی، مانند ماه روشن می‌شود. اما اگر غیظ و خشم او را ببینی، همچون آتش شعله‌ور می‌گردد.
جّره باز ذهن او از آشیان قدسیان
هر زمانی جبرئیلی را به شهپر می‌کشد
هوش مصنوعی: ذهن او به قدری آزاد و پروازکننده است که هر لحظه می‌تواند مانند جبرئیل، فرشته‌ای بزرگ و مقدس، به اوج برسد و از آشیانه‌های آسمانی پرواز کند.
بر همه صاحب عیاران می‌بچربد در کمال
ناقد ذاتش بهر معیارکش سر می‌کشد
هوش مصنوعی: افراد با تجربه و صاحب نظر به آسانی می‌توانند بر دیگران تسلط پیدا کنند، زیرا در درک واقعیات و ارزش‌ها از دیگران برتری دارند. آنان در ارزیابی و سنجش خود فاقد نقص و عیب هستند و به همین دلیل به راحتی می‌توانند دیگران را تحت تأثیر قرار دهند.
رشته‌ها گر سوی چنبر می‌کشد سر پس چرا
رشته او داج خصمش سر به چنبر می‌کشد
هوش مصنوعی: اگر رشته‌ها به سمت دایره‌ای می‌روند، پس چرا رشته‌ای که دشمن اوست، نیز به سمت همان دایره می‌رود؟
عقدهٔ ابروی قهرش ماه را گیسوکشان
در سیاست گاه صحن ظل اغبر می‌کشد
هوش مصنوعی: قهر او به اندازه‌ای تاثیرگذار است که حتی ماه نیز در برابر او با اندوه و پریشانی ظاهر می‌شود و به طرز خاصی در گوشه‌ای پنهان می‌گردد.
از غبار آستانش هر نفس چشم خرد
زّله دیگر به زیر آستین بر می‌کشد
هوش مصنوعی: هر دم که به گرد پای او می‌نگرم، چشم عقل و درک من تحت تأثیر آن خاک و غبار، به زیر آستینم می‌خزد و به شگفتی می‌افتد.
شاد باش ای محسنی کز منزل احسان تو
از پی سرمایه هر دم نزل دیگر می‌کشد
هوش مصنوعی: ای محسنی، خوشحال باش! چون از خانه‌ی نیکوکاری تو هر لحظه برکات و نعمت‌های تازه‌ای فرود می‌آید.
دل چو با تو عقد بند بکر فکرت را شبی
تا سحرگاه ابد کابین دختر می‌کشد
هوش مصنوعی: دل وقتی که با تو پیمان می‌بندد، فکر و خیال زیبا و خالصی را به شب‌زنده‌داری تا سحر می‌کشاند و مثل کابین عروس، شوق و آرزوهای گرانبهایی را به همراه دارد.
دایه ابرت در این گهوارهٔ ازرق حلل
نیم شیران امل را تنگ در بر می‌کشد
هوش مصنوعی: مادر، ابر را در این گهواره آبی می‌پیچد و به آرامی شیران آمال را در آغوش می‌گیرد.
دست بیرون کرد رایت ماه را با اوج او
بر مهی طغرای منشور مزّور می‌کشد
هوش مصنوعی: یک دست از آسمان بیرون می‌آید و با اوج و بلندای خود، نشانی از ماه را به نمایش می‌گذارد و به‌نوعی بر روی ماه، نماد و نشانه‌ای را رسم می‌کند که دارای معنا و مفهوم خاصی است.
نعل شبدیز تو چون شب سرمه‌سای آمد از آنک
توتیا در دیدهٔ این پیر اعور می‌کشد
هوش مصنوعی: نعل اسب تو مانند شب درخشنده و تیره است و از آنجا که توتیا در چشمان این پیر نابینا تأثیر می‌گذارد، زیبایی و اثر وجود تو هم به وضوح در دل و جان او می‌تابد.
در کمند پیسهٔ روز و شب از بنگاه تو
بخت ناز کبریا بر بام محور می‌کشد
هوش مصنوعی: در دام روز و شب، از محل تو، شانس بزرگ و فخرآفرین به اوج می‌رسد.
عقلت اندر کاردان چون از ممالک دید گفت
رخش رستم بین که پشم‌آکند بر خر می‌کشد
هوش مصنوعی: عقل تو در کار کسی که داناست، چگونه می‌تواند باشد وقتی که سرزمین‌ها را دیدی و گفتی این اسب رستم را ببین که چمن را بر دوش می‌کشد.
صاحبا پرورد کان خاطرم را آسمان
در صف مدح تو صدر بنده‌پرور می‌کشد
هوش مصنوعی: ای دوست، پروردگار من به قدری مرا بزرگوار کرده که خاطر من را همچون آسمان در ستایش تو در صدر بنده‌پرور می‌کشد.
همچو زوار تو گوش هوش ارباب هنر
از در فکرم به دامن درو گوهر می‌کشد
هوش مصنوعی: نظیر زائرانی که با دقت و توجه به سراغ معشوق می‌روند، من نیز در حالتی ذهنی و فکری به سراغ هنر و زیبایی‌ها می‌روم و از دل افکارم، اشیای گرانبها و ارزشمند را بیرون می‌آورم.
بارهٔ فضلم و لیکن عالم ابلق مرا
در قطار صحبت یک عالم استر می‌کشد
هوش مصنوعی: من دارای فضایل زیادی هستم، اما با این حال، که تمام دنیا مانند اسبی رنگی مرا در مسیری نادرست و اشتباه سوق می‌دهد.
شاهد طبعم ز بیم چشم مشتی با حفاظ
چهره‌ها در پرده خط معنبر می‌کشد
هوش مصنوعی: شاهد دل من به سبب نگرانی از نگاه‌ها، به دور از چشم‌ها و در پس پرده، زیبایی‌هایی را می‌کشد که معنای عمیق‌تری دارند.
الغیاث ای نوح عصمت هین که طوفان بلا
زورق عمرم به گرداب فنا درمی‌کشد
هوش مصنوعی: ای نوح نجات‌بخش، به فریاد من برس! توجه کن که طوفان مصیبت، کشتی زندگی‌ام را به سمت گرداب نابودی می‌برد.
تا شب غواص شکل از قعر این بحر نگون
صد هزاران لؤلؤ خوشاب بر سر می‌کشد
هوش مصنوعی: تا شب غواص، هزاران لؤلؤ زیبا را از زیر آب جمع می‌کند و بر سر می‌گذارد.
رشک انجم باد هر گوهر که از دریای طبع
خاطرم در سلک اوصاف تو سر درمی‌کشد
هوش مصنوعی: هر گوهری که از دل شوق و احساسات من به سمت تو می‌آید، مانند ستاره‌ها به چشم می‌خورد و این باعث حسادت آسمان‌ها می‌شود.
بازو و برزت قوی بادا که چنگال اجل
فقر را در پای آن دست توانگر می‌کشد
هوش مصنوعی: امیدوارم که قدرت و توان تو به اندازه‌ای باشد که نتوانی از چنگال مرگ و فقر فرار کنی و آن را در پای قدرتت نگه داری.