گنجور

شمارهٔ ۳۲ - مدح یکی از صدور

ای کلک تو بر لوح عطارد زده ابجد
عنوان نسب نامه آدم باب وجد
هم کاهل هامونی با حلم تو مسرع
هم شبرو گردونی با عزم تو معقد
بر مفرش صدر تو پی عزت جاوید
در سایه قدر تو سر دولت سرمد
جز رای تو در تیه معانی نبرد راه
جز حزم تو بر راه حوادث نکشد سد
در موکب اقبال علمدار جلالت
بر چتر سپهری زده یک گوشه مطرد
در مسند همت بنشین زانکه ضیاها است
از خاک کف پای تو تا دیده فرقد
دشمن چه شنیده است و چه دیده است زتوباس
تا بر غر تزویر زند بانک مؤید
تا شست قضا در کشد این تیر جگر دوز
تا دست قدر برکشد این تیغ مغمد
هم خوابه کین تو هم از بارقه خشم
بر خرده الماس کند عرصه مرقد
در مجلس تادیب تو چون سوسن و نرگس
از بیم زبان لال وز غم دیده مشهد
زرین قلم چرخ شود نکته بینش
زان لفظ گهر بار بر این لوح زبر جد
نه پایه افلاک مرصع ز پی توست
بر منبر چوبین چه نهی بیهده مسند
گر، دیده کان طلعت زیبای تو بیند
پیش رخ خورشید به بندد تتق رد
بر سلسله خط تو بگذشت خرد گفت
صد پای معانی است بهر حلقه مقید
احسنت زهی ذات تو در مبدأ ترکیب
از شرکت طبع آمده چون عقل مجرد
خاک در میمون تو، اکسیر سعادت
وز وی شده عز ابدی عز مخلد
تو کعبه فضلی و من از دور تو محروم
لبیک زنان روی نهاده سوی مقصد
آن باز سپیدم که بیک صولت پرواز
بر شیر سیه تنک کنم عرصه مصید
شب طره مشگین نفشاند به تبرک
گر مدخنه طبع تو تنک آمده بد قد
تا پای بشویند عروسان نکاتم
در شیشه ی مه گرده گلابیست مصعد
یک رمز مرا کاتب علوی بنویسد
چون کار بشرح اند، در این هفت مجلد
پیش تو میان بستم چون رمح ز دینی
گوهر ز زبان رسته چون تیغ مهند
در چشم عدو خارم و بر خد ولی خال
پالایش این چشمم و آرایش آن خد
خاری که ز زخمش شود آن دیده معذب
خالی که ز لطفش شود این چهره مورد
بر رغم جهانی چه شود، گر چو منی را
اسباب مرتب کنی احوال ممهد
نیکو نبود گر پس از ایمان مدیحت
طبعم به ثنای دگری گردد مرتد
زان پس که خضر وار سپردم ره دریا
سجاده سبز آرم بر صرح ممرد
تا درع سیه عیبه مه را گند از نور
زرادی خورشید بزر آب مزّرد
از سم براق تو هلالی که بیفتد
بادا شده زو گردن خورشید مقلد
هم نام تو بر دیده اقبال منقش
هم عهد تو، با مدت ایام مؤکد
بر دوش من از بخشش تو دیبه معلم
در کوش تو از مدحت من در معقد
عرض تو چو علم تو ز آفات منزه
رسم تو چو اسم تو در آفاق محمد
دین ساخت عمادی ز تو ایوان شرف را
بادا، بتو این ایوان تا حشر معمد
در تهنیت روزه چگویم که جهان را
هر روز بدیدار تو عیدی است مجدد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای کلک تو بر لوح عطارد زده ابجد
عنوان نسب نامه آدم باب وجد
هوش مصنوعی: ای قلم تو که بر صفحهٔ عطارد (که نماد دانش و علم است) حروف ابجد را نوشته‌ای، عنوان و نسب‌نامهٔ آدم (انسان) را به زیبایی ترسیم کرده‌ای.
هم کاهل هامونی با حلم تو مسرع
هم شبرو گردونی با عزم تو معقد
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به تضاد بین دو حالت اشاره دارد. یکی از آن‌ها در ارتباط با افرادی است که با صبوری و حوصله، کارهای خود را به آرامی انجام می‌دهند و دیگری مربوط به کسانی است که با عزم و اراده قوی به پیش می‌روند و به سرعت جلو می‌آیند. به عبارت دیگر، در اینجا فردی با مرتبه‌ای از صبر در برابر کسانی قرار دارد که با تصمیم و اراده قوی می‌کوشند تا به نتیجه برسند.
بر مفرش صدر تو پی عزت جاوید
در سایه قدر تو سر دولت سرمد
هوش مصنوعی: بر روی فرش زیبا و مجلل تو، مقام و شخصیت جاودانی نصیب می‌شود و در سایه عظمت تو، سرافرازی و خوشبختی ابدی برقرار است.
جز رای تو در تیه معانی نبرد راه
جز حزم تو بر راه حوادث نکشد سد
هوش مصنوعی: تنها نظر تو در دنیای معانی راهگشا نیست و جز تدبیر تو، هیچ چیزی نمی‌تواند مانع پیش آمدن حوادث شود.
در موکب اقبال علمدار جلالت
بر چتر سپهری زده یک گوشه مطرد
هوش مصنوعی: در جمع خوشبختی و موفقیت، یک علمدار بزرگ با شکوه بر زیر چتری از آسمان، نشسته است و در گوشه‌ای آرامش دارد.
در مسند همت بنشین زانکه ضیاها است
از خاک کف پای تو تا دیده فرقد
هوش مصنوعی: بر روی جایگاه بلند همت بنشین، چراکه درخشش تو از خاک پای تو تا چشمان ستاره‌ها دیده می‌شود.
دشمن چه شنیده است و چه دیده است زتوباس
تا بر غر تزویر زند بانک مؤید
هوش مصنوعی: دشمن چه چیزهایی از تو شنیده و دیده که به خاطر آنها با فریب و نیرنگ به تو حمله کند و به خود ببالد؟
تا شست قضا در کشد این تیر جگر دوز
تا دست قدر برکشد این تیغ مغمد
هوش مصنوعی: زمانی که تقدیر به کار خود مشغول شود، این تیر به دل می‌نشیند و جراحات به وجود می‌آورد؛ اما وقتی که قدرت الهی وارد عمل شود، این زخم‌ها به زودی بهبود می‌یابند و درمان می‌شوند.
هم خوابه کین تو هم از بارقه خشم
بر خرده الماس کند عرصه مرقد
هوش مصنوعی: دوست من، اینجا به وجود خشم و کینه‌ای اشاره شده که همچون جرقه‌هایی نورانی بر روی الماس‌های شکسته‌ای نشسته است. این خشم نه‌تنها بر روی سطح آرامش تأثیر می‌گذارد، بلکه می‌تواند فضای راحتی و آرامش را دستخوش تغییر کند و نشان‌دهنده‌ی تضاد و تنش در زندگی است.
در مجلس تادیب تو چون سوسن و نرگس
از بیم زبان لال وز غم دیده مشهد
هوش مصنوعی: در محفل تربیت تو، مانند گل‌های سوسن و نرگس به خاطر ترس از زبانِ گزنده و غمِ دیده، خاموش و بی‌صدا هستیم.
زرین قلم چرخ شود نکته بینش
زان لفظ گهر بار بر این لوح زبر جد
هوش مصنوعی: در زیر آسمان آبی، با دقت و توجه به کلمات ارزشمند، جملات زیبا و پرمعنا روی صفحه‌ای سخت و مقاوم نوشته می‌شود.
نه پایه افلاک مرصع ز پی توست
بر منبر چوبین چه نهی بیهده مسند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان‌های بزرگ و معتبر هیچ‌گاه نمی‌توانند در زمین‌های بی‌ارزش و بی‌اساس تکیه کنند. اگرچه ممکن است زیبایی‌های ظاهری وجود داشته باشد، اما در نهایت، ارزش واقعی به محتوا و بنیاد مادی و معنوی برمی‌گردد.
گر، دیده کان طلعت زیبای تو بیند
پیش رخ خورشید به بندد تتق رد
هوش مصنوعی: اگر چهره زیبای تو را ببیند، حتی قبل از تابش خورشید، چشمانش را بسته نگه می‌دارد.
بر سلسله خط تو بگذشت خرد گفت
صد پای معانی است بهر حلقه مقید
هوش مصنوعی: خرد به من گفت که در زنجیره‌ی خط تو، معنی‌های فراوان و عمیقی وجود دارد و هر بند یا حلقه‌ای که به آن متصل است، معنای خاص خود را دارد.
احسنت زهی ذات تو در مبدأ ترکیب
از شرکت طبع آمده چون عقل مجرد
هوش مصنوعی: بسیار خوب است، تو در آغاز آفرینش از ترکیب و هماهنگی طبیعت به وجود آمده‌ای، مانند عقل پاک و مستقل.
خاک در میمون تو، اکسیر سعادت
وز وی شده عز ابدی عز مخلد
هوش مصنوعی: خاک تو، به مانند یک روح درخشان، مایه‌ی خوشبختی و جاودانگی است و از آن عزتی بی‌پایان به وجود آمده است.
تو کعبه فضلی و من از دور تو محروم
لبیک زنان روی نهاده سوی مقصد
هوش مصنوعی: تو مظهر فضیلت و نیکی هستی و من از دوری تو محروم مانده‌ام، با شور و شوق به تو لبیک می‌گویم و رو به سوی هدفم دارم.
آن باز سپیدم که بیک صولت پرواز
بر شیر سیه تنک کنم عرصه مصید
هوش مصنوعی: من پرنده سفیدی هستم که با یک پرواز قوی می‌توانم بر روی شیر سیاه تسلط یابم و آن را شکار کنم.
شب طره مشگین نفشاند به تبرک
گر مدخنه طبع تو تنک آمده بد قد
هوش مصنوعی: شب تاریک موهای مشکی تو را به روشنی افکند، اگر دل تو در قید و بند باشد و به کندی پیش برود.
تا پای بشویند عروسان نکاتم
در شیشه ی مه گرده گلابیست مصعد
هوش مصنوعی: عروس‌هایی که برای شستن پاهایشان آمده‌اند، بر روی شیشه‌ای که حاوی مه و عطر گل است، نکاتی را یادداشت کرده‌اند.
یک رمز مرا کاتب علوی بنویسد
چون کار بشرح اند، در این هفت مجلد
هوش مصنوعی: یک راز از من را نویسنده برجسته بنویسد، چون کارها به تفصیل بیان شده‌اند، در این هفت جلد.
پیش تو میان بستم چون رمح ز دینی
گوهر ز زبان رسته چون تیغ مهند
هوش مصنوعی: در حضورت خود را مانند نیزه‌ای محکم و استوار قرار داده‌ام و زبانم مانند شمشیری تیز و برنده است که گوهر دانش را از آن بیرون می‌آورم.
در چشم عدو خارم و بر خد ولی خال
پالایش این چشمم و آرایش آن خد
هوش مصنوعی: در نگاه دشمن، برای او به مانند خار و آزاردهنده هستم، اما در مقابل محبوبم، آن شخص دارای خال، به زیبایی و زینت‌بخش چشمان من است.
خاری که ز زخمش شود آن دیده معذب
خالی که ز لطفش شود این چهره مورد
هوش مصنوعی: آن نگاه دردآلود که از زخم‌هایش سر برآورده، مانند خاری آزاردهنده است، در حالی که این چهره زیبا، بر اثر لطف و محبتش، سرشار از جذابیت و لطافت است.
بر رغم جهانی چه شود، گر چو منی را
اسباب مرتب کنی احوال ممهد
هوش مصنوعی: اگر در دنیا اتفاقات زیادی بیفتد، چه تأثیری دارد؟ وقتی که تو بتوانی شرایط را برای کسی مانند من فراهم کنی و او را در وضعیت مناسبی قرار دهی.
نیکو نبود گر پس از ایمان مدیحت
طبعم به ثنای دگری گردد مرتد
هوش مصنوعی: نیکو نیست اگر پس از ایمان، طبع من به ستایش دیگری تغییر کند و به کفر برگردد.
زان پس که خضر وار سپردم ره دریا
سجاده سبز آرم بر صرح ممرد
هوش مصنوعی: پس از اینکه مانند خضر، راه دریا را پیش گرفتم، فرش سبز را بر بالای ساختمان مرمری می‌افکنم.
تا درع سیه عیبه مه را گند از نور
زرادی خورشید بزر آب مزّرد
هوش مصنوعی: تا زمانی که در لباس سیاه خود، عیب و نقص مه را از نور درخشنده خورشید پنهان کنم، زندگی همچنان با تلاطم و شگرفی ادامه خواهد یافت.
از سم براق تو هلالی که بیفتد
بادا شده زو گردن خورشید مقلد
هوش مصنوعی: از زیبایی و درخشندگی تو، هلالی بوجود می‌آید که اگر رها شود، همانند گردن خورشید می‌درخشد و از آن تقلید می‌کند.
هم نام تو بر دیده اقبال منقش
هم عهد تو، با مدت ایام مؤکد
هوش مصنوعی: نام تو روی چهره‌ی خوشبختی من نقش بسته و پیمان تو، با گذشت زمان، تأکید شده است.
بر دوش من از بخشش تو دیبه معلم
در کوش تو از مدحت من در معقد
هوش مصنوعی: بر دوش من از بخشش تو دیبۀ معلم است، برای کوشش تو در مدح من در معقد. این جمله به این معناست که من از لطف و بخشش تو بهره‌مند شده‌ام و افتخار من به تلاش تو در ستایش و تقدیر از من است.
عرض تو چو علم تو ز آفات منزه
رسم تو چو اسم تو در آفاق محمد
هوش مصنوعی: درخواست تو مانند دانش تو از آلودگی‌ها پاک است و رفتار تو مانند نام تو در جهانی که به محمد شناخته می‌شود، است.
دین ساخت عمادی ز تو ایوان شرف را
بادا، بتو این ایوان تا حشر معمد
هوش مصنوعی: ای کاش، ایوان شرف به واسطه تو بنا شده باشد و این بنا تا روز قیامت برپا بماند.
در تهنیت روزه چگویم که جهان را
هر روز بدیدار تو عیدی است مجدد
هوش مصنوعی: در روزه مخصوصی، می‌توانم بگویم که هر روز برای من دیدن تو مثل عید تازه‌ای است.